بلدان الخلافة الشرقية (تعريب)

بلدان الخلافة الشرقية، ترجمه عربي كتاب كي لسترنج است كه به زبان انگليسي نوشته است. اين اثر مشتمل بر وقايع عراق، الجزيره، ايران و كشورهاي خاورميانه از زمان فتح اسلامی تا زمان تيمور است.

بلدان الخلافة الشرقية/ تعریب
بلدان الخلافة الشرقية (تعريب)
پدیدآورانعواد، کورکیس (تعريب)

فرنسیس، بشیر (تعريب)

لسترینج، گای (نويسنده)
عنوان‌های دیگریتناول صفه العراق و الجزیره و ایران و اقالیم آسیه الوسطی منذ الفتح الاسلامی حتی ایام تیمور
ناشرالشريف الرضي
مکان نشرقم - ایران
سال نشر1413 ق
چاپ1
موضوعآسیای صغیر - جغرافیای تاریخی

آسیای مرکزی - جغرافیای تاریخی

ایران - جغرافیای تاریخی

بین النهرین - جغرافیای تاریخی
زبانعربی
تعداد جلد1
کد کنگره
‏‎‏DS‎‏ ‎‏44‎‏/‎‏9‎‏ ‎‏/‎‏ل‎‏5‎‏ب‎‏8


ساختار

مباحث كتاب به 34 فصل تقسيم گرديده و گاهي چند فصل آن به شرح یکی از سرزمين‌هاي زير اختصاص داده شده است.

گزارش محتوا

مؤلف همان گونه كه در مقدمه آورده است، به جهت اينكه اعتدال در حجم كتاب حفظ شود، بخشي از جغرافياي جزيرةالعرب، شهرهاي مكه و مدينه را توصيف كرديم و سپس مصر و سرزمين‌هاي مختلف شمال آفريقا و سرزمين‌هاي خلافت غربي در اندلس را مورد مطالعه قرار داده است. او اذعان مي‌كند كه كتابش مجمل است و تمامي مطالب وارده را ذكر نكرده است. او همچنين متذكر مي‌شود كه در توصيف هر سرزمين، تجارت و صناعات آن را به نقل از منابع معتبر آورده است.

در آغاز كتاب، ليستي از جغرافي دانان مسلمان به حسب زمان تصانيف آنها ارائه شده است.

اين كتاب چنانكه از نام آن هويداست؛ شامل جغرافياي تاريخي عراق، جزيره، روم، ايران و آسياي مركزي است. لسترنج وضع سرزمين‌هاي نامبرده را از زمان فتوحات مسلمين تا اواخر دوران تيموري شرح داده است. فصول كتاب به ترتيب ذيل است:

جغرافياي تاريخي عراق، جزيره، فرات عليا، روم يا آسياي صغير، آذربايجان، گيلان و ايالت شمال باختري، ايالت جبال، خوزستان، فارس، کرمان، كوير لوت و مكران، سيستان، قهستان، قومس و طبرستان و گرگان، خراسان، ماوراءالنهر، رود جيحون، خوارزم، سغد، ايالت رود سيحون.

در سراسر كتاب ده نقشه به چشم مي‌خورد كه براي روشن شدن نقاط جغرافيايي قديم رسم شده است. در آخر كتاب ابياتي از شاهنامه فردوسي كه در آنها بعضي از اعلام جغرافيايي مذكور در اين كتاب است، گردآوري شده و از كتاب مجهول المصنف حدود العالم نيز مواردي را كه مربوط به اعلام جغرافيايي متن اين كتاب بوده است، به ترتيب حروف الفبا آورده شده است. اين دو قسمت به نام "ضمائم" خوانده شده است و هر دوي آنها به حال مطالعه كنندگان مفيد است. قسمت سوم به نام "تعليقات" خوانده شده است و بالاي اين بحث نوشته‌اند: «زيرا اين عنوان به توضيح چند مورد و ثبت چندين فقره از حواشي متن كتاب كه متأسفانه در ترجمه از قلم افتاده است، اقدام مي‌شود». چهار فهرست مختلف؛ يعني فهرست اعلام جغرافيايي و فهرست نام‌هاي اشخاص، اقوام و فهرست موضوعي مواد كتاب و فهرست كتب هم در آخر صفحات كتاب چاپ شده است كه تمام آنها راهنماي بسيار سودمندي براي مراجعه كننده مي‌باشد.

