شرح مثنوی (سبزواری)

(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)


شرح مثنوى (سبزوارى)، از آثار ادبى عرفانى اديب و حكيم بزرگ صدرايى ملاهادى سبزوارى (1212- 1289ق) متخلص به «اسرار» است كه در آن، مثنوى جلال‌الدين مولوى از ابتدا تا انتها در سه جلد به زبان فارسى شرح شده است. در جلد اول، دفتر اول و دوم مثنوى، در جلد دوم دفتر سوم و چهارم و در جلد سوم دفتر پنجم و ششم شرح شده است.

شرح مثنوی (سبزواری)
نام کتاب شرح مثنوی (سبزواری)
نام های دیگر کتاب مثنوی. شرح
پدیدآورندگان سبزواری، هادی بن مهدی (نويسنده)

بروجردی، مصطفی (مصحح)

زبان فارسی
کد کنگره ‏PIR‎‏ ‎‏5301‎‏ ‎‏/‎‏س‎‏2‎‏ش‎‏4‎‏ ‎‏1374
موضوع شعر فارسی - قرن 7ق. - تاریخ و نقد

مولوی، جلال الدین محمد بن محمد، 604 - 672ق. مثنوی - نقد و تفسیر

ناشر وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، سازمان چاپ و انتشارات
مکان نشر تهران - ایران
سال نشر 1374 هـ.ش
کد اتوماسیون 2195

اين شرح از سويى جنبه ادبى دارد و در آن، مشكلات عبارتى و لغوى مثنوى بيان و حل شده است و از سويى ديگر، ارزش فلسفى و عرفانى آن به سبب منزلت بلند علمى و عملى نويسنده عاليقدرش فراموش‌شدنى نيست. چند نكته در مورد اين شرح، گفتنى است:

1- زبان و بيان حكيم سبزوارى در اين اثر، فنى و اصطلاحى است و چندان تناسبى با روزگار ما ندارد و شارح از آغاز تا پايان مطالبش را با زبانى دشوار فهم نگاشته است و بنابراين مخاطب كتاب به‌طور عمده، متخصصان و صاحب‌نظرانى هستند كه بر كلام، فلسفه و عرفان اسلامى و اصطلاحات آن اشراف دارند (لاهوتى، حسن، ص 113).

2- حكيم سبزوارى، مثنوى معنوى مولوى را «تفسير منظوم قرآن كريم» و هر بيتى را به نحوى متأثّر از آيه‌اى از آيات مى‌دانست و در اين شرح سخت كوشيده است تا اين تفسيرها را با قرآن كريم تطبيق دهد (مصطفوى سبزوارى، رضا، ص 306- 308).

3- شرح حكيم سبزوارى شامل يكايك ابيات مثنوى نمى‌شود به اين معنا كه شارح محترم فقط ابياتى را كه به تشخيص خودش مهمّ يا مبهم بوده، برگزيده و به شرح و توضيح آن پرداخته و بقيه اشعار را حتى ياد هم نكرده است؛ بنابراين، بايد توجه داشت كه كتاب حاضر، شرحى كامل نيست بلكه شرح برگزيده‌اى از اشعار مثنوى است.

4- تصحيح دكتر مصطفى بروجردى چندان كامل و دقيق نيست و برخى بر ايشان اشكال گرفته و برخى از اشتباهاتش را يادآور شده‌اند (ذاكرى، مصطفى، ص 56).

5- نمونه‌اى از نثر دشوار و مطالب فلسفى و عرفانى شارح محترم در شرح اين بيت {| class="wikitable poem" |- ! (بشنو از نى چون حكايت مى‌كند !! وز جدائى‌ها شكايت مى‌كند) |} به خوبى آشكار شده است: ... اطلاق نى بر روح آدمى بر سبيل تشبيه، تشبيهى است حسن. چه نى نايى باشد كه اظهر است، و چه نى قلم كه عارف جامى، قدس سره، احتمال داده. چه، هر روح ناطقى چه بداند يا نداند چه حكايت‌ها دارد از صفات حق- چه لطفيّه و چه قهريّه- و چه شكايت‌ها دارد از جدايى عالم قدس، ولى غَفَلَه و جَهَلَه گوش شنوا ندارند كلام خود را چه جاى كلام ديگرى را! (متن كتاب، ج 1، ص 18).

6- شارح در شرح اين بيت: {| class="wikitable poem" |- ! «ما نبوديم و تقاضامان نبود !! لطف تو ناگفته ما مى‌شنود» |}نوشته است: ما نبوديم: در ازل، و تقاضايى و استدعايى نبود، چون در مالايزال حادث شديم. لطف تو: يعنى در ازل صور علميه تو بود، كه اعيان ثابته در علم معلوم حق بودند به وجود حق، نه به وجود خود كه وجود خودشان اين وجودات متفرقه متشتّته است كه در مالايزال دارند. پس اعيان ثابته در علم به لسان ثبوتى لوازم خود و احكام لايزاليه خود را خواستند و حق شنود و چون به وجود حق موجود بودند، كه علم به وجود عالِم موجود است نه به وجود معلوم، و استدعاى مسئولات نيز به او بود و از خود لسان نداشتند محض فضل و لطف بود (همان، ج 1، ص 69).

