الإشارات و التنبيهات (انتزاعي)

الاشارات و التنبیهات (انتزاعي)
نام کتاب الاشارات و التنبیهات (انتزاعي)
نام های دیگر کتاب
پدیدآورندگان ابن‌سینا، حسین بن عبدالله (نويسنده)
زبان عربی
کد کنگره
موضوع
ناشر دفتر نشر الکتاب
مکان نشر قم - ایران
سال نشر
کد اتوماسیون AUTOMATIONCODE1836AUTOMATIONCODE


معرفى اجمالى

الاشارات و التنبيهات، از مشهورترين كتاب‌هاى شيخ الرئيس، ابوعلى سينا ست كه آن را در دو بخش منطق و فلسفه، به زبان عربى به رشته تحرير در آورده است. اين كتاب را شايد بتوان يكى از مهم‌ترين آثار علوم عقلى دانشمندان اسلامى نيز به حساب آورد كه در طول چندين قرن همواره مورد توجه علما و محققان علوم اسلامى بوده است. در وجه تسميه اين كتاب، به اشارات و تنبيهات بايد گفت در هر موضوعى كه بوعلى مطرح مى‌كند، چه در بخش منطق و چه در فلسفه، توضيحش و تكميلش را تحت عنوان اشاره و تنبيه، مى‌آورد كه نام كتاب، ناظر به همين اشاره‌ها و تنبيه‌هاست.

ساختار

كتاب، داراى دو جزء است: جزء اول، در منطق و مشتمل بر ده نهج و جزء دوم، در فلسفه و حاوى ده نمط مى‌باشد. مطالب هر نهج و نمط، در ذيل عناوين اشاره و تنبيه مطرح شده است.

گزارش محتوا

ابن سينا، در سرآغاز كتاب، مقدمه‌اى كوتاه دارد كه با وجود كوتاهى، از گويايى با ظرافتى برخوردار است. وى، اهميت و پرمغز بودن كتاب حاضر را گوش‌زد كرده، سپس وارد متن كتاب كه ابتداى آن با منطق است، شده و اين بخش را به ده نهج تقسيم كرده است كه در هر يك از اين نهج‌ها، مطلبى را توضيح مى‌دهد.

موضوع نهج اول، غرض منطق است كه در واقع تعريف منطق، همراه با توضيح آن است.بعد از آن، اشارات اين بخش شروع مى‌شود كه توضيحاتى است در مورد الفاظ تعريف و دلالت لفظ بر معنا و تقسيم لفظ به مفرد و مركب و همين‌طور به جزيى و كلّى و به ذاتى و عرض لازم و مفارق و...

نهج دوم بخش منطق، در الفاظ خمسه مفرده و حد و رسم است. اولين اشاره اين نهج، در مورد نوع و جنس است. وى، در اين‌جا فرق ميان نوع و جنس و طريق تشخيص آنها از هم‌ديگر را يادآورى كرده و در ادامه به ترتيب آنها مى‌پردازد.

اشاره سوم اين نهج، در مورد فصل است كه در آن فصل مقوّم را از فصل مقسّم باز مى‌شناساند. او مى‌گويد: هر فصلى در قياس با نوع، مقوم بوده و در قياس با جنس آن نوع مقسّم خواهد بود. تنبيهى كه بوعلى در اين‌جا طرح مى‌كند اين است كه اين الفاظ پنج‌گانه؛ يعنى جنس، نوع، فصل، خاصه و عرض عام، همگى در حمل بر جزئيات واقعه در تحتشان، مشترك با اسم و حدّ مى‌باشند.

اما رسم اينها در اشاره، يكى پس از ديگرى مشخص گرديده است. ابن سينا، حد را قولى كه دلالت بر ماهيّت شىء دارد مى‌داند و مى‌گويد: شكى نيست كه حد، مشتمل بر مقومّاتى مى‌باشد كه مركب از جنس و فصل مى‌باشد. وى، غرض از حدّ را صرف تمييز، نمى‌داند و بعد از رفع توهمى در مورد حدّ، اقدام به تبيين رسم مى‌نمايد.

وى، اشاره‌اى دارد به اينكه بعضى از خطاها هستند كه در تعريف اشياء با حد و رسم عارض مى‌گردند كه اگر آنها را بشناسى ضمن آنكه به تنهايى سودمند است، در امثال آنها هر اشكالى كه باشد نيز معلوم خواهد بود.

