واعظ استرآبادی، سلطان‌حسین


«سلطان حسين استرآبادى» فرزند سلطان محمد، عالم و خطيب شيعى، از شاگردان شيخ بهايى است كه پس از پايان تحصيلاتش در اصفهان، به زادگاهش استرآباد بازگشت و در آنجا به تأليف كتاب و ارشاد مردمان پرداخت[۱]

واعظ استر آبادی، سلطان حسین
نام واعظ استر آبادی، سلطان حسین
نام های دیگر
نام پدر
متولد
محل تولد
رحلت
اساتید
برخی آثار
کد مؤلف AUTHORCODE7600AUTHORCODE

او كه پديدآورنده يكى از ترجمه و شرح‌هاى فارسى اعتقادات شيخ بهايى است، از جمله عالمان متعددى است كه نشانه‌هايى از فكر و فرهنگ شيخ و خاندان او را هر يك به نحوى، در منش يا مكتوبات خود، جلوه داده‌اند.

وى كه به تعبير خودش در رساله سعديه «واعظ دارالمؤمنين استرآباد» بود، در عمل، يكى از شخصيت‌هاى برجسته دينى عصر صفوى به‌شمار مى‌آيد و ظاهراً به سبب نفوذ كلام و تأثيرى كه در توده‌هاى شيعى ناحيه استرآباد داشته است، برخى شيعه‌ستيزان او را به شهادت مى‌رسانند[۲]

اِسترآباد (يا: اَسترآباد)، نام كهن شهرستان كنونى گرگان در سده‌هاى نخستين اسلامى است كه مركز ايالت استرآباد در دوره صفويان و قاجاريان و اندكى پس از آن نيز بوده و از روزگار صفويان- احتمالاً به سبب گرايش‌هاى شيعى شديد برخى از استرآباديان- «دارالمؤمنين» خوانده شده است[۳]

ولادت سلطان حسين را در بعضى منابع، در حدود 994ق گفته‌اند. خود او در مقدمه ترجمه‌اش از «رساله سعديه» تصريح كرده است كه در سال 1077ق در «عشرِ نود» قرار داشته است[۴]

به تصريح مرحوم ميرزا عبدالله اصفهانى، سلطان حسين استرآبادى در 1027ق، هنگامى كه به تأليف «تحفة المؤمنين» پرداخته، سى‌ودو يا سى‌و سه‌سال داشته است.

گويا تاريخ تقريبى 994ق از تفريق همين عدد مردد ميان سى‌ودو و سى‌وسه از 1027ق برآمده است[۵]

استرآباد در روزگار صفويان، بارها محل تاخت‌وتاز و كشاكش سياسى و مذهبى با سنيان نواحى اطراف، بويژه ازبكان، واقع گرديد. در يكى از همين تاخت‌وتازها كه انوشه‌خان ازبك به استرآباد حمله آورد، سلطان حسين شهيد شد. اين انوشه، چهاردهمين تن از سلسله خانان ازبك خيوه بود كه از 1074 تا حدود 1085ق، فرمانروايى كرده است[۶]

شهادت سلطان حسين، آنگونه كه از تصريح ميرزا عبدالله اصفهانى برمى‌آيد، به سبب اعتقاد و مرام وى بوده است؛ و اى‌بسا تبرّى صريح كه در ميان گويندگان مذهبى آن عصر رواج داشته، موجب حساسيت ازبكان و دستيازى ايشان به قتل وى بوده باشد[۷]

سلطان حسين در شرح «اعتقادات» ابن بابويه، به آزادى و امنيت مذهبى شيعه در ايران صفوى اشارت كرده و مى‌نويسند: «... مثل ممالك محروسه كه هيچ ترس و خوفى نيست به يمن دولت پادشاهان صفويه- على أرواحهم ألف تحية-...»[۸]

نگاهى به نگارش‌هاى بازمانده از وى، نشان مى‌دهد كه خود از كسانى بوده كه در آن فضا، از تبرّى صريح روى‌گردان نبوده و بيرون از پرده تقيه مى‌زيسته است[۹]

سال شهادت وى، موافق تصريح بعض منابع، 1082ق بوده است؛ يعنى سى‌ودو سال پس از وفات شيخ بهايى. در بعض منابع نيز 1078ق آمده است[۱۰]

اين‌كه در يكى از پژوهش‌هاى اخير، سال فوت سلطان حسين استرآبادى در صفحه عنوان و روى جلد كتاب، 1094ق قيده شده است، ظاهراً نادرست و ناشى از اين پندار بوده است كه در ازناى حيات او را دقيقاً شصت سال و ولادت وى را دقيقاً 994ق شمرده‌اند[۱۱]

فرزند سلطان حسين، سلطان ابوالحسن خطيب استرآبادى نيز از علماى عهد خود و از خطباى نامى استرآباد بوده است[۱۲]