7- شارح در شرح اين بيت {| class="wikitable poem" |- ! «ماجراى مرد و زن افتاد نقل !! اين مثال نفس خود مى‌دان و عقل» |} نوشته است: اين مثال نفس خود مى‌دان و عقل: نفس در زبان عرفا روح لطيف بخارى است با قواى جزييه مدركه جزييات كه حامل است آنها را و به ازدياد او آن قوى قوت مى‌گيرند و به نقصان او ضعف؛ و در قرآن مجيد تعبير از آن به «شجره زيتونه» شده، بنا بر بعض وجوه. و عقل و روح كه در زبان عرفا باطن عقل و باطن قلب است، لطيفه مجرده مدركه كليات است، چه كلياتى كه معارف محضند و چه كلياتى كه كمال عقل عملى‌اند ... و عرفا كه نفس را به معنى زن و روح را يا عقل را مرد به حسب معنى مى‌دانند قلب را هم ولد مى‌گيرند؛ چه از سكون روح به سوى نفس، قلب معنوى در عالم امر متولد شد. چنان كه از سكون آدم طبيعى به سوى حوا، ذريّه در عالم خلق متكون شدند. قال اللَّه تعالى: «وَ جَعَلَ مِنْها زَوْجَها لِيَسْكُنَ إِلَيْها» و تربيت روح مر نفس مطمئنه را و قلب از هر مستقيم را مثل تدبير والد است ولد خلف صالح و زوجه صالحه را و تدبيرش مر نفس امّاره و قلب مسوّده منكوس را مثل تدبير والد است ولد ناخلف و زوجه سيئه ناشزه را. پس بعضى قلوبند كه مَيّال به روح علوى و پدر گرامى‌اند و متشبّه به او مى‌شوند و بعضى قلوبند كه مَيّال به سوى مادر سيئه غيرصالحه‌اند تا عنايت آخر او را به كجا كشاند (همان، ج 1، ص 158- 159).

8- همچنين شارح وارسته در شرح اين بيت: {| class="wikitable poem" |- ! «روى ناشسته نبيند روى حُور !! لاصلاة گفت الّا بالطّهور» |}توضيح داده است كه: ناشستگى عبارت از آلودگى به خيالات متفرقه است و حضور اهمّ چيزهاست كه در نماز معتبر است چنان‌كه تدبّر معانى بلند در اذكار و قرائت و ادعيه كه خواصّ قصد مى‌كنند از مقامات بلند است و حكم و اسرار افعال جوارح را ملتفت بودن از مهمّاتست؛ ولى تدبّر آن معانى از براى اكثر عوام دست نمى‌دهد. به‌خلاف حضور كه از براى همه ممكن است با آن كه صعوبت دارد، چه جسم مادّه پريشانى خاطر و استيصال خيالات پراكنده موقوفست بر عدم علاقه به دنيا و اين عزيزالوجود است (همان، ج 2، ص 132- 133).

9- شارح در توضيح اين بيت {| class="wikitable poem" |- ! «هر زمان فكرى چو مهمان عزيز !! آيد اندر سينه‌ات هر روز نيز» |}نوشته است: هر زمان فكرى: مراد به اين فكر معنى خاص نيست- كه حركت از مطالب به مبادى و از مبادى به مطالب باشد، و در كلّيات است- بلكه معنى عام است كه اين را و انتقال در صور جزئيّه خياليّه را- كه عوام فكر گويند- بلكه خودِ صورِ خياليه مدركه از احوالى را كه از بلا و رخا بر تن وارد مى‌شود و انديشه‌هاى قبل از وقوع سوانح- مثل آن‌كه شايد اين مريض من بميرد، و امساله گرانى شود، و شايد از فلان كس به من آسيب برسد، و مانند اينها- همه را شامل است. و همه ضيف اللَّه و هدية اللَّه‌اند، و بايد گرامى داشت. اما فكر خاص را، پس معلوم است كه «تَفَكُّرُ ساعَةٍ خَيرٌ مِن عِبادَةِ سَبعينَ سَنَةً» و اما صور جزئيه خياليه، پس چه از بلا و چه از غير- مثل صاحبات آن صور- بايد شاكر و لااقل صابر بر آنها بود. ففى الدعاء: «إلهى نَحمَدُكَ عَلى بَلائِكَ كَما نَشكُرُكَ عَلى نَعمائِكَ» و اما انديشه‌هاى مصائب قبل از وقوع گرامى داشتنش آن است كه بدانى كه هر چه آيد خوش آيد (همان، ج 3، ص 222- 223).

فهرست ابيات هر يك از جلدهاى كتاب در انتهاى آن آمده است. آدرس آيات، روايات و برخى توضيحات در پاورقى‌هاى كتاب آمده است.

منابع مقاله

1- مقدمه و متن كتاب.

2- مصطفوى سبزوارى، رضا، «شرح اسرار بر مثنوى معنوى شريف»، فصلنامه آيينه ميراث، پاييز 1386، شماره 38، ص 314 303.

3- ذاكرى، مصطفى، «شرح مثنوى اسرار حاجى سبزوارى»، كتاب ماه ادبيات، بهمن 1390، شماره 58، ص 54- 58.

4- لاهوتى، حسن، «شرح اسرار و شرح انقروى»، نشريه اطلاعات حكمت و معرفت، مهر 1386، شماره 19، ص 120-112.


پیوندها

مطالعه کتاب شرح مثنوی (سبزواری) در پایگاه کتابخانه دیجیتال نور