کاشانی، حبیبالله بن علیمدد
ملا حبیبالله شریف کاشانی و هو العالم الرّبانى و العارف الصمداني خرّيت الفقه و الاصول و سائر العلوم الاسلامية المؤلف المكثر المتبحّر فى جلّ العلوم و شتّى الفنون كه در جامعيت و معنويت بين علماء متاخرين قليل النظير بلكه مىتوان گفت كه آن جناب از نوادر زمان و انفس ذخائر اوان بلكه درياى مواجى بوده كه خداوند منّان از ايام صباوت و كودكى به او علم و حكمت عنايت فرموده.
نام | کاشانی، حبیبالله بن علیمدد |
---|---|
نام های دیگر | حبیب کاشانی
سالک کاشانی، حبیبالله ساوجی کاشانی، حبیبالله بن علیمدد شریف ساوجی کاشانی، حبیبالله بن علیمدد شریف کاشانی، حبیب الله بن علیمدد کاشانی، حاج میرزا حبیبالله طبیب بن علیاکبر |
نام پدر | |
متولد | |
محل تولد | |
رحلت | 1340 هـ.ق |
اساتید | |
برخی آثار | تسهیل المسالک الی مدارک فی رووس القواعد الفقهیه |
کد مؤلف | AUTHORCODE50AUTHORCODE |
والد ماجدش علامه كبير فقيه بلا نظير آيتاللّٰه مرحوم ملا على مدد ساوجى متوفى سنه 1270 هجرى در ساوه و مدفون در قم در جوار ابن بابويه ره و ملا مهدى نراقى ره است. والده ماجدهاش علويه شريفه كريمه جليله بنت علامه جليل القدر مرحوم آقاى سيد حسين كاشانى است.
ولادت و تحصيلات
مولد آن جناب در دار المؤمنين كاشان حوالى يك هزار و دويست و شصت هجرى قمرى واقع گرديد.
چون به سن پنج سالگى رسيد والد بزرگوارش به اصرار بزرگان اهل ساوه بدان بلد عزيمت جست لذا به سرپرستى مادرش و به تشويق مرحوم خلد مقام علامه كبير آيتاللّٰه آقاى حاج سيد حسين مجتهد كاشانى متوفى 1296 قمرى(جد امجد مرحوم علامه مجاهد و زعيم اعظم آيتاللّٰه آقاى حاج سيد ابوالقاسم كاشانى متوفى شهر شوال 1381 قمرى)كه از اكابر تلامذه مرحوم ملا على مدد مذكور بود به تحصيل علوم دينيه اشتغال يافت.
چون داراى هوش و ذوقى سرشار و فطانت و ذهنى حديد و همتى عالى بود در اندك زمانى فارغ التحصيل از نحو و صرف و لغت و منطق و معانى و بيان و غيره شد.
در نه سالگى والدش در ساوه به مرض وبا وفات يافت جنازه او را به شهر قم بردند و به طورى كه ذكر شد در صحن مقبره ابن بابويه به خاك سپردند.
در سن چهارده سالگى از علما و مدرسين نامى كاشان بشمار رفته با اين كه فقها و مجتهدين بسيار در آن عصر در كاشان وجود داشتند آن جناب مشارا بالبنان بين الاقران گرديد، تأليفات و تصنيفات ارزندهيى در آن وقت از خود نشان داد كه موجب حيرت گرديد.
براى تكميل فقه و اصول و حلّ غوامض آنها نزد آيتاللّٰه آقاى حاج سيد حسين سابق الذكر و آیتالله آقاى حاج مير سيد محمد على كاشانى ابوالزوجهاش متوفى سنه 1294 قمرى كه او نيز جامع بين معقول و منقول بود و از نوابغ عصر خود بشمار مىآمد تردّد فرمود تا اين كه مورد تصديق اجتهاد و اجازه روايت از آنها شد. به اينها اكتفا نكرد بلكه براى ملاقات و ادراك محاضر دروس ساير اعلام و مراجع آن عصر به برخى از بلاد ايران بلكه به عتبات عاليات مسافرت فرمود و از ابحاث و دروس آنها استفاده نمود.
