تاریخ آل بویه
تاريخ آل بويه اثر على اصغر فقيهى، كتابى است پيرامون تاريخ آل زيار و آل بويه و چگونگى پيدايش، قدرت و اوضاع حكومتى، اقتصادى و اجتماعى آنان در قرن چهارم و پنجم هجرى كه به زبان فارسى و در سال 1378ش نوشته شده است.
تاریخ آل بویه | |
---|---|
پدیدآوران | فقیهی، علیاصغر (نويسنده) |
ناشر | سازمان مطالعه و تدوين کتب علوم انسانی دانشگاهها (سمت) |
مکان نشر | تهران - ایران |
سال نشر | 1378 ش |
چاپ | 1 |
موضوع | ایران - اوضاع اجتماعی - قرن 4ق.
ایران - اوضاع اجتماعی - قرن 5ق. ایران - تاریخ - دیلمیان، 320 - 447ق. |
زبان | فارسی |
تعداد جلد | 1 |
کد کنگره | DSR 713 /ف7ت2 |
نورلایب | مطالعه و دانلود pdf |
كتاب حاضر، براى دانشجويان رشته تاريخ در مقطع كارشناسى به عنوان منبع اصلى قسمتى از درس «تاريخ تحولات سياسى، اجتماعى، اقتصادى و فرهنگى ايران در دوره سامانيان، غزنويان و آل بويه» تدوين شده است.[۱]
ساختار
كتاب با مقدمه نويسنده آغاز و مطالب در دو بخش و هر بخش در چندين فصل تنظيم شده است.
گزارش محتوا
بخش نخست، با مقدمهاى درباره سرزمين، مردم و فرمانروايان ديلم و نفوذ اسلام در ديلم- پيش از قرن چهارم- آغاز شده است.[۲]
ناحيهاى كه اكنون گيلان نام دارد در روزگار قديم «ديلم» خوانده مىشد و گيلان جزئى از آن محسوب مىگرديد. گاه از ديلم، مازندران و گرگان (گنبد قابوس فعلى) را هم اراده مىكردهاند؛ از جمله مقدسى كه گفته است: اقليم پنجم داراى پنج كوره (شهرستان) است... اما بسيارى از علماى مسالك و ممالك (تقريباً به مفهوم جغرافياست) از ديلم ناحيهاى كوچك و كوهستانى درحدود رودبار فعلى و منجيل را اراده مىكردهاند كه به ناحيه گيل (گيلان) وصل بوده و ميان آن و قزوين كوهى فاصله بوده است.[۳]
در فصل يكم، از آل زيار و چگونگى قدرتيابى مرداويج و سلطنت بازماندگان، سخن به ميان آمده است. نويسنده نخستين كسى كه از آل زيار به قدرت رسيد را مرداويج- پسر زيار- معرفى كرده ولى معتقد است پيش از او يكى دو تن ديگر دست به اقداماتى زده و راه را براى او هموار كرده بودند. به عقيده وى، بنا به گفته ابوعلى مسكويه، در ضمن وقايع سال 315ق، نخستين كس از ديلمىها كه بر رى چيره گشت، ليلى پسر نعمان بود.[۴]
پس از مرداويج، هفت تن از اين خاندان به قدرت رسيدند و مدت حكومت آنان 151 سال بود. مرداويج از سرداران اسفار بود؛ اما به علت جاهطلبى و اينكه خود را لايقتر از اسفار مىدانست و نيز به علت ضديت اسفار با دين اسلام، به نافرمانى از او پرداخت.[۵]
نويسنده به نقل از مسعودى در اين زمينه معتقد است كه اسفار مرداويج را نزد يكى از ملوك ديلم فرستاد كه در يكى از نواحى نزديك قزوين فرمان مىراند، تا او را به فرمانبرى از وى بخواند. چون مرداويج و امير ديلمى- كه سالار پسر اسوار نام داشت- با هم ملاقات كردند، هردو به علت كارهاى زشتى كه اسفار مرتكب شده بود و ضديتى كه با اسلام داشت، براى مخالفت و مبارزه با او با يكديگر همپيمان شدند. سپس مرداويج بهسوى لشكرگاه اسفار بازگشت و با ارسال نامههايى سرداران سپاه او را به مخالفت با وى برانگيخت و آنان كه از كارهاى اسفار ناخشنود بودند دعوت مرداويج را پذيرفتند. اسفار احساس خطر كرد و گريخت و مرداويج بر سپاه او تسلط يافت و اموال و ذخايرش را به تصرف درآورد و با نيكى به افراد سپاه و اعطاى جوايز به آنان، توجهشان را بهسوى خود معطوف داشت و سپس بر اسفار دست يافته و او را كشت و به توسعه متصرفات خود پرداخت.[۶]
مؤلف در فصل دوم، درباره آل بويه و چگونگى روى كار آمدن آنها و گسترش قلمرو و فتوحات و ديگر حكمرانان اين خاندان و بهطور كلى، تاريخ سياسى آل بويه، توضيح داده است.
