شرح رسالة الطير
معرفى اجمالى
«شرح رسالةالطير» در واقع تفسير و تأويل كلمات بوعلى است.
گزارش محتوا
شارح ابتداء به شرايط دوستى اشاره مىكند كه همواره در ميان دو فردى باشد كه به يكديگر شناخت كافى داشته و بر هيأت نفس يكديگر مطلّع باشند و چون در مطلوب متّفق باشند محبت و مودّت ميان آنها بمراتب بيشتر از ساير افراد خواهد بود. البته وقتى اخوت و صداقت برادران بر يكديگر ثابت شد لازم است كه آنها رازهاى خود را نسبت به يكديگر آشكار سازند چون اگر برادرى از لحاظ معرفت از ديگرى بيشتر باشد مىتواند از وى كسب كمال كند و اگر كمتر باشد آن ديگرى از وى كمال اخذ مىكند همچنين بر برادران لازم است يكديگر را مطالعه كرده تا كمالاتشان زياد شود.شارح به نفس ناطقه انسان اشاره كرده و دو قوّۀ عالمه و عامله وى را مورد بررسى قرار مىدهد. شيخ الرئيس به دوستان سفارش مىكند كه مانند خارپشت باشيد.شارح به بيان خصوصيّات خارپشت مىپردازد كه مهمترين آنها اينست كه معمولا وى از طعام امتناع مىكند و بيشتر از چهل روز هم مىتواند غذا نخورد شارح سپس فوايد جوع را بيان كرده و علّت اينكه بعضى از عرفا مدّت زيادى از غذا امساك مىكنند را شرح و بسط مىدهد.بوعلى به برادران سفارش مىكند كه مانند مار از پوستين خود منسلخ شويد.معمولا مار از اوّل ربيع كه هوا معتدل مىشود شروع به پوست انداختن مىكند و روشنى چشم مار پس از پوست افكندن زياد مىشود.بوعلى با اين تشبيه بيان مىكند كه قالب آدمى نسبت با نفس همانند پوست مار است نسبت به خود مار هرچند در مشرب حكماء نفس داخل بدن نيست ولى متصرّف بدن است بههرحال صاحبان نفوس كامله براساس انقطاع از اغيار توانستهاند از بدن منسلخ شده و متوجّه حضرت حق شوند. شيخ الرئيس به برادران سفارش مىكند كه مرگ را دوست داشته باشيد تا به حيات ابدى نايل شويد.هركس به اختيار خوداز هواهاى نفسانى بميرد مىتواند حيات ابدى را بدست آورد بوعلى بهطور رمز مىگويد كه زهر بخوريد تا زنده بمانيد شارح در اين باب به كيفيّت مبارزه با نفس مىپردازد وى مىگويد كه اعتدال نفوس شهوانى و غضبى و هرچه از اينها متولد مىشود و قطع تعلّقات عالم طبيعت كمتر از زهر خوردن نيست پس زهر خوردن اشارهاى است به سخت بودن اصلاح نفس. شيخ نفس انسانى را به پرنده تمثيل كرد و پريدن را به طلب كردن و اكتساب معقولات تشبيه نمود وقتى كه پرنده از ميان حلقات دامها بيرون را نگاه مىكرد مرغانى را ديد كه پروبال خويش را از قفس بيرون كشيده و بحدّى بودند كه نمىتوانستند بپرند و هم بطور كلّى از بقاياى دام نجات نمىيافتند و اثر حلقهاى دام در پاى ايشان مانده بود.اين تشبيه در واقع صفت نفس ناطقه است مادامى كه با بدن است نه بطور كلّى از حقايق معقولات محجوب است و نه عين عقل و معقول است در اينجا شارح به بيان احوال نفوس در سعادت و شقاوت مىپردازد چون نفوس ناطقه داراى دو ركن اساسى قوه عالمه و عامله است عدّهاى از مردم هستند كه قوّۀ عالمه آنها مىتواند معقولات را به درستى تصوّر كند و همچنين قوۀ عامله آنها بر قواى بدنى كاملا مستولى است اينان همان انبياء و اوليا مىباشند نفسى كه از قصور استعداد يا غير آن نمىتواند تصوّر معقولات كند و قوۀ عامله وى هم معطّل بوده و از استيلاى نفس هم خبرى نمىباشد اين گروه همان كودكان، ابلهان و مجانين مىباشد و نفسى كه عالمه او تصوّر معقولات نكرده ولى عامله او ملكه فاضله و اخلاق نيكو حاصل كرده باشد اين گروه صلحاء الناس هستند كه پارسا ناميده مىشوند و نفسى كه تصوّر معقولات نكرده بلكه صورتهاى نادرستى را تصوّر كرده كه در واقع جهل مركّب است و عامله وى هم ملكه فاضله ندارد اين گروه ضالاّن و هالكان هستند. با دقّت در احوالات نفوس فوق سعادت و شقاوت آنها فهميده مىشود. در داستان آمده است كه چطور از كوههاى مختلفى عبور كرده تا به كوه هشتم رسيدند عبور از كوههاى مختلف در واقع پشتسر گذاشتن علوم رياضى و طبيعى است مرغان آن ديار كه همان نفوس مفارقاند طيور را غمگسارى كرده و در وراى اين كوه شهرى را به آنها نشان دادند كه همان علم اعلى است و صحنههاى خوش آن ديار امور عامه است و بالاخره رسيدن به محضر پادشاه در واقع الهيّات بمعنى الاخص است كه متكفل اثبات باريتعالى و بررسى صفات اوست امّا حديث جلال و بهاء پادشاه آنستكه براى رسيدن به ذات باريتعالى هيچ راهى وجود ندارد و چنين نيست كه از جهت او حجابى باشد جز غايت انكشاف او بلكه غايت انكشاف او حجاب اوست در پايان گفته مىشود كه شارح با انصاف زيادى متذكر اين مطلب مىشود كه اين شرح اگر مطابق با سخنان بوعلى باشد توفيق خداوند سبحان است كه مرا موافقت كرده است و دوستان حتما از آن استفاده خواهند نمود و احيانا اگر مطابق و ملايم با سخنان شيخ الرئيس نباشد از جهت قصور و نقصان نمىباشد چون من تمام تلاش و كوشش خود را بكار بستم برايناساس هركه از دوستان بهتر از من مىتوانند ارائه مطلب كنند من از آنها استفاده مىكنم.