أساس التقديس
أساس التقديس، نوشته ابوعبدالله محمد بن عمر، مشهور به فخر رازی، کتابی است به زبان عربی که توسط عبدالله محمد عبدالله اسماعیل تحقیق شده است. رازی در این اثر بحث تشبیه و تجسیم از مباحث کلامی مربوط به توحید را کاویده و به رد اقوال حشویه و کرامیه پرداخته است[۱].
نام کتاب | أساس التقديس |
---|---|
نام های دیگر کتاب | |
پدیدآورندگان | فخر رازی، محمد بن عمر (نويسنده)
اسماعيل، عبد الله محمد (محقق) |
زبان | عربي |
کد کنگره | BP 205/2 /ف3 الف52 |
موضوع | کلام اشعري - قرن 6ق. |
ناشر | الجزيرة
المکتبة الأزهرية للتراث |
مکان نشر | مصر - قاهره
مصر - قاهره |
سال نشر | مجلد1: 2011م , 1432ق , |
کد اتوماسیون | AUTOMATIONCODE27901AUTOMATIONCODE |
ساختار
کتاب، دارای اهدائیه، مقدمه محقق، مقدمه مؤلف و محتوای مطالب در چهار بخش اصلی است که هرکدام دارای بخشهایی هستند.
گزارش محتوا
میزان اهمیت نگارش هر کتابی، ه مشکلی است که حل میکند؛ کتاب حاضر نیز به یکی از مشکلات و مسائل اساسی اعتقادی مورد اختلاف بین اهل سنت با کرامیه از جهتی و اهل سنت و حشویه از جهتی دیگر میپردازد. این اثر بعد از فخر رازی نیز مورد مراجعه دانشمندان و کلامیون بوده تا جایی که ابن تیمیه که در رأس مخالفان با نظریه فخر رازی قرار داشته، کتابی با عنوان «بيان تلبيس الجهمية في تأسيس بدعهم الكلامية» در رد «أساس التقديس» رازی نگاشت که در دوران حاضر توسط دانشگاه محمد بن سعود در هشت جلد منتشر شده است. میزان مجلدات و صفحاتی که در رد چنین رساله مختصری از جانب شخصی مانند ابن تیمیه نگاشته شده، خود دلیلی بر اهمیت والای این کتاب است[۲].
أساس التقديس، مسئله صفات خبریه یا آیات و اخبار موهم تشبیه، را حل میکند[۳]. فخر رازی در حل این مسئله و فهم آنچه سلف به آن معتقدند سرآمد است؛ وی از همه ابزارهای شناختی و عقلیاش در رد اعتقاد به تجسیم و قول به جهت و حیّز دو فرقه کرامیه و حشویه از حنابله، استفاده میکند[۴].
عبدالله محمد عبدالله در مقدمه، گزارش مختصری از ریشههای قول به تشبیه و تجسیم و تحیّز و... توسط این دو فرقه را میدهد، کلمات صحابهای مانند ابوبکر و علی(ع) و دیگران را در تأیید عدم برداشت جسمانیت خداوند میآورد، درباره حشویه و کرامیه توضیح میدهد، افراد و کتابهایی را نام میبرد که در مبارزه با این اندیشه نوشته شدهاند و...[۵].
فخر رازی برای مقابله با طرفداران محمد بن کرام (معروف به مجسمه یا کرامیه) و تحریفکنندگان قول احمد بن حنبل (حشویه حنابله)، خود را به علوم عقلی و لغت و تفسیر و حدیث واصول و... مسلح میکند[۶]. وی این کتاب را در یک مقدمه و چهار قسم مینویسد. مقدمه کتاب، مختصر است و وی در آن نظرش را بهصورت واضح درباره آیاتی که ظاهرشان موهم تشبیه است، بیان میکند[۷]. همچنین، بیان میکند که این کتاب را برای سلطان ابوبکر بن ایوب، سلطان مصر و شام در دهه آخر قرن ششم هجری، نوشته است. از جمله ایرادات ابن تیمیه بر او در ردی که بر کتاب نوشته، همین مورد است[۸]، ولی فخر رازی کرارا در کتابش دعا میکند که خداوند، نوشته وی را ذخیرهای برای آخرتش قرار دهد[۹].
