بهترین آرزوی من
بهترین آرزوی من عنوان کتابی است که بابک دهقانی در سال 1395 گردآوری و تألیفنموده است. این کتاب مجموعه ای از آرزوهای کوچک و بزرگ دانش آموزان د بستان پسرانه سما بندرعباس از پایه سوم تا ششم می باشد.
بهترین آرزوی من | |
---|---|
پدیدآوران | دهقانی، بابک (نويسنده) |
ناشر | مؤلف |
مکان نشر | بندرعباس |
سال نشر | 1395 |
چاپ | دوم |
شابک | 9786000448219 |
زبان | فارسي |
تعداد جلد | 1 |
کد کنگره | |
شناسنامه اثر
سرشناسه: دهقانی بابک، 1361
عنوان و نام پدیدآور: بهترین آرزوی من (دبستان پسرانه سما بندرعباس)
گردآوری و تألیفبابک دهقانی؛ ویراستار فنی و تخصصی محمود دهقانی.
مشخصات نشر: بندرعباس: بابک دهقانی، ۱۳۹۵.
مشخصات ظاهری: 117 ص.ريال ۱۴ × ۲۱ سم.
شابک: ۶۰۰۰۰ ریال: 9-4821-04-600-978
وضعیت فهرست نویسی: فیپا
موضوع: شاگردان -- ایران -- بندر عباس -- آثار و نوشتهها
موضوع: School prose -- Iran-- Bandar Abbas
موضوع: کودکان -- آثار و نوشتههای فارسی
موضوع: Children's writings, Persian
شناسنه افزوده: دهقانی، محمود، [دکتر]، ویراستار
رده بندی کنگره: 1395 9د2ش/4007PIR
رده بندی دیویی: 8اف0/89283
شماره کتابشناسی ملی: ۴۲۲۱۸۳۷
پریچهر آزادی می گوید:
تاثیر امید و آرزو در زندگی کودکان و نقش والدین در برآورده شدن آن
امید و تلاش برای پیروزی از زیباترین انگیزههای زندگی است. انسان از آغاز کودکی تا بزرگسالی و کهولت در همه گاههها، با امید و تلاش زندگی میکند تا آینده را شکوفا کرده و زندگی را تهی از درد و اندوه نماید. دانش آموزان با توان و نیروی ویژه، در سایهی تلاش آموزگاران همراه با برنامههای درست و سنجیده، گنجایش بسیار دارند. امیدواری در این زمینه خود یک راهگشای مناسب است اما در سایه رهنمود آموزگاران است که دانش آموز بخوبی پیشرفت کرده و ژرفنگری را پیشه میکند.
دانش آموز سرشار از انرژی است و اندیشه رسیدن به آرمانها و اهداف بلند را در خود می پروراند چرا که او با رهنمودها در اندیشه فرداهای بهتر است. او برای رسیدن به فرداهای بهتر دست به فعالیت و تلاش بیشتر می زند. در این میان و در میان این همه امیدواریها، آرزو هست ولی هر آرزویی امید نیست. او در سالهای پیش رو با نگاهی روشن برای رسیدن به آرزوهای خود تندتر گام بر می دارد. بنابراین در سایه ژرف اندیشی آموزگاران و رهنمودهای آنان دانش آموز تلاش خود را برای رسیدن به آرزوهایش بیشتر میکند.
کودکان از آغاز زندگی جستجو گر و کنجکاو هستند، اما رهنمودهای پیرامونی بویژه از سوی پدران و آموزگاران این انگیزه را در آنها بیشتر میکند. آموزش کارپیچیدهای است و نمیشود بدون ژرفاندیشی به کودکان فشار آورد و یا چیزی را به آنها ناخواسته تحمیل نمود. می بایست در سایهی یکرنگی و دوست بودن با کودکان آنچه را از دیدگاه آموزشی و روانشناختی با پژوهش های ژرف مفید گزارش شده اند به آن ها یاد داد و آموزش آن ها را به پیش برد. باید انگیزه یادگیری و تلاش را در دانش آموزان زنده کرد تا او خود، خواهان فراگیری شود و برای آن ها تلاش نماید.
درس معلم ار بود زمزمه محبتی/ جمعه به مکتب آورد طفل گریز پای را.