لسترنج در تنظيم اين كتاب زحمت بسيار كشيده است. اين كتاب ابتدا در سال 1905م به زبان انگليسي به دست مرحوم كسروي افتاد و در سال 1305ش مقاله‌اي درباره فصل شانزدهم اين كتاب كه درباره خوزستان است، تحت عنوان "خرده گيري و موشكافي" نوشت و نكته‌هايي بر آن افزود و خرده گيرى‌هاي چند بر آن وارد دانست.

شيوه تحقيق و دامنه اطلاعات وسيع لسترنج سبب شده است كه كتاب مورد بحث از مآخذ معتبر به شمار بيايد و همواره اهل تتبع و تحقيق را بدان نيازست.

لسترنج خاورشناس مشهور انگليسي كه در كتاب جغرافياي تاريخي سرزمين‌هاي خلافت شرقي چكيده نوشته‌هاي همه جغرافي دانان و مورخان مسلمان را از آغاز فرمانروايي مسلمانان تا هجوم تيمور آورده است. درباره اران، شروان و موغان چنين نوشته است.

  1. اران - ايالت اران در مثلث بزرگي در مغرب ملتقاي دو رود سيروس و اراكسس واقع است كه اعراب آنها را «كر» و «ارس» ناميدند و بدين مناسبت حمدالله مستوفي اراضي بين اين دو رود را «بين النهرين» ناميده است... كرسي اين ايالت در قرن چهارم برزعه بود كه خرابه‌هايش تاكنون باقي است. بعدها برزعه را بردعه نوشتند... شهر بيلقان كه به ارمني آن را فيداگران Phaidagran مي‌گفتند، پس از خراب شدن برزعه كرسي اران قرار گرفت، اگر چه امروز آثاري از آن بر جاي نمانده است... بيلقان تا قرن نهم جاي مهمي محسوب بود. نام دو شهر ديگر در ايالت اران ذكر شده كه هر دو در شمال باختري برزعه در جاده تفليس قرار دارند، یکی شهر گنجه است و جغرافي نويسان عرب آن را جنزه نوشته‌اند و ديگري شمكور است كه خرابه‌هاي آن هنوز باقي است.
  2. شروان - آن طرف رود كر در ساحل درياي خزر جايى كه سلسله جبال قفقاز به دريا فرو مي‌رود، ايالت شروان واقع است. كرسي اين ايالت شماخيه بوده كه اكنون شماخي يا شماخا خوانده مي‌شود... در آخرين نقطه شمالي ايالت شروان شهر باب الابواب؛ يعني همان دربند واقع است. ابن‌حوقل گويد، اين شهر در قرن چهارم از اردبيل كرسي آذربايجان بزرگتر بوده است... بندر باكوه يا باكويه (باكوي امروز) در جنوب دربند است و اصطخري به نفت آن اشاره كرده است... در جنوب باكو ولايت گشتاسفي نزديك دهانه كر واقع است... و بالاخره در كوه‌هاي نزديك دربند قبله واقع است.
  3. موغان يا مغكان يا موقان نام دشت باتلاقي بزرگي است كه از دامنه كوه سبلان تا كناره خاوري درياي خزر كشيده شده و در جنوب مصب رود ارس و شمال كوه‌هاي طالش قرار دارد. اين ايالت گاهي جزء آذربايجان محسوب مى‌گرديد. ولي غالبا ناحيه‌اي جداگانه و مستقل را تشكيل مي‌داد. كرسي موغان در قرن چهارم شهري بهمين نام بود كه اكنون تعيين محل آن مشكل است. از گفته مقدسي چنين استنباط مي‌شود كه محتمل است اين شهر موغان همان شهر باجروان باشد... در جنوب باجروان برزند واقع است... در شمال باجروان در زمان قديم قريه بلخاب واقع بود... مستوفي سه شهر بيلسوار و محمود آباد و همشهره را از موغان نام مي‌برد.

