ثقةالاسلام تبریزی، علی بن موسی


شهيد ميرزا على آقا، مشهور به ثقة الاسلام تبريزى، يكى از روحانيان مشهور دوره مشروطه است. او كه فرزند ميرزا موسى بن ميرزا محمد شفيع است، در هفتم رجب سال 1277ق در تبريز ديده به جهان گشود و پس از 53 سال زندگى، سرانجام در عاشوراى سال 1330ق، توسط قشون متجاوز روسيه، در باغ شمال تبريز، به شهادت رسيد. گرچه وى در تبريز ديده به جهان گشود، ولى نياكان او در اصل از مردم خراسان محسوب مى‌شدند و به امور ديوانى مشغول بودند. يكى از نياكان وى كه ميرزا محمد جعفر نام داشت و به صدر مشهور بود، از خراسان به تبريز رفت و در اين شهر اقامت گزيد.

ثقة الاسلام تبریزی، علی بن موسی
نام ثقة الاسلام تبریزی، علی بن موسی
نام های دیگر ت‍ب‍ری‍زی‌، ع‍ل‍ی ‌ب‍ن‌ م‍وس‍ی‌

خ‍راس‍ان‍ی‌، ع‍ل‍ی ‌ب‍ن‌ م‍وس‍ی‌

نام پدر
متولد
محل تولد
رحلت 1290 هـ.ش یا 1330 هـ.ق
اساتید
برخی آثار
کد مؤلف AUTHORCODE1897AUTHORCODE

پدر وى كه او نيز به ثقة الاسلام مشهور بود، در قيام تنباكو نقش بسزايى داشت و مردم تبريز را براى الغا قرارداد رژى تشويق و سازماندهى مى‌كرد. ميرزا على آقا مقدمات علوم دينى و ادبى را در زادگاهش (تبريز) فرا گرفت و آن‌گاه براى ادامه تحصيل رهسپار عتبات عراق شد. او در حوزه‌هاى شيعى عراق نزد استادانى مثل فاضل اردكان، ميرزا زين‌العابدين مازندرانى و ميرزا حيبب الله رشتى به تحصيل فقه و دانش دينى پرداخت. وى پس از آن‌كه به درجه اجتهاد رسيد، در سال 1308ق به تبريز بازگشت و به تبليغ احكام و تعاليم دينى همت گماشت.

پدر وى در سال 1319ق درگذشت. با درگذشت او، ثقة الاسلام در امور دينى و اجتماعى جانشين پدرش شد و در سطح وسيع‌تر به ارشاد مردم پرداخت. هرگاه ثقة الاسلام برفراز منبر مى‌رفت، علاوه بر طرح احكام و موضوعات دينى، پيرامون مسائل اجتماعى و سياسى نيز بحث‌هايى ارائه مى‌داد و به روشن كردن افكار مردم همت مى‌گماشت. از آن جا كه وى سخنورى توانا بود و مسائل را به روشنى تفهيم مى‌كرد، به سرعت در ميان مردم شهرت يافت و محبوبيت ويژه‌اى پيدا كرد.

وى مشروطه‌خواه متعادل و متينى بود كه از هيچ شخص و گروهى كارهاى تند و افراطى را نمى‌پذيرفت. به همان اندازه كه او به دشمنى‌هاى بى‌مورد با مشروطه حساسيت نشان مى‌داد، از مشروطه‌خواهان افراطى كه فكر مى‌كردند كه همه چيز بايد در برابر مشروطه قربانى شود، انتقاد شديد به عمل مى‌آورد. او معتقد بود اقدامات حاد و ناسنجيده مشروطه‌خواهان، سبب مى‌شود كه عوام بى‌تميز و افراطيون جنجال‌آفرين، سررشته امور را از دست رهبران لايق بگيرند و جنبش مشروطه را به سمت و سويى ببرند كه بر خلاف اهداف اصلى آن است.

خلاصه آن كه ايشان مشروطه‌اى را قبول داشت كه دين‌ستيز، بيگانه‌گرا و مروج بى‌نظمى و نابسامانى نباشد و امور كشور در دست آشوب‌طلبان تندرو كه به هيچ قيد و بندى معتقد نيستند، نيفتند.