فخر رازی پس از مقدمهاش شروع به ذکر تقسیم کتابش میکند؛ مطالب «أساس التقديس» در چهار قسم بیان شده است. رازی در قسم اول، شواهدی را که دلالت دارند، خدای متعال منزه از جسمانیت است ارائه میکند. مطالب این قسم در شش فصل بیان شده است. فصل اول دربردارنده سه مقدمه است که قبل از پرداختن به ادله واجب است آنها را ذکر کرد؛ اثبات وجود موجودی که مورد اشاره حسی قرار نمیگیرد، عدم لزوم وجود شبیه و نظیر برای تمامی موجودات و اختلافات میان قائلان به جسمانیت خداوند. در فصل دوم، ده دلیل سمعی (قرآنی و روایی) بر تنزیه خدا از جسمانیت ذکر شده است. رازی در فصل سوم، دلائل عقلی بر اینکه خدای متعال متحیّز نیست را ارائه میکند؛ او شش برهان در اثبات این امر اقامه کرده و آن را با رد شبهات قائلان بر این امر تکمیل مینماید. وی در فصل چهارم در پی اثبات این است که خدای متعال، مختص به حیز و جهتی نیست؛ به این معنی که نمیتوان به اینکه اینجاست یا آنجاست اشاره حسی داشت. فصل پنجم در بیان شبهات عقلی اختصاص خدا به حیز و جهت است و فصل ششم در رد بر کرامیه که قائل به جسمانیت خدایند، میباشد. ظاهرا، فخر رازی در ترتیبی که در بیان مطالب قسم اول کتابش ذکر شد (ذکر مقدمات ثلاث، بیان ادله سمعی و سپس عقلی و رد کرامیه و حشویه و...)، ادله سعمی را بر ادله عقلی مقدم میدارد؛ علت این امر میتواند این باشد که اختلاف او با گروهی است که اولویتشان در ایمان و اعتقاد، با ادله سمعی است[۱۰].
قسم دوم کتاب، به تأویل متشابهات در اخبار و آیات اختصاص دارد. رازی در این بخش از کتابش به طریق سابقینش که کتابهایی را در تأویل متشابهات از اخبار و آیات نوشتهاند، سیر میکند؛ مانند آنچه که سلف اشعری او محمد بن فورک در کتابش «تأويل مشكل الحديث» بر آن رفته یا مثل محمد بن شجاع ثلجی که در تأویل بر مذهب معتزله است یا امثال قتبی و طبری و... البته رازی یک وجه امتیاز از سلفش دارد و آن اینکه کارش را در قالب یک پروژه یکپارچه ارائه کرده و تنها بر ذکر تأویل متشابه بسنده نکرده است. او برای معنی مقصودش، از آیات و روایات تأیید میآورد و پس از آن مقصود از آیات و اخبار را در مواردی که به ذات الهی مربوط است، شرح میدهد. این امر در یک مقدمه و سیودو فصل ارائه میشود. رازی در مقدمه بیان میدارد که تمام فرقههای اسلام بر اینکه برخی آیات قرآن نیاز به تأویل دارند، معترفند. وی در تأیید این سخنش شواهدی از تأویل ابن عباس و امام احمد و دیگران در برخی اخبار ارائه میکند و سپس فصلهای سیگانه این بخش را به تأویل صورت و شخص و نفس و صمد و لقاء و نور و حجاب و قرب و مجیء و نزول و خروج و بروز و تجلی و ظهور و قابلیت تجزیه و تبعیض و پا و صورت و چشم و نفس و دست و... و خنده و شادی و... اختصاص میدهد و کلام را با تأویل جهت به پایان میبرد[۱۱].