لسترنج درباره ولايت آن سوي ارس مي‌نويسد: «ايالت‌هاي اران و شيروان و گرجستان و ارمنستان را كه بيشتر در شمال رود ارس واقع‌اند، نمي‌توان كاملا از جمله ممالك اسلامی به شمار آورد و بهمين جهت هم جغرافي نويسان عرب درباره آنها بسط مقال نداده‌اند. مسلمانان از زمان قديم در آن نقاط توقف داشتند و حكام آنجا در اوقات مختلف از جانب خلفا تعيين مي‌شدند. ولي اكثريت جمعيت آن نقاط تا اواخر قرون وسطي همچنان بر مسيحيت خويش باقي ماندند و فقط در اواخر قرن هشتم بخصوص پس از لشكركشي امير تيمور اسلام در آن نقاط غلبه يافت».سرزمين ميان رودان «دل ايران شهر» خوانده مى‌شد، داراي 12 استان و شصت تسوك، با صدها روستاك و تعداد بى‌شماري ده بود.

«هر استان به چند تسوك (در عربي طسوج) و هر تسوك به چند روستاك (در عربي روستاق) تقسيم مى‌شده و هر روستاك، چند ده داشته است.»

  1. «لسترنج» در كتاب «جغرافياي تاريخي سرزمين‌هاي خلافت شرقي» به نقل از «ابن‌خردادبه» و «قدامه بن جعفر» دو تن از جغرافى‌نگاران معتبر و معروف قرن سوم هجري مى‌نويسد: «اين اقليم دوازده ولايت دارد و هر يك را استان گويند. و شصت بخش دارد كه هر يك را طسوج نامند». لسترنج سپس در توضيح مى‌افزايد: «پارهاي از اين تقسيم‌بندى‌ها كه گويا در اصل به منظور تقسيم‌بندي مالياتي بوده است، در يك قرن بعد در كتاب مقدسي نيز وارد گرديده است.»
  2. توجه داشته باشيم كه مقدسي كتاب جغرافياي خود «احسن التقاسيم في معرفه الاقاليم» را در سال‌هاي مياني نيمه دوم قرن چهارم؛ يعني در سال 375 بعد از هجرت نگاشته است.
    لسترنج نام هر يك از اين استان‌هاي دوازده‌گانه را با تعداد تسوكه‌اي (طسوج) هر استان «از حيث نهرهايي كه آنها را مشروب مى‌كردند و منابع (آبي)آن نهرها» در سه گروه آورده است.
  3. ما در اين جا نخست به اختصار تنها اسامي اين دوازده استان را مطابق با تقسيم‌بندي ياد شده، در سه گروه از كتاب سرزمين‌هاي خلافت شرقي لسترنج، بدون ذكر نام تسوكه‌اي هر استان مى‌آوريم. سپس به دنبال آن اسامي تسوكه‌اي هر استان را به طور كامل و به تفكيك هر استان، از رساله محققانه‌ي «كشور عراق، از ديدگاه فرهنگ و تمدن رنگ ايراني دارد نه عربي» نوشته دانشمند فاضل سيد محمد علي امام شوشتري، ياد مى‌كنيم.
    لسترنج مى‌نويسد: «گروه اول مركب است از چهار استان در ساحل خاوري دجله، كه هم از آن و هم از رود «تامرا» مشروب مى‌گرديدند.» اين چهار استان عبارت بودند از:
    - نخست: استان «شادفيروز» (شاذ فيروز) در اطراف حلوان كه داراي پنج تسوك است.
    - دوم: استان «شادهرمز» در اطراف بغداد كه هفت تسوك داشت.
    - سوم: استان «شادقباد» كه از هشت تسوك تشكيل مى‌شد.
    - چهارم: استان «بازيجان خسرو» (استان نهروان) كه داراي پنج تسوك بود.
    «قدامه» نام اين استان را «اندربن كرد» (اندرين گرد) ثبت كرده است.
    «گروه دوم: مركب از دو استان است كه از دجله و فرات آب مى‌گرفتند.» اسامي اين دو استان (استان پنجم و ششم) عبارت بودند از:
    - پنجم: استان «شادشاپور» كه داراي چهار تسوك بود و در اطراف واسط قرار داشت.
    - ششم: استان «پادبهمن» كه استان جنوبي دجله بود و مشتمل بر چهار تسوك مى‌شد.
    گروه سوم: شش استان بعدي را تشكيل مى‌داد كه همگي آنها در سمت باختر دجله، در مسير رودخانه‌ها و نهرهايي بودند كه بيشتر آنها از فرات به سوي دجله جريان داشتند. بدين قرار:
    - هفتم: «استان بالا» كه در اطراف شهر «انبار» بود و چهار تسوك داشت.
    - هشتم: استان «اردشير بابكان» كه در جنوب «استان بالا» يعني استان هفتم بود و از پنج تسوك تشكيل مى‌شد. (لسترنج تنها چهار تسوك آن را برشمرده است.)