در ذيحجه سال 1329ق، روس‌ها به ايران اتمام حجت دادند و آن‌گاه به بهانه‌هاى مختلف، خاك ايران مورد هجوم و تجاوز آن‌ها قرار گرفت. پس از آن كه روس‌ها وارد شهر تبريز شدند، در اين شهر به غارت و كشتار مردم دست زدند. در جريان اين كشتار كه با مقاومت مردم شهر همراه بود، بسيارى از افرادى كه در شهر نام و شهرتى داشتند، ميدان را خالى كرده و از شهر گريختند. بنابراين، از بزرگان شهر كسى غير از شهيد ثقة الاسلام تبريزى باقى نماند. در اين روزها هر كس با ايشان درباره فرار از شهر سخن به ميان مى‌آورد، او با متانت خاصى مى‌گفت: شما اگر مى‌توانيد براى حفظ جان خودتان از شهر بيرون برويد ولى من كارم را به خدا مى‌سپارم.

هر قدر اوضاع تبريز بحرانى‌تر مى‌شد و كشتار و ستم روس‌ها شدت بيشتر پيدا مى‌كرد، افراد بيشترى از ايشان درخواست مى‌كردند كه از شهر خارج شود و جان خود را نجات دهد. حتى ماموران بلندپايه عثمانى كه در كنسولگرى عثمانى در تبريز بودند، از طريق فردى به ايشان چنين پيغام دادند: طبق اطلاعاتى كه ما به دست آورده‌ايم هدف روس‌ها اين است كه شما را حتما دستگير كنند، پس فكرى به حال خود بكنيد.

ايشان در پاسخ به كسى كه پيغام آورده بود گفت: در جريان شكست عباس ميرزا از روس‌ها، ميرزا آقاى ميرفتاح جلو افتاد و شهر تبريز را به دست روس سپرد. از آن زمان صد سال مى‌گذرد و هميشه نام آقا ميرفتاح به بدى ياد مى‌شود. شما چگونه راضى هستيد كه من در اين آخر زندگى از ترس مرگ، خود را به پناهگاهى بكشم و ديگران را در دست دشمن رها نمايم. بدين ترتيب، او تا آخرين لحظه حيات، مردم را رها نكرد و سرانجام در عصر روز نهم محرم 1330ق/ نهم دى 1290ش توسط نظاميان مسلح روس دستگير شد. كنسول روس در كنسولگرى اين كشور نسبت به ايشان اهانت كرد و وى را به خاطر اين‌كه عامل اصلى قيام مردم عليه روس‌ها بود سرزنش كرد. ايشان با رشادت تمام پاسخ كنسول روس را داد و به او گفت: من به وظيفه اسلامیت و مليت خود عمل كرده‌ام، زيرا نمى‌خواستم ملت مسلمان اسير بيگانگان باشد. در اين ماجرا كنسول روس نوشته‌اى به دست ايشان داد واز وى خواست براى رهايى از مرگ گواهى دهد كه جنگ را ابتدا مردم تبريز آغاز كردند نه روس‌ها. وى در پاسخ گفت: من حاضر نيستم چنين شهادتى بدهم، زيرا اين‌ها كه شما مدعى هستيد، دروغ است و جنگ را شما آغاز كرديد.

سپس كنسول روس از ايشان خواست گواهى كند كه دولت ايران قادر به حفظ امنيت آذربايجان نيست و توقف ارتش تزارى در آذربايجان ضرورت دارد. وى به اين درخواست نيز پاسخ مثبت نداد و به او گفت: شما آذربايجان را تخليه كنيد، من قول مى‌دهم امنيت كامل در اين‌جا برقرار شود. بالاخره پس از آن كه وى به هيچ يك از درخواست روس‌ها پاسخ نداد، در بامداد روز دهم دى 1390ش برابر با دهم محرم 1330ق آن عالم بزرگ را در سربازخانه روس‌ها به دار آويختند.

آثار

ايشان علاوه بر علوم دينى، در ادبيات فارسى و عربى نيز متبحر بود. وى تأليفاتى دارد كه حاكى از تبحر ادبى، تاريخى و دينى اين عالم مجاهد است. يكى از كتاب‌هاى او «ايضاح الانبا فى مولد خاتم الانبيا» نام دارد. «مرات الكتب» از ديگر تأليفات وى است. وى در رساله «لالان» از سياست و اجتماعات بحث نموده و چگونگى افكارش را آشكار كرده است. وى دو رساله سياسى و اجتماعى ديگر نير دارد كه نام آن‌ها «واگن ملت» و «اگر ما آذربايجانى‌ها غفلت كنيم» مى‌باشد. «مقتل سيدالشهدا» و ترجمه «بث الشكوى» را نيز بايد از آثار ايشان برشمرد.


وابسته‌ها