دیوان عطار
ديوان(غزلها و قصيدهها)، اثر فريدالدين عطار نيشابورى، به زبان فارسى است. پس از «تذكرة الاولياء»، ديوان عطار را به گمان قوى بايد دومين تجربه ادبى او در زمينه تأليف، شمرد. اين مجموعه، شعرهاى غنايى عطار را از نخستين تا آخرين آنها در بر دارد و با خواندن آن، گسترش قريحه شاعرى را در وجود او مىتوان پى گرفت. ديوان او بيشتر غزلهاى عاشقانه، عرفانى و قلندروارش را در خود جاى داده است، اما شمارى از قصيدهها و اندكى از ترجيعات(ترجيعبند و تركيببند) نيز در آن يافت مىشود.
نام کتاب | دیوان عطار |
---|---|
نام های دیگر کتاب | دیوان |
پدیدآورندگان | عطار، محمد بن ابراهیم (نويسنده)
تفضلی، تقی (تصحيح و تنظيم) |
زبان | فارسی |
کد کنگره | PIR 5035 |
موضوع | شعر فارسی - قرن 6ق. |
ناشر | شرکت انتشارات علمی و فرهنگی |
مکان نشر | تهران - ایران |
سال نشر | 1384 هـ.ش |
کد اتوماسیون | AUTOMATIONCODE1302AUTOMATIONCODE |
ساختار
ديوان عطار، به ترتيب مشتمل است بر 872 غزل، 30 قصيده، 1 تركيببند هفت بندى، 1 ترجيعبند هفت بندى و 1 تركيببند شش بندى.
گزارش محتوا
صور خيال ديوان عطار را به دو بخش تصويرهاى تكرارى و تصويرهاى تازه و ابتكارى مىتوان تقسيم كرد و در هر بخش نشان داد كه چه عواملى سبب شده است عطار تصويرهاى ديگران را در شعرش بياورد يا تصويرهاى تازهاى در آن بيافريند.
الف) تصويرهاى تكرارى
اين تصويرها كه تنها پارهاى از بيتهاى دربردارنده آنها گزارش مىشوند، كمابيش از حوزه تجربه مستقيم عطار در زندگى بيرون بودهاند، مانند تصاوير مربوط به دربارها و شاهان و اشراف. البته عطار، نه در مقام شاعرى وابسته به اشراف كه همچون انسانى عادى به اين عناصر و تصاوير نظر داشته و از اين ميان به جاى خردهكارىها و جزئيات، بيشتر، وجوه شباهتهاى كلى را در نظر آورده است. او، در بيشتر اين تصويرها، رنگ را وجه شبه برمىگزيند، مانند:
1. تشبيه زردى روى و چهره آفتاب به زر در ابيات زير:
بى اشكِ چو خونم ز غمِ نقشِ خيالت | نقاشىِ اين روىِ چو زر مىنتوان كرد | |
لبِ چون لعلش از چشمم گهر ريخت | برِ چون سيمش از رويم زر آورد | |
اى ز رشكِ روىِ خوبت چهره چون زر آفتاب | چون لبت هرگز نپروردست گوهر آفتاب |
2. تشبيه سرخىِ مى و لب به لعل در ابيات زير:
مى به عطار ده به سرخىِ لعل | كه ز مى جان چو دُر درخشان يافت | |
لبِ چون لعلش از چشمم گهر ريخت | برِ چون سيمش از رويم زر آورد |
3. استعاره لعل با جامع سرخى، درباره لب در ابيات زير:
از آن سرگشته دل ماندم كه لعلت | گهر سى دانه در يك ارزن آورد |
لعل تو مىخورْد خونِ سوخته من !! تا خطت آن خون كنون ز شير برآورد
4. تشبيه مى در سرخى به شنگرف در بيت زير:
مى نوش چو شنگرف به سرخى كه گلِ تر | طفلى است كه در مهدِ چو زنگار نهادند |
در بيتهاى زير، شاعر اشك چشم خود را به سيم و روى خويش را به زر تشبيه كرده است كه وجه شبه سپيدى است:
اشك و رويم همچو سيم و زر بماند | عمر، رفت و سيم و زر شد، چون كنم؟ | |
لبِ چون لعلش از چشمم گهر ريخت | برِ چون سيمش از رويم زر آورد | |
سرِ زلفِ دلستانت به شكن دريغم آيد | صفتِ برِ چو سيمت به سمن دريغم آيد |
او، همچنين دُر را از دندان و اشك به استعاره آورده يا اين دو را به آن مانند ساخته است كه افزون بر شكل ظاهرى، به سپيدى آنها نظر دارد:
ماهىِّ دُرِّ دُرجت هر يك چو روز روشن | ماهى كه ديد او را سى و دو روز حاصل | |
نيست چون عطار در درياى عشق | دُر ز چشمِ دُرفشان بگشادهاى | |
بحر از آن جوش مىزند لبخشك | كه بديدست دُرِّ شهوارت |
دل منه بر چشم و دندانِ بتان كاين خاك راه !! چشم چون بادام و دندان است چون دُرِّ خوشاب
ب) تصويرهاى تازه
شايد بسيارى از تصويرهاى شعر عطار، در شعر شاعران پيش از او آمده باشد، اما عطار با نگاهى تازه آنها را بازسازى كرده است؛ براى نمونه، در شعر شاعران پيش از عطار باريدن باران از ابر، با تعبيرات گوناگونى تصوير شده، اما سفر باران، تصويرآفرينى ويژه عطار است:
زين ابرِ تر چو باران بيرون شو و سفر كن | زيرا كه بىسفر تو هرگز گهر نگردى |
برخى از تصويرهايى كه تجربههاى هنرى عطار در آنها نمايان است، به اصطلاحات طبّى، داروها و وابستههاى آنها مربوطند كه با پيشه شعر و دانش حرفهاى او نيز پيوندى دارند. وى، بيش از چهل بار در ديوان، عناصر طبّى را، «مشبّهٌبهِ» تشبيه قرار داده است، مانند ترياك يقين، زهر بدگمانى، مرهم عشق، مرهم دعا، ترياك سعادت، زهر ناكامى، زهر هجر، سرمه عشق و معجونِ درد؛ «مشبَّه»، از چيزهاى انتزاعى و نامحسوس و «مشبّهٌبه»، از عناصر طبّى و دارويى است.
ترجيعات سهگانه ديوان، در نعت رسول اكرم، در مراتب حالات صوفى با عشق حق و در اظهار اشتياق به رهايى از خودى و تعلقات آن است.