محمدصالح بن محمدتقى بن محمد اسمعيل استرآبادى در رساله شرح حال علما و ادباى استرآباد، پس از گزارش احوال سلطان حسين مى‌نويسند: «الخطيب الأديب سلطان ابوالحسن الخطيب الأسترآبادى: اديب كامل و خطيب فاضل بود. خلف مرحوم مبرور سلطان حسين واعظ مرقوم است. در عصر خود شهره آفاق و نادره زمان بود و از فيوض صحبت او در حكايات و قصص و تواريخ منتفع مى‌شدند و از علوم ادبيه و مقدمات كمال اطلاع داشت»[۱۳]

از چند اثرى كه از سلطان حسين مى‌شناسیم، چنين برمى‌آيد كه وى- همسو با پيشه واعظى و اندرزگويى‌اش- بيشتر در كار نگارش كتاب‌ها و رساله‌هايى بوده است كه به كار عموم بيايد و شمار فراوانى از مردمان باسواد- و نه لزوماً متخصصان علوم دينى- مخاطبان اين آثار باشند[۱۴]

دستنوشت دو كتاب «نصيحه المتشرعين»- به تازى- و «دستور الوزراء»- به فارسى- از همين سلطان حسين در مجلدى كه به سال 1145ق نادرشاه افشار آن را وقف كرده است، در كتابخانه آستان قدس رضوى(ع) نگاهدارى مى‌شود. اين «دستور الوزراء» را كه نگارشى كم حجم است و در واقع نصيحت‌نامه‌اى است به مقربان پادشاهان- از جمله وزراء-، آقاى اسماعيل واعظ جوادى به سال 1345ش در تهران در سلسله منشورات بنياد فرهنگ ايران به چاپ رسانيده است[۱۵]

ترجمه «رساله سعديه»ى علامه حلى را نيز كه از همين سلطان حسين است، آقاى اوجبى، به سال 1382ش در تهران در سلسله انتشارات همايش بين‌اللملى قرطبه و اصفهان به چاپ سپرده‌اند[۱۶]

دو كتاب فارسى «تحفة المؤمنين» (در اصول دين و عبادات و مواعظ) و «ذخائر الواعظين» (در اخلاق و مواعظ و معارف)، هر دو از استرآبادى، نزد مرحوم حاج ملا على خيابانى تبريزى، صاحب «وقائع الأيام»، موجود بوده است[۱۷]سلطان حسين «ضوابط الرضاع» ميرداماد را نيز در ساله‌هاى 1077 و 1078ق به فارسى ترجمه كرده كه دستنوشت آن در كتابخانه دانشگاه تهران هست[۱۸]

وى در آثار خويش، از شرحى كه بر رساله «اعتقادات» ابن بابويه نوشته و نيز شرحى كه بر باب حادى‌عشر نوشته، ياد كرده است[۱۹]

اين سلطان حسين استرآبادى، معاصرى دارد سلطان حسين نام، كه گويا اهل روستاى ندوشن يزد بوده است؛ چه، وى را سلطان حسين ندوشنى يزدى گويند. ميرزا عبدالله اصفهانى، اين مرد ندوشنى يزدى را «فاضل عالم متكلم جليل‌القدر» خوانده است. از سلطان حسين ندوشنى هم شرحى بر باب حادى عشر بر جاى مانده است كه به‌طبع نبايد با نوشته همنام استرآبادى‌اش خلط گردد[۲۰]

دو شرح حال اصلى و مايه‌ور كه از سلطان حسين استرآبادى بازمانده، يكى از عصر صفوى است و ديگرى از روزگار قاجار. يكى از اين دو متن، متعلق به ميرزا عبدالله اصفهانى در «رياض العلماء» و ديگرى از آن محمد صالح بن محمدتقى بن محمد اسمعيل استرآبادى در رساله خواندنى «شرح حال علما و ادباى استرآباد» كه آن را در سال 1294 تأليف كرده است[۲۱]

پانويس

  1. جهانبخش، جويا، ص237
  2. همان، ص238
  3. همان، ص238- 239
  4. همان، ص239
  5. همان
  6. همان، ص240
  7. همان
  8. همان
  9. همان
  10. همان، ص241
  11. همان
  12. همان
  13. همان
  14. همان، ص242
  15. همان
  16. همان، ص242- 243
  17. همان، ص243
  18. همان
  19. همان
  20. همان، 243- 244
  21. همان، ص244

منابع مقاله

جهانبخش، جويا، «اعتقادات شيخ بهايى: متن عربى رسالة الاعتقادات شيخ بهاءالدين محمد عاملى (953-1030ق) به همراه سه ترجمه و شرح فارسى آن»، تهران، اساطير، 1387، مقدمه كتاب، از ص237- 244.


وابسته‌ها