در نهج سوم منطق، سخن از تركيب خبرى مى‌باشد. بوعلى، ابتدا، اصناف قضايا را بيان مى‌كند و مى‌گويد: منظور از تركيب خبرى، جمله‌اى است كه در آن احتمال صدق و كذب باشد، بر خلاف جمله‌هاى استفهام، التماس، تمنّى، ترجّى، و تعجب و... كه در آنها صدق و كذب نبوده، مگر بالعرض. ابن سينا، اصناف تركيب خبر را در سه قسم مى‌داند كه عبارتند از: حملى، شرطى منفصل و شرطى متصل، بعد جايگاه ايجاب و سلب را در اين تركيبات مشخص مى‌نمايد كه مثلا ايجاب حملى كدام است، سلب حملى كدام است، ايجاب متصل كدام است يا ايجاب منفصل به چه صورتى مى‌باشد.

اشاره ديگر نهج سوم، در مورد قضاياى مخصوصه، مهمله و محصوره است. مؤلف، مى‌گويد: اگر قضيه حمليه و موضوعش، شىء جزيى باشد، قضيه مخصوصه خواهد بود، چه سالبه باشد و چه موجبه و اگر موضوعش، كلى باشد، بدون آنكه كميّت اين حكم معلوم شود(كليّه يا جزئيه بودنش) قضيه مهمله خواهد بود، نهايتا اگر موضوع قضيه حمليه، كلّى باشد و قدر حكم و كميّت موضوع مبيّن باشد، قضيه محصوره خواهد بود.

امّا چگونگى حصول اهمال و حصر در جملات شرطيه، موضوع اشاره ديگرى است كه در اين نهج بدان پرداخته شده است. بخشى كه در ادامه، مطرح است، تركيب شرطيات از جملات است. بوعلى، مى‌گويد: شرطيات، ابتدا به بسائط منحل نمى‌شوند، بلكه اول به حمليات، بعد به بسائط منحل مى‌گردند.

جمله معدوله و فرق آن با سلبيه نيز موضوع ديگر اشاره اين قسمت است. شيخ الرئيس، در مورد قضاياى شرطيه به طور مبسوطى به تأليف آنها و احكام جملات شرطيه متصله و منفصله پرداخته است كما اينكه در مورد قضاياى حمليّه نيز توضيحاتى داده. اشاره‌اى نيز به شروط قضايا دارد و مى‌گويد: در حمل و اتصال و انفصال، بايد حال اضافه، وقت، مكان و شرط مراعات گردد، چنان‌كه لازم است حال جزء و كل و حال قوه و فعل مراعات شود.

چهارمين نهج منطق اشارات، در مواد قضايا و جهاتشان است. اولين اشاره اين نهج، در مواد قضايا است. ماده واجبه، مادّه ممكنه و ماده ممتنعه، مواد قضايا هستند.

اشاره ديگر، به جهات قضايا و فرق بين مطلقه و ضروريه است. ابن سينا، اقسام ضروريه را مطلقه و معلّقه و اقسام مشروطه را شرط دوام وجود ذات و دوام موضوع موصوف و شرط محمول مى‌داند. امكان نيز از نظر مؤلف، به امكان خاص و عام، امكان اخصّ و امكان استقبال تقسيم مى‌شود. اين توضيحات و تقسميات در مورد قضايا و جهات كه چند گونه ديگر نيز دارد، دنباله اشارات نهج چهارم را در بر مى‌گيرد.

نهج پنجم، در تناقض قضايا و عكس آنهاست، شيخ الرئيس، تناقض را به اختلاف در قضيه از لحاظ ايجاب و سلب به جهتى كه اقتضاى ذاتش را دارد كه يكى صادقه و ديگرى كاذبه باشد، به طورى كه صدق و كذب از آنها خارج نشود، معنا مى‌كند. وى، سپس، مفهوم تقابل را در سلب و ايجاب بيان مى‌كند و مراعات تقابل را به طورى كه هر چه در يكى از آن دو قضيه مراعات شد، در ديگرى نيز مراعات گردد، از شرايط تقابل مى‌داند.