اساتيد او
اسامى جمعى از آنها را در اين وجيزه ذكر مىنماييم:
- علامه محقق كبير متخصص در بيشتر علوم حاج مولى محمد اندرمانى تهرانى
- علامه فقيه اصولى حاج مولى ابوالقاسم معروف به كلانتر شاگرد شيخ انصارى
- علامه بزرگ و فقيه متبحر شيخ محمد اصفهانى خواهر زاده صاحب فصول
- علامه حكيم رياضيدان سيّد على شرفالدين حسينى مرعشى معروف به سيد اطباء متوفاى سال 1316. وى جد مرجع دينى جهان تشيع حضرت آيتاللّٰه سيد شهابالدين مرعشى نجفى قدس سره مى باشد.
- علامة محقق مولى عبدالهادى مدرس تهرانى صاحب «التعليقة على القوانين»
- حكيم متأله ربانى حاج مولى هادى سبزوارى
و چون اراده داشت در مسافرت به عتبات عاليات علاوه بر زيارات مشاهد مقدسه ادراك دروس و ابحاث اعلم و ازهد زمان يعنى آيتاللّٰه شيخ انصارى عليه رحمة البارى را فرموده باشد چون به كربلا رسيد خبر فوت شيخ را شنيد مدتى در كربلا اقامت جسته شبها به مجلس درس علاّمه كبير محقق بلا نظير مولى محمدحسین معروف به فاضل اردكانى حاضر شد سپس به نجف اشرف حركت كرد با علما و فقهاى آنجا ملاقات كرده به كاشان مراجعت فرمود.
باز براى مرتبه ديگر به خيال تشرف محضر مقدّس مولاى جليل سترگ عارف ربانى فقيه صمدانى مرحوم ملا زينالعابدين گلپايگانى ملقب به حجتالاسلام به گلپايگان رهسپار شد و به ملاقات آن بزرگوار موفّق گرديد به طورى كه خود در كتاب لباب الالقاب مرقوم داشتهاند مرحوم مولانا زينالعابدين گلپايگانى اعلم و ازهد و اورع علماى عصر خويش بوده.
«و كان فقيرا قليل المال مجتنبا عن معاشرة ارباب القيل و القال.و قد كتب اليه بعد وفاة الشيخ المرتضى جماعة من اكابر تلامذته منهم الحاج الميرزا حسن الشيرازي و الحاج السيد حسن الترك يلتمسون منه الذهاب من گلپايگان إلى النجف الرفيع الشأن ليستفيدوا من افاداته فلم ينجح سؤلهم معتذرا بانه شيخ كبير لا يساعده الحال على القيل و القال و انه يحبّ فى آخر العمر الاعتزال».
خلاصه مرحوم آقاى ملا حبيب اللّٰه مدتى نزد آن بزرگوار در گلپايگان توقف فرموده و از او استفاده كرده و فوائد بىشمارى از علم و دانش و معارف ربانيه را از آن بحر موّاج فرا گرفت.
پس از آن به كاشان مراجعت فرموده به تدريس علوم و تأليف كتب و رسائل و ارشاد مردم اشتغال يافت و رياست روحانيت و مرجعيت تامه و تقليد شهرستان كاشان و حوالى آن و بعضى از شهرستانهاى ديگر را حائز گشت. رجال علمى و دانشمندان از هر طرف براى استفاده و استفاضه از محضرش به جانبش رهسپار شدند. هر يك به اندازه استعداد خود از انواع و اقسام علوم حتى علوم غريبه و رياضيات از آن بحر ذخّار بهرهمند شدند و به مدارج عاليه كمال و اجتهاد نائل گرديدند و علما و مجتهدين بزرگ از اطراف بلاد حتى نجف اشرف از جنابش استجازه كردند.
تأليفات
آن جناب داراى تأليفات و تصنيفات رشيقه در علوم مختلفه و فنون متنوعه مىباشد كه بالغ بر دويست جلد مىشود كه اسامى 134 جلد آن را در آخر كتاب لباب الالقاب ذكر فرموده.
و چون تاريخ تأليف كتاب لباب القاب 1319 قمرى است كه بيست و يك سال قبل از وفات آن جناب مىشود تأليفات ديگرى پس از آن تاريخ هم داشته كه تا حدود 200 جلد مى رسد.