پیشگفتار
بهترین آرزوهای من، نام دومین کتابی است که با همیاری دانش آموزان دبستان پسرانه "سما" بندرعباس نوشته شده است. این کتاب در پی به رشته نگارش درآمدن چندین جلد کتابی است که در زمینه های هنری، پیش از این چاپخش شده اند. ثبت خاطرات و آرزوها کار هنرمندانه ای است که هر کدام از ما آن ها را در درازنای سال های تحصیلی به خاطر داریم. گذار عمر مملو از خاطراتی است که هیچگاه با یادآوری آن ها از شیرینی آن ها کاسته نمی شود. اگر همه گاهه های روزگار دانش آموزی و دانشجوئی به سختی و گاه با رنج گذشته باشند اما در روزگاران پس از آن یادآوری اش شیرین است بویژه آن که وقتی دانش آموز و یا دانشجوی پسر یا دختر، پا به روزگاری می گذارند که پس از ازدواج دارای فرزند شده و فرزندان راهی دبستان، دبیرستان و دانشگاه می شوند. خاطرات با روایت همیشگی و به گونه سینه به سینه هنگامی که نقل می شوند دستخوش دگرگونی شده و یا از یاد می روند. اما اگر به گونه یک کتاب به چاپ برسد همیشه بدون کم و کاست پابرجا می ماند. از این رو نگارنده بر این باور است که ثبت آن ها در یک کتاب نه تنها برای خود ما مفید است بلکه فرزندان ما نیز از تجربه پشت سر نهاده، درس می گیرند.
کتاب به گونه عکس می تواند خاطرات گذشته را زنده کند و آیینه ای برای یادآوری آن باشد، اما یک کتاب و نوشته های برجا مانده می توانند بیشتر از یک عکس بازتاب دهنده ای پژوهشگرانه از دیروز گمگشته هر یک از ما شود. از این رو نوشتن و ثبت و تلاش در جمع آوری خاطرات می تواند روشنگر واکاوی دالان گذشته شده و چراغی برای بزرگراه آینده باشد. همه ما می دانیم که پدران ما با نم دل آرزوهای بسیاری برای رشد و هدایت ما در سر می پرورانند و می خواهند ما را به قله پیروزی برسانند. همان قله هائی که گاه در اندیشه خود برای پیشرفت و پشت سر گزاردن مدارج عالی تحصیلی ما داشته اند. دکتر شدن، مهندس شدن، خلبان شدن و آموزگار شدن هر یک از ما، کم و بیش ریشه در آرزوهای گمگشته پدران ما دارند. در روزگار کنونی و در چمبره پر شتاب تکنولوژی و الکترونیک رشته ها و کارهائی سر برون آورده اند که اگر بخواهیم از آن ها نام ببریم مثنوی هزاران کتاب و کوله بارهائی کاغذ است.
نگارنده با پیشینه خدمت 8 ساله و تلاش بی چون و چرای معاونت پرورشی براین اندیشه ام که در سایه همین آرزوها و همچنین با پرورش های سنجیده و علمی و فراهم آوردن زمینه رشد فرزندان است که می توانیم شالوده آینده آن ها را محکم و شکوفا کرده و ایران فردا را، ایرانی افتخار آفرین نمائیم. ما می توانیم در کنار فرزندان به گونه یک یاور دلسوز باشیم اما با در نظر داشتن گنجایش و واقعیت های پیرامونی زندگی کودکان باید این را نیز در نظر بیاوریم که آن ها نیز خود به مرور با دانستن گنجایش اندیشه ها، آرزوهائی دارند و در سایه انتخاب و آزادی در گزینش است که می توانند به آرزوهای خود جامه عمل بپوشانند. به یاد دارم از دانش آموزی که پدر و مادرش از کارمندان زحمت کش و پر تلاش فرهنگی بودند پرسیدم: "برای آینده ات چه اندیشه ای در سر داری؟" مکثی کرد و به گوشه ای خیره شد و گفت: "دوست دارم در آینده راننده تاکسی بشوم". در اینجا باید اضافه کرد که راننده تاکسی بودن یک عیب نیست، فقط نمونه ای از پاسخ دانش آموز به پرسش است که ثبت آن، گذشته را به یاد این دانش آموز در فردای زندگی خود خواهد انداخت.