    -نهم: استان «زاب‌ها» موسوم به استان «به ديوياسفان» كه در خاور استان اردشير بابكان واقع بود و سه تسوك داشت.
    - دهم: استان «به قباد بالا» كه داراي شش تسوك بود.
    - يازدهم: استان «به قباد ميانه» كه در مجموع چهار تسوك را شامل مى‌شد.
    - دوازدهم: استان «به قباد پايين» كه مشتمل بر پنج تسوك بود.
    اراضي سه استان اخير، در كنار رود فرات از محل انشعاب نهر ملك (شاهگان)، از رود فرات تا جايي كه رود فرات به بطايح مى‌ريخت، گسترده شده بود.
  4. لسترنج مى‌نويسد: «اين تقسيم‌بندي راجع به كشوري است كه اعراب آن را از تصرف ساسانيان بيرون آوردند. اردشير بابكان موسس سلسله ساساني است. شادفيروز يا شاذفيروز در زبان فارسی به معني بخت خوش است. «به قباد» به معني نيكويي يا «سرزمين نيكوي شاه قباد» است. هرمز، قباد، شاپور و بهمن نيز اسامي چهار نفر از پادشاهان نامآور ايران است.»
  5. اما اسامي تسوكه‌اي استان‌هاي دوازده‌گانه سرزمين ميان رودان «دل ايران شهر» كه چونان نام استان‌هاي آن سامان ايراني بودن اين سرزمين را فرياد مى‌كشند و گواه روشن تاريخ بر ايراني بودن سرزمين ميان رودان مى‌باشند به قرار زيرند.
    1. استان «شاذپيروز» (شاذفيروز)؛ شامل تسوكه‌اي: تامرا - خانگان (خانقين) - پيروز كوات (فيروز قباد) - جبل و آربل.
    2. استان «شاذ هرموزد»، در پيرامون بغداد؛ شامل تسوكه‌اي: نهر بوق و كلواذه (كلواذي) - نهر آبان (نهربين) - كهن شهر (مدينه العتيقه، تيسفون) - راذان بالا - راذان پايين - بزرگ شاپور (برزج سابور) - گارز (جارز).
    3. استان «شاذكوات» (شاذقباد)، شامل تسوكه‌اي: جولا (قدامه نام جولا را كه به نظر مى‌رسد عربي شدهي واژهي «گلوله» باشد.
    «خسرو شاذهرموزد» نگاشته است) - وندينگان (بندينجين، مندليج) - براز روذ (راز السروذ، گرازرود) - دستگرد (دسگره) - روستاك آباذ (روستقباذ) - مه رود - سلسل وزابان (ذيبين).
    1. استان «بازگان» يا «بازيگان» (بازجان، بازيجان) كه آن را نهروان نيز خوانده‌اند. شامل تسوكه‌اي: نهروان بالا - نهروان مياني - نهروان پايين - مادريا و باكسايا.
    2. استان «شاذشاپور» (شاذ سابور) يا كشگر كه زمينه‌اي آن از دو رود دجله و فرات سيراب مى‌شد، شامل تسوكه‌اي: زند رود - شرشر (ثرثور) و استان گوذر (جواذر).
    3. استان «شاذبهمن»؛ شامل تسوكه‌اي: ميشان و دشت ميشان (پيرامون بندر باستاني ابله) - بهمن اردشير و ابزكوات (ابزقباد).
    4. استان «شاذپيروز» يا استان بالا، شامل تسوكه‌اي: پيروز شاپور (فيروز سابور) كه شهر انبار بود. - تسوك مسكن - قطر بل و بادوريا.
    5. استان «اردشير بابكان» در كنارهي نهر گوده (كوتي) و نهر نيل، كه هر دو از فرات آب مى‌گرفتند. قرار داشت و شامل تسوكه‌اي: ويه اردشير (به هر سير) - رومگان (رومقان) - گوده (كوتي) - نهر درگاد (درقيط) - نهر جوبر.
    6. استان «زاب‌ها» كه آن را ديوماسپان (ذيوماسفان) نيز گفته‌اند. شامل تسوكه‌اي: زاب بالا - زاب مياني - زاب پايين.
    7. استان «ويه كوات بالا» (به قباد الاعلي)، شامل تسوكه‌اي: بابل - پالوگه بالا (فلوجه) - پالوگه پايين - خطرينه - نهرآبان (نهربين).
    8. استان «ويه كوات مياني» (به قباد الاوسط)، شامل تسوكه‌اي: نهر بدات - سوره (سورا) - بربسيمه (بربسيما) - نهر شاهگان (نهرالملك).
    9. استان «ويه كوات پايين» (به قباد الاسفل)، شامل تسوكه‌اي: باذگله (باذقلي) - سيلحين - نستر- رودمستان و هرموزد گرد (هرموز جرد).
  6. اين استان‌ها در جلگه ميان رودان در كنار رودهاي دجله و فرات و يا در اراضي مسير رودها و نهرهايي كه به یکی از دو رود دجله و فرات و يا به هر دوي آنها مربوط مى‌شدند، قرار داشتند.