اشاره ديگر، به تناقض واقع در بين مطلقات است. در اين‌جا بوعلى، قول مشهور را كه قائل است براى مطلقه، نقيضى از مطلقات وجود دارد، وارد مى‌كند و علت را بيان كرده، نقيض مطلقه عامّه را تبيين مى‌نمايد. از جمله مطالبى كه در اين اشاره بدان پرداخته مى‌گردد، نقيض وجوديه و نقيض مطلقه است.

اشاره سوم اين نهج، در تناقض ساير ذات الجهت‌ها مى‌باشد كه نقيض دائمه، نقيض ضروريه، نقيض ممكنه عامه و نقيض ممكنه خاصه در آن، مورد بحث واقع گرديده است.

عكس مطلقات نيز كه عبارتند از: عكس سالبه كليّه و عكس موجبه كليه، در اشاره بعدى بررسى شده‌اند. اشاره آخرى نهج پنجم، در عكس ضروريات و عكس ممكنات است كه در اولى، عكس سالبه كليّه، عكس موجبه كليّه و عكس جزئيه و در دومى، سالبه ممكنه و موجبه ممكنه، محل بحث مى‌باشند.

نهج ششم، در مبادى يا مواد قضيه مى‌باشد. در اين نهج، نخست، قضاياى مورد استعمال بين قائسين برشمرده مى‌شوند كه چهار طايفه مسلمات، مظنونات، مشبهات و مخيلات را تشكيل مى‌دهند كه خود مسلّمات يا معتقداتند يا مأخوذات و خود معتقدات به سه طايفه واجب القبول، مشهورات و وهميات تقسيم مى‌گردند. در اين ميان، واجب القبول‌ها نيز عبارتند از: حدسيات، متواترات و قضايا قياسها معها. شيخ الرئيس، در ادامه، به تعريف هر كدام از اينها پرداخته و ميزان مقبوليت و جايگاه هر يك را تبيين مى‌نمايد.

از نگاه بوعلى و با تقسيمى كه او به آن معتقد است، مشهورات، يا از واجبات هستند يا از تأديبات صلاحيه كه مطابق شرايع الهيه مى‌باشد يا خلقياتند يا انفعاليات يا استقرائيات؛ همين‌طور مأخوذات كه به مقبولات و تقريريات، تقسيم مى‌گردند و خود تقريريات بسته به انكار يا مسامحه، به مصادرات و اصول موضوعه منقسم مى‌شوند و نهايتا مشبهات نيز به دو صورت مشبهات لفظيه و مشبهات مصنوعيه مى‌باشند.

در نهج هفتم، سخن از تركيب دوم براى حجج مى‌باشد. ابتدا اشاره‌اى به قياس، استقراء و تمثيل دارد. بوعلى، هر يك را تعريف مى‌كند و توضيح مختصرى از آنها ارائه مى‌دهد، بعد به قول خود اشاره خاصى به قياس و قياس اقترانى دارد، سپس اصناف اقترانات حمليّه را كه اشكال اربعه مى‌باشند با چگونگى منتج و غير منتج بودنشان، مورد بررسى قرار مى‌دهد.

در نهج هشتم، بحث از قياسات شرطيه و در توابع قياس است. اول، اقترانات شرطيات(كه به نظر بوعلى قريب به طبع نيستند و استيفاى كامل آنها را در كتاب شفا و غير آن داشته است) تقسيم‌بندى مى‌شوند كه مؤلف از متصلات، مؤلف از حمليه و منفصله، مؤلف از متصّله و حمليّه و مؤلف از متصّلين حاصل آن مى‌باشد.

از ديگر مسائلى كه در اين قسمت آورده شده است، قياس مساوات، قياسات شرطيّه استثنائيه و قياس خلف مى‌باشد. ابن سينا، مى‌گويد: در نهج نهم، بيان كوتاهى راجع به علوم برهانيه وجود دارد؛ در ابتدا، در اين نهج، تركيب قياسات برهانيه از مقدمات واجب القبول كه اگر ضرورى باشند، ضرورى نتيجه مى‌دهند و اگر ممكنه باشند، ممكنه نتيجه مى‌دهند، بيان شده است و در ادامه به تركيب قياسات جدليه، خطابيه، شعريه و سوفسطائيه نيز پرداخته شده است.

مقدمات علوم و موضوعاتشان مورد اشاره ديگرى در اين نهج است. از ديد بوعلى سينا، هر علمى داراى مباديى است و مسائلى كه مبادى، همان حدود و مقدماتى هستند كه قياس را تشكيل مى‌دهند و حدود نيز مثل حدودى هستند كه بر موضوع صناعت وارد مى‌شوند.