محمد بن عمر رازی، سومین بخش از کتابش را در تقریر مذهب سلف نوشته است. او پنج فصل به این بخش افزوده است. در فصل اول به این پرسش که آیا در کتاب الهی چیزی هست که نتوان به آن علم پیدا کرد؟ پاسخ داده و متعرض دو جنبه نظر مؤیدین و معارضین در آن شده است. فصل دوم را در بیان محکم و متشابه از قرآن کریم نگاشته، فصل سوم را در روش تشخیص آیات محکم از متشابه، فصل چهارم را در تقریر مذهب سلف و فصل پنجم را در متفرعات این مذهب نوشته است. وی در فصل سوم از قانون تأویل سخن میگوید؛ یعنی هرچند لفظ آیه یا خبر ظهور در معنایی داشته باشد، اما ترک آن معنی ظاهری و رجوع به معنای دیگر بنا بر دلیل منفصل جایز است و اگر چنین نباشد کلام بیفایده خواهد بود یا قرآن از حجیت خواهد افتاد. البته در اینگونه موارد واجب است که مکلف قطع به این داشته باشد که مراد خداوند از این لفظ غیر از معنایی است که ظاهرش بین مردم مشهور شده است. در صورت قطع یا باید مانند مجوزین تأویل، معنی را به تأویل برد و یا مانند قائلین به امتناع آن، علم این امور را به خدا واگذاشت. فصل آخر این قسم به بیان برخی از قواعد مهم در تأویل اختصاص دارد؛ مانند: عدم جواز تبدیل لفظی از الفاظ متشابه به لفظ دیگر، خواه آن لفظ عربی باشد یا فارسی، وجوب احتراز از تصریف مثل جایگزینی «مستوی» بهجای «علی العرش استوی»، عدم جمع الفاظ متشابه و همچنین عدم جواز تفریق بین الفاظ مجتمع[۱۲].
او قسم چهارم را در سه فصل، در تکمیل مباحث کتاب نوشته است. در فصل اول متعرض حکم متشابه و فواید ذکر متشابهات شده، در فصل دوم نظر قائلین به جسمانیت و ادله آنها را بررسی کرده و نتیجه گرفته که لازمه عقیده آنان، تشبیه است و آن را شرح داده است و در فصل پایانی، نظرات علمایی که قائل به کفر قائلین به تجسیم شدهاند را بههمراه ادله آنان ذکر میکند و در مقابل، نظر علمای قائل به عدم کفر این اشخاص را هم با استناد به این که اگر تأویل شرط صحت ایمان بود، بر پیامبر(ص) لازم بود که قبل از تفحص در اینکه آیا او به جسمانیت خدا قائل است یا نه، به ایمان هیچ شخصی حکم نکند و حال که چنین نکرده، پس قول به تنزیه، لازمه یا شرط ایمان نیست[۱۳].
وضعیت کتاب
فهرست مطالب در انتهای اثر ذکر شده است. این کتاب، پیش از این توسط احمد حجازی سقا تحقیق شده بوده که دارای کاستیهایی بوده است و ازاینرو محقق حاضر (عبدالله محمد عبدالله) بر این شده که به تحقیق مجدد آن پرداخته و در خلال کارش، به بیان ارزش نسخههای خطی، تخریج احادیث وارده در کتاب، ارجاع آیات قرآنی، رفع ایرادات محتوایی، تخریج اقوال و ترجمه اعلام و فرق و کتابها و... بهعلاوه مقدمهای در ترجمه مترجم و کتاب حاضر و اسباب تألیف آن (اختلاف فخر رازی با کرامیه و حشویه) بپردازد[۱۴].
محقق در تحقیق این اثر به سه نسخه خطی (دو نسخه از کتابخانه خطی قاهره و یک نسخه از دارالكتب المصرية) اعتماد کرده که با حروف ک، ت و د رمزگذاری شدهاند[۱۵].
پانویس
منابع مقاله
مقدمه محقق.