باری، در آغاز بر این اندیشه بوده است که خود به تنهایی وارد کارزار شده و بر سر کلاس با نشستن و گفتگو با دانش آموزان، خاطرات و خواسته های آنان را جمع آوری کنم و بنویسم. اما در میز گردی با اعضای انجمن به این نتیجه رسیدیم که می توان از آرزوهای کوچک و دوست داشتنی دانش آموزان کتابی زیبا و ارزشمند فراهم آورد تا نه تنها در سال های آینده یک یادگار از گذشته آرزوهای آن ها باشد بلکه از آن درس گرفته و در باروری فرزندان خود نیز کوشا شوند. از همین رو به کلاس های دوره دوم رفته و آرزوهای دانش آموزان را در چند روز پی در پی با کمک آموزگاران جویا شده و جمع آوری نمودیم.
در پایان، با رهنمودهای مدبرانه مدیریت ارجمند سرکار خانم شریفی تلاش شد کلاس های سوم از دوره اول نیز در این زمینه همکاری داشته باشند. بدنبال آن از آموزگاران کلاس ها درخواست شد تا پای صحبت دانش آموزان نشسته و حاصل گفتگو با دانش آموزان را در اختیار من بگذارند. پس از آن با کمک دوستانی چون خانم احمدی و خانم جشان پور که از دانشجویان برجسته و خوب رشته مدیریت تبلیغات تجاری هستند، راست و ریس کردن نوشتار آغاز شد و آن را حروفچینی رایانه ای نمودیم. با صفحه بندی و طرح زیبای جلد و با گرفتن مجوز، سرانجام کتاب را به پایان رسانده و آماده چاپ نمودیم. با این آرزو که با چاپ آن در سال تحصیلی 96-95 بتوانیم آن را به دست دانش آموزان رسانده و این کار نه تنها برای آن ها بلکه برای آیندگان نیز مفید باشد.
بخشی از آروزهای دانش آموزان
بخشی از آرزوهای دانش آموزان در ذیل آورده شده است:
کلاس سوم
- من آرزو دارم دکتر شوم. محمد سعیدی
- آرزو دارم سه اسب سیاه،سفید وقهوه ای داشته باشم. اسم قهوه ای طوفان، اسم سیاه زیبای سیاه واسم سفید رَد باشد. ایلیا باوقار
- آرزو دارم فوتبال دستی بخرم. محمدعلی رحیمی
من میخواهم درآینده راننده شوم تاکسانی که میخواهند بروند جایی ببرم وبعد به کشورهای برزیل، آلمان واسپانیا بروم ودر مسابقات رانندگی شرکت کنم. حسین کوهگرد
کلاس چهارم
- از آنجایی که من به علم ریاضی و علوم علاقه دارم دوست دارم ربات و وسایل برقی درست کنم برای هم وطنانم که وسایل زندگیشان راحت شود. آرزوی بعدی من این است که دانشمند شوم و آرزوی آخرم این است که در مدرسه ساز (ویلن) بزنم. امیر حسین غلامی
- من درجهان یک آرزو دارم،آرزویم این است که یک مهندس ساختمان خوب شوم وحتی یک ویلای بزرگ درتهران بسازم ودرآنجا باخوشبختی های زیاد در کنار بچه هایم زندگی کنم. علی سعیدی
- آرزو دارم فوتبالیست شوم ودر آینده میخواهم مانند "مسی" شوم. سروش سالاری
کلاس پنجم
- بهترین آرزوی من این است که روزی بهترین نوازنده های گیتار در دنیا شوم وباصداس بسیار دلنشین این ساز همه را خوشحال کنم، تمام دنیا را ببینم درکنسرت های معروف آن کشورها شرکت کنم وبادرآمد آنها کتابخانه بزرگی تاسیس کنم. شایان شاه محمدی