براهين و تناسب علوم كه در آن جايگاه علمى نسبت به علم ديگر، تبيين گرديده است و همين‌طور تعريف برهان إنّ و برهان لم، موضوع ديگر اشارات اين نهج مى‌باشد. دهمين نهج، در قياسات مغالطيه است كه در آن، اسباب غلط و اصناف مغالطات از نظر مؤلف مشخص گرديده است.

جزء دوم اشارات كه بخش فلسفه آن مى‌باشد، علم الطبيعه و ما قبله نام گرفته است. اولين نمط از نمطهاى ده‌گانه اين بخش، در تجوهر اجسام است. بوعلى، در اين‌جا در قالب وهم و تنبيه‌هايى، تركيب اجسام را مشخص مى‌كند. وى با خارج كردن تركيبات غير واقعى و بى‌اساس براى اجسام، تركيب آنها از هيولى و صورت را به عنوان يكى از تركيبات مورد بررسى قرار داده و هم‌چنين در مورد نوع، جنس و فصل اشيا مطالبى كوتاه بيان كرده. اشاراتى نيز به حالات مختلف آنها دارد، مثل مفارقت صورت جوهريه از مادّه و عدم امكان قوام شىء به شىء ديگر، به طورى كه هر يك از آنها به لحاظ وجود، متقدم بر ديگرى و بر نفس خود باشد. مؤلف، اشاراتى هم به حركت و جهت دارد كه پايان‌بخش نمط اول است.

نمط دوم، در جهات و اجسام آنها مى‌باشد. اشارات اين نمط به اين ترتيب است: نخست، اشاره‌اى به جهات اربعه كه مردم بدان توجه دارند؛ يعنى فوق و تحت و يمين و يسار، سپس تعيين جهت اجسام و تحديدشان به لحاظ طبيعت، بعد اشاره‌اى به شأن مفارقت اجسام از موضع طبيعى خودشان و اشاره‌اى به وحدت طبيعت جسم بسيط، اشاره ديگرى به اينكه جسم لو خلّى و طبعه، در صورتى كه تأثير غريبى از خارج برايش عارض نگردد، موضع و شكل معين خواهد داشت.

در ادامه تنبيهى به ميل حركت داشتن اجسام براى تحرك و اشاره‌اى نيز به اجسامى كه ميل ندارند براى حركت، و اشاره‌اى به اجسام قابل كون و فساد اينكه چنين اجسامى داراى مكان بوده، به خاطر استحقاقى كه اجسام به مكان دارند، بيان شده است.

آخرين اشاره اين نمط، درباره اجسامى است كه ميل استداره دارند و به صورت دايره‌اى حركت مى‌كنند. مؤلف، عدم قابليت چنين اجسامى را براى حركت مستقيم يادآورى نموده، تنبيهاتى را در ذيل آن مى‌آورد؛ براى نمونه در يكى از تنبيهات، جسمى را كه طبيعت آن حرارت است، آتش و جسمى را كه طبيعت آن برودت است، آب و جسمى را كه طبيعتش ميعان است، هوا و آن را كه طبيعتش جمود است، زمين مى‌داند...

راه به وجود آمدن معدنيّات، نباتات و حيوانات با اجناس و انواعشان از اين عناصر، موضوع تنبيه ديگرى بوده كه در ادمه‌اش در ضمن نكته‌اى، علت نورانى بودن آتش را توضيح داده است.

نمط سوم اشارات، درباره نفس آسمانى و زمينى است. بوعلى، در اين نمط، ابتدا، در ضمن تنبيهى خواننده را با نفس خويش آشنا مى‌سازد و همين‌طور تبيين مى‌كند كه ذات چيست و چه خصوصياتى دارد.

اما اشارات اين نمط، با اشاره‌اى به حركت حيوان و مبدأ آن آغاز مى‌شود و با جوهر فرد و اينكه جوهر فرد همان خود آن فرد است كه داراى فروع و قوايى در اعضا مى‌باشد ادامه مى‌يابد.