گي لسترنج كه متخصّص جغرافياي تاريخي سرزمين‌هاي خلافت شرقي است نوشته‌هاي جغرافى دانان نامبرده را در كتاب خود خلاصه كرده، مى‌گويد: «موغان يا مغكان يا موقان نام دشت باتلاغي بزرگي است كه از دامنه‌ي كوه سبلان تا كناره‌ي خاوري درياي خزر كشيده شده و در جنوب مصبّ رود ارس و شمال كوه‌هاي تالش قرار دارد.... كرسي موغان در قرن چهارم، شهري بوده، به همان نام، كه اكنون تعيين محل دقيق آن دشوار است. تعيين محل دقيق كرسي مغان كاري شايسته بوده و وجهه همت كساني است كه شناخت جغرافياي تاريخي مناطق و كشف اماكن باستاني را مشغله‌ي ذهني و علمي خود ساخته‌اند. كار باستانشناسان را به خودشان واگذاريم و اميدوار باشيم كه به زودي در مغان اقدام به حفاري خواهند كرد و جنبه‌هاي گوناگون زندگي نياكان ما را روشن خواهند كرد، به واقعيّت بنگريم. عمر پارس‌آباد تقريباًٌ به اندازه متوسط عمر ساكنان آن است. در سال 1330 پارس‌آباد به وسيله‌ي مهندس پارسا مدير عامل شركت شيار بنياد نهاده و به همين سبب پارسا آباد خوانده شده است؛ امّا بعدها به دليل اشكال در تلفّظ «دو الف بلافاصله» یکی از الف‌ها حذف شد و شكل نوشتاري پارس‌آباد صورت امروزي خود را يافت «پارس‌آباد» موقعيّت پارس‌آباد؛ يعني طول جغرافيايي 38 و عرض شمالي 39 درجه، از فروريزي شهرهاي افسانه‌اي دوازده‌گانه تا حضور شركت شيار (1330) محل قشلاقي دامداران بوده است و البته به دليل وابستگي زمين به آسمان؛ يعني انتظار باران، استفاده‌ي اقتصادي غير دامداري از عرصه‌ي دشت مغان ممكن نمى‌شده است و همين مسأله جايگاه مناسبي براي حيات وحش ايجاد مى‌كرده كه اشتهار آهوي مغان از همين زاويه‌ي ديد قابل بحث است.