- آرزوی من این است که گیتاریست شوم به این دلیل که گیتار زدن را خیلی دوست دارم وحدود یک سالو دوماه به کلاس گیتار رفته ام به همین دلیل هم دوست ندارم که زحماتم به هدر برود، دوست دارم که یک یا چند کنسرت اجرا کنم تاپدرومادرم را سرافراز کنم. من آرزو دارم که به بهشت بروم چون من در قرآن خوانده ام که انجا خیلی زیبا است ومیوه هایی که در آنجا هست جز بهترین و خوشمزه ترین میوه ها است واینکه در آنجا هیچ کثیفی وجود ندارد. طاها ابراهیم زاده
- آرزو دارم پدرو مادرم همیشه زنده بمانند ومادربزرگم ینجا بود وپیش ما زندگی میکرد همچنین من زبان انگلیسی خیلی خوب بلد باشم تااگر به کشور دیگری رفتیم من بتوانم بادیگران صحبت کنم ودوست خوبی پیدا کنم. محمد بی نیاز
کلاس ششم
- آرزوی بزرگ من این است که،بزرگترین نقاش جهان شوم ونام من را درتاریخ کهن ایران بنویسند ونقاشیهای من را درهمه جا به نمایش بگذارند که این آرزو دور از تصورم نیست. عرشیا غنچه شندی
- من آرزو دارم که روزی برسد همه جهان پراز پاکی و بیمارستانها خلوت بدون مریض شود تا دیگر مریضی درجهان وجود نداشته باشدوهمه خوشحال،غمی نداشته باشندوتمام دنیا صلح شود تا هیچ انسانی نمیرد و روز به روز دنیا باکمک هم به پیشرفت بیشتری بپردازدتا وسایل .چیزهای دیگر خیلی زود اختراع شود.همه حجاب را رعایت کنند. ایلداد حیدری
- بزرگترین آرزوی من این است که پدرم را بار دیگر ببینم،آرزوی من وقتی اتفاق می افتدکه خودم به دنیای برتر بروم وانشاءالله ازپل صراط باموفقیت بگذرم ودردنیای برترپدرعزیزم را ببینم،چون پدرم وقتی من7سالم بود ازدنیا رفت وبا امسال6 سال است که من پدرم راندیده ام. احمد ملائی
آرزوهای آموزگاران
- آرزو دارم همیشه تو کارم موفق باشم وبهترین سخنران باشم البته به مدرک تحصیلی موردنظرم هم برسم، همه سالم باشند و به آرزوهای زیباشون برسند. سمانه ایزدی
- آرزوی هرسال اول مهر: یکی از شاگردانم بتوانند رئیس جمهور شوند. شهرزاد توحّدی
- بزرگترین آرزو:ساعت ها فقط به این جمله فکر کردم وآرزوهایم مانند یک فیلم از جلوی چشمانم گذشت اما در نهایت به این نتیجه رسیدم که بزرگترین آرزوی من موفقیت تمامی پسرانم است، دانش آموزانی که مانند فرزندانم آنها را دوست دارم وآرزیم این است که این عزیزان در آینده هرشغلی هستند موفق باشند وطعم خوشبختی را باتمام وجود احساس کنند. بتول رضایی نژاد
- آرزو واژه زیبا وامید بخش است که از کودکی باجمله: ای کاش روزی معلم شوم همراه من بوده است. خوشحالم که به این آرزوی خود رسیده ام. همیشه به دنبال کاش ها وآرزوهای برآورده شده ام، کاش هاوآرزو های دیگری می آیند. اکنون آرزو دارم بتوانم معلمی شوم باروش ها، طرح ها و ایده هایی که بتوانم به کودکان شهرم به بهترین شکل ممکن آموزش دهم تا دیگر چنین سخنی قلبم را به درد نیاورد که در بندرعباس سطح آموزش بسیار پایین است. به امید آرزو که بهترین ها رابیاموزم وآموزش دهم. سیما سلمانی
- من همیشه آرزو داشتم صبح که از خواب بیدار می شوم تمام تبعیض ها از بین رفته باشد و همه واقعیت را ببینند. همه با هم مهربان باشند و هیچگاه دلی شکسته نشود؛ آمین یا رب العالمین. سید محسن حسینی
- آرزوی قلبی بنده این است که تمام بچه های این مرزوبوم مخصوصا دانش آموزانی که درکلاس بنده هستند به آرزوی قلبی خود چه مادی چه معنوی برسند وهمیشه سرافراز وسربلند زیر پرچم اسلام با کمال موفقیت زندگی کنند وبتوانم پیشرفت آنها راببینم. صفیه خبازی