پارهاى از تأليفاتش قبل از بلوغ مىباشد مانند شرح قسمتى از مفاتيح مولانا فيض كاشانى و تفسير سوره حمد و رسالهاى در جفر و العشرة الكاملة فى التجويد و منظومهاى در اصول مشتمل بر بيشتر از يك هزار و دويست بيت و مصابيح الظلام و مصابيح الدجى و التذكرة و حديقة الجمل و حقائق النحو و الوجيزة و المنظومة اين هفت جلد هر يك كتاب مستقلى است در نحو و ادبيات عرب.
و همچنين منظومة منية الوصول فى الاصول. اينها تأليفاتى است كه قبل از بلوغ تأليف فرموده است.
شعر و ادب او
ايشان داراى قريحه نقاده بوده در نظم عربى و فارسى اشعار بسيارى در سنين دوازده سيزده سالگى سروده داراى ديوان اشعاريست كه مكرر به طبع رسيده براى نمونه مقدارى از آن را نقل مىكنيم:
يك شب در حق مرا گشودند | يك نور چه آفتاب ديدم | |
نورى كه دلم حيات بخشيد | پس پاك شدم ز بد رهيدم | |
آن نور كه در درخت توحيد | ظاهر شد و گفت من وحيدم | |
آن نور كه جلوه خدا بود | نورى كه به آن نهان پديدم | |
نورى كه محبت على بود | در سينه خويشتن بديدم | |
گفتم كه شناختم خدا را | بىشك به وصال حق رسيدم | |
ناگاه ز عالم مجرّد | اين بانگ ز هاتفى شنيدم | |
چندان كه خرابها دويدم | آن خانه خراب را نديدم |
و همچنين:
اى يار ز من چرا بريدى | آخر تو بگو ز من چه ديدى | |
آن عهد كه دى مرا نمودى | امروز بگو چرا بريدى(آيا تو ز من بدى شنيدى) |
و نيز:
من اين عمر گرانمايه تلف كردم به نادانى | ندانستم من از اول كه روحانيست اين عنقا | |
دلم تاريك چون شب شد ز قيل و قال بىحاصل | الا يا أيها الساقى ادر كأسا و ناولها | |
چه راه عشق مىپويى مقام امن كى جوئى | كه سالك اندرين وادى چه پروانه است بىپروا | |
بسى اين راه پيمودم ولى ز اول ندانستم | كه عشق آسان نمود اول ولى افتاد مشكلها | |
اگر آن مرشد كامل كه باشد حل هر مشكل | دليل ره شود ما را شود دل آگه و بينا | |
اگر خواهى برايمان ببر اميد از اين و آن | فنا شو در ره جانان فناى قطره در دريا | |
تو را گر دامن مردى بدست افتد ز هر دردى | شفا يابى و هم بردى غنيمت در ره عقبى | |
اگر چه نيست در دنيا مجال عافيت اما | اگر آسودگى خواهى برو تنها شو از تنها | |
نديدم حاصلى هر گز ز صحبتهاى اين مردم | مرا حاصل كجا باشد در اين الفاظ بىمعنى | |
لباس فقر و درويشى ز تاج سلطنت بهتر | اگر روزى رسد سالك به آن سر منزل سلمى |
و همچنين:
فقد غاب عنّا شمس آل محمّد | فبنا حيارى فى غياهب حندس | |
فكم من اصول اعضلت و فروعها | و كم من حدود عطّلت بتدلّس | |
فيا ربّ عجّل نصرنا بظهوره | ظهور نجوم فى السماء و اشمس | |
لقد ضلّ اقوام عن الدّين و الهدى | و ابدع قوم آخرون كهطلس | |
و هزّت قلوب فى هزاهز فتنة | يشيب بها شبّان كلّ معرس | |
فيا ربّ اكرمنى بنور هداية | فانت رجائي فى معادى و مرمسى | |
و أنت معينى فى النّوائب كلّها | و أنت مغيثى من وساوس مهجسى |
و نيز:
ساقى بده آن جام مى لم يزلى را | آن جام مصفّاى شراب ازلى را | |
آن مى كه ز معشوق مرا جذبه روح است | يعنى دل مجروح مرا روح و فتوح است | |