به نظر نويسنده، درباره اينكه پسران بويه چگونه روى كار آمدند، بهتر است از نوشته ابوعلى مسكويه بهره گرفته شود كه هم خود در آن زمان مىزيسته و مصدر امور مهمى بوده و نيز از نظر علمى در حد اعلايى قرار داشته است. از اين روى وى به كتاب «تجارب الأمم» او اشاره نموده و خلاصهاى از مطالب متناسب با بحث وى را، ذكر كرده است.[۷]
در بخش دوم، طى چهار فصل، تشكيلات حكومتى، اوضاع دينى و مذهبى، كيفيت تحصيل و وضع علما و ادبا، ورزش و اوضاع اقتصادى و اجتماعى ايران در عصر آل بويه تشريح شده است.
نويسنده پيرامون تشريح اوضاع دينى و مذهبى در عصر آل بويه، به اين نكته اشاره دارد كه عموم مردم ايران و عراق در آن عصر، متدين به دين اسلام از مذاهب مختلف بوده و اقليتهايى هم از پيروان اديان ديگر در آن نواحى يافت مىشدند. بيشتر مردم ايران و عراق تابع يكى از مذاهب اربعه بودند. در اين ميان، اكثريت با حنفىها بود، سپس شافعىها قرار داشتند. گروهى هم حنبلى مذهب بودند و پيرو مذهب مالكى بهندرت در اين حدود ديده مىشد.[۸]
نويسنده معتقد است كه اختلافات مذهبى در هيچ زمانى به شدت قرنهاى چهارم و پنجم نبوده است. به نظر وى، يكى از ويژگىهاى دو قرن مزبور اين بود كه تعصبات عوام الناس در اختلافات مذهبى راه يافته بود و اين امر گاهى موجب زدوخوردهايى طولانى و خونين مىشد. بهعلت رواج علم كلام و علاقه مردم به مناظرات مذهبى، بسيارى از مردم معمولى داراى معلومات عميق مذهبى بودند.[۹]
در اين دوران، گذشته از اينكه در ايران و عراق، شهرهايى به شيعه اختصاص داشت، در بعضى از شهرهاى بزرگ محلّههاى ويژه شيعه نيز وجود داشت. شيعيان ايران و عراق بيشتر جعفرى و اثناعشرى بودند، اما تعدادى اسماعيلى و زيدى نيز در پارهاى از نواحى سكونت داشتند. به نظر نويسنده، شهرهايى كه به شيعه اختصاص داشت عبارت بود از: شهر قم كه در درجه اول قرار داشت. از ويژگىهاى اين شهر اين بود كه دين اسلام با مذهب تشيع وارد آن شد. ركنالدوله- يكى از سلاطين آل بويه- و صاحب بن عبّاد- از رجال آل بويه-، مراقب وضع اين شهر بودند و رعايت حال مردم آن را مىكردند؛ كاشان كه نام آن همواره با قم ذكر مىشد؛ كرج؛ آوه ميان قم و ساوه؛ تفرش كه بين قم و اراك قرار دارد؛ فراهان از توابع اراك فعلى و شهرى در مازندران به نام اُرم نزديك شهر سارى كه به نوشته ياقوت مردم آن شيعه بودند ولى امروزه اثرى از آن نيست.[۱۰]
وضعيت كتاب
فهرست مطالب، در ابتدا و فهرست منابع و مآخذ مورد استفاده نويسنده در انتهاى كتاب آمده است.
پاورقىها بيشتر به ذكر منابع اختصاص يافته است.
پانويس
منابع مقاله
سخن سمت و متن كتاب.