- وقتی به تمام آرزوهای خوبم فکر میکنم، درنهایت همه ی آنها متصل میشوند به یک آرزوی بزرگم که منشا و مبدا همه آرزوهایم میباشد وآن آرزوی بزرگ چیزی نیست جز این جمله: (وَاَجِّل فَرَجَهُم) پس خدای مهربانم (وَاَجِّل فَرَجَهُم) خدایا شکرت بابت این فرصت که دراختیارم قرار دادی. خاور جمعه زاده
- آرزوی بزرگ من این است ظهور حضرت مهدی(عج لله) وبعد پیشرفت فرزندانم درزمینه درس خواندن وبه امید روزی که آینده ی درخشانی داشته باشند وهمیشه در درگاه خداوند آرزوی سلامتی خود وخانواده ام را خواهانم. طاهره پورامینائی
- آرزوی من در ابتدا ظهور آقا امام زمان (عج) و دیگر اینکه همیشه نسبت به هم صداقت داشته، دل و زبانمان یکی باشد و یکدیگر را قضاوت نکنیم. به دوستیهایمان احترام بگذاریم، احترام بزرگتر ها را نگه داریم، مهربان باشیم و مهربانی کنیم و در آخر خداوند مهربان همه ما را عاقبت به خیر کنند. یا چنان باش که مینمایی////یا چنان بنما که هستی ملیحه بگماز
- وقتی که آقای دهقانی همکار گرامی ام موضوع آرزوی من را مطرح کردند من ناخواسته بدون اینکه بدانم آموزگار هم میتواند آرزویش را بیان کند،آرزویم مانند یک مهر در ذهنم حک شد و آن این است:استخدام شوم وامنیت شغلی داشته باشم،باتوجه به تحمل سختی ها ومرارتهای تحصیل،دوری ازخانواده،تحصیل دردانشگاههای دولتی نا مقطع ارشد،ای مهمترین آرزویم است. اعظم کشاورز
- دنیا در صلح ودوستی، بدون کشتارودزدی در همه امور ریشه کن شود تا انسانها بدون دغدغه فکری زندگی کنند. خانم جمالی نژاد
- آرامش،امنیت، صلح جهانی و ظهور آقا امام زمان. عزت رجبی
- آرزو می کنم که در هیچ کجا جنگ و زور گویی و ستمی بر مظلومی صورت نگیرد. رویا قصابی
آرزوی های بی نام و نشان
دوست دارم در شهری زندگی کنم که چهار فصل خداوند را ببینم.
بهار را وقتی درختان ازخواب زمستانی بیدار میشوند.
شکوفه های رنگارنگ را وچه زیباست من آن را حس میکنم.شکوفه های صورتی،بنفش،قرمز،سفید و...
برگ هایی که تازه جوانه زده اند همانند انسانی است که تازه پا به عرصه این دنیا میگذارد.
ودرختان چه زیبا هستند،روز به روزتغییر میکنندوچه آسان میتوان فهمید که خدا چه عظمتی دارد.
تابستان راوقتی خورشید گرمایش عاشقانه نثارمان میکند.
درختان چه زیبا برگ هایشان بزرگ شده،شکوفه ها میوه داده اندو کشاورزان محصولاتشان را با چه امیدی درو میکنند.
پاییز راوقتی که ابرها بی قرار میگیرند،نمیدانم داغدار کدام عزیز هستند،شاید برای برگ هایی میگریند که بی صدا میریزند.
رنگ برگ های خزان چه بی نظیر است،راه رفتن روی برگ ها وشنیدن صدای خش خش برگ ها، آهنگی را به این زیبایی شنیده ای؟
و زمستان را وقتی که بی صدا شب تا صبح برف می بارد،همه جا سفید می شود وچه لذتی دارد،دیدن کودکی که با شوق آدم برفی می سازد.
و خداوند چه نقاشی بی بدیلی است، وقتی فصل ها را می آفریند...
منابع
- دانشنامه تخصصی ویکی نور
- کتابخانه ملی ایران
- مصاحبه با آنا
- شبکه کتب الکترونیکی گیسوم