آن مى كه ز ميخانه لاهوت عيان شد | پس در صدف طينت ناسوت نهان شد | |
ابليس ندانست كه اين مرحله چون شد | از جهل مركب ز سماوات برون شد | |
آن نور على بود كه در خاك عيان شد | اين سجده كه كردند ملايك ز همان شد | |
ساقى بده آن جام كه لبريز مدام است | عيشم همه ايام ز لطف تو به كام است | |
شبهاى من از شعشعه جام تو روز است | اسرار تو اندر فيضانست و بروز است | |
نامم به جهان گشته به سوداى تو مشهور | چشمم به تجلى جمالت شده پر نور | |
نوشيدن مى از كف تو واجب عين است | بى باده تو جان مرا شيون و شين است | |
مدح على و آل مرا ورد زبانست | زيرا كه على قاسم نيران و جنان است | |
يعنى كه على كاشف اسرار نهان شد | از صورت او سرّ خداوند عيان شد |
وفات
اما تاريخ وفات و مدفن آن جناب صبح روز سه شنبه بيست و سوم شهر جمادى الاخر سال 1340 ه در حدود سن هشتاد سالگى داعى حق را لبيك گفت.
در آن روز تعطيل عمومى اعلام شد و تمام اهالى كاشان بلكه نواحى آن تا آنجا كه خبر رسيد اجتماع و ازدحام كردند و در بقعه مخصوصه مرحوم آقا سيد محمد بن علامة حاج مير محمد على كاشانى واقع در دشت افروز كاشان حسب وصيتش مدفون ساختند. مقبرهاش فعلا معروف و مشهور، زيارتگاه عمومى، كرامات و خوارق عادات از آن مزار با بركات نقل مىنمايند هم چنان كه از زمانى حيات آن بزرگوار نيز كرامات زياد متواتر است.
شعرا و ادبا در وفات وى مراثى و قصائد مشجيه بسيارى سرودند كه از آن جمله آنچه داماد او آيتاللّٰه سيد فخرالدين حسينى ملقب به امامت قدس اللّٰه نفسه درباره او سروده است:
آمدم شرحى دگر از غم كنم | شرح غم در عالم از ماتم كنم | |
ماتم آن كس كه خون گشتى روان | در غم او از زمين و آسمان | |
آن كه آيت آمد و آيت برفت | و از مماتش رونق از ملت برفت | |
آن كه او عالم بعلم راز بود | آن كه با علمش عمل دمساز بود | |
آن كه از تصنيف خود معمور كرد | عالمى را زين عمل پر نور كرد | |
آن كه او آب حيات آمد مرا | آن كه او راه نجات آمد مرا | |
من نجات خود به او دانم همى | و مرا شد كاشف هر مبهمى | |
و مرا از لطف خود دانا نمود | و ز شعاع نور خود بينا نمود | |
من به بوى علم او دانا شدم | و ز صفاى نطق او گويا شدم | |
در طريقت مرشد كامل بد او | در شريعت عالم و عامل بد او | |
او بهر علمى بسى دمساز بود | راز دار دين و اهل راز بود | |
ثانى سلمان و بوذر آمد او | ناصر دين پيمبر آمد او | |
در حقيقت او حبيب اللّٰه بود | حافظ شرع رسول اللّٰه بود | |
گر بخواهم طى اوصافش كنم | ذكر يك عشرى ز اعشارش كنم | |
اين لسان ظاهرى فاتر شود | از اداى وصف او قاصر شود | |
ليك مىخواهم من از بهر فلاح | در دعا كوشم بهر شام و صباح | |
بارالها مرقدش پر نور كن | با سميش مصطفى محشور كن | |
در بر حور و قصورش شاد كن | و از نعيم جنتش آباد كن | |
تو بده انعام بىپايان خود | بر همه احباب و بر ياران خود | |
صهر سالك كن دعا و دم مزن | جملهى اوراق را بر هم مزن |
نظر به اين كه تخلّص مرحوم آيتاللّٰه آقاى ملا حبيب اللّٰه سالك است لذا تخلص داماد ايشان صهر سالك است.