ابن سينا، ادراك را حقيقت متمثله‌اى در نزد مدرك مى‌داند و در ضمن تنبيهى، حالت اشيا را در وجود انسان، به صورت‌هاى محسوس، متخيّل و معقول برمى‌شمارد و چگونگى آنها را در نزد نفس تبيين مى‌نمايد. به مناسبت، قواى نفس انسانى را كه عبارتند از: عقل عملى و عقل نظرى، همراه با تعريف و توضيحات بيان مى‌كند. در ادامه، درتنبيهى ديگر، فرق فكر و حدس را توضيح داده و در اشاره‌هايى قوه قدسيه و امكان وجودش را مشخص مى‌كند.

عقل هيولانى، عقل بالملكه و عقل بالفعل موضوع اشاره ديگرى است كه در ادامه‌اش چگونگى تعقل اشيا را بيان كرده و نسبت به توهماتى در اين زمينه متنّبه مى‌سازد.

نمط سوم، داراى تكمله‌اى است كه در آن به ذكر حركات نفس پرداخته است. بوعلى، به مخاطب خود مى‌گويد: شايد ميل داشته باشى كلامى در قواى نفسانيه بشنوى كه اعمال و حركات از آن صادر مى‌گردند. بعد اشاره‌اى مى‌كند به قواى غاذيه منميه و مولده للمثل كه هر كدام از آنها با توضيحات كوتاهى همراه است.

وى، در ادامه، حركات اختياريه را كه به لحاظ نفسانى بودن، شدت بيشترى نسبت به قواى سابقه دارند كه عبارتند از: قوه غضبيه و شهويه توضيح مى‌دهد، بعد در قالب مقدمه‌اى، اراده حسنيه و اراده عقليه را تبيين مى‌كند، بعد تأثير آنها را در حركت اجسام مشخص مى‌نمايد.

انبعاث قوا از اجسام، نيز بخشى است كه ابن سينا در ادامه، مطرح كرده است. موضوع نمط چهارم، وجود و علل آن است. در اين نمط، به توهمى كه مردم دارند و موجود را محسوس مى‌پندارند، اشاره كرده، بعد به اين مطلب متنبه مى‌سازد كه جسم، ممكن است محسوس باشد و ممكن هست محسوس نباشد؛ اگر محسوس باشد، مطمئنا داراى وضع، أين، مقدار معين و كيف معيّن خواهد بود.

معلوليت اشيا، موضوع تنبيه ديگرى در نمط چهارم است. وجود غيرى ممكنات تا رسيدن به واجب كه در ادامه‌اش متناهى يا غير متناهى بودن سلسله علل موجودات، مطرح گرديده است، از ديگر مطالب اين نمط مى‌باشد.

تعيين وجود واجبى و عدم وجوب غيرش كه از آن وحدت وجود واجبى به حسب تعيين ذاتش، نتيجه مى‌گردد و اينكه واجب، به كثرت گفته نمى‌شود، اشاره ديگر اين نمط است. در همين راستا به عدم انقسام واجب الوجود در معنى و در كمّ اشاره كرده و مى‌گويد: اگر وجود، به جسم محسوسى متعلق باشد، واجب به همان خواهد بود؛ نه واجب به ذاتش، زيرا اجسام محسوس و آنهايى كه متعلق به محسوس مى‌باشند، همه معلول هستند.

الموجود لا في الموضوع كه درباره واجب الوجود گفته مى‌شود، توسط بوعلى در اين قسمت تبيين گرديده است و در تنبيهى ضد و نّد نداشتن واجب و جنس و فصل و حد نداشتن وى معيّن شده كه منتهى به برهان صديقين و بيان آن در ضمن دو آيه از قرآن كريم مى‌گردد.

نمط پنجم، در صنع و ابداع است. نخست، توهمى كه مردم در انتساب مفعول به فاعل دارند، برطرف گرديده، بعد تفاوت فعل و ايجاد و صنع مشخص شده است. در ادامه، مسائلى همچون تجدد و اينكه تجدد بدون تغيّر حاصل نمى‌شود و...بعد در تنبيهى، بعديت و اقسام آن، مشخص گرديده است.

شيخ الرئيس، در تنبيه ديگرى تعلق وجود معلول به علت را بيان كرده است. وى، در ادمه، نياز به مرجّح داشتن موجود شدن هر ممكنى را توضيح داده است. بيان نظريات متكلمين، حكما و ديگر گروه‌هاى فكرى در رابطه با وحدت واجب الوجود و نقد آن نظريات، پايان‌بخش نمط پنجم اشارات مى‌باشد.

نمط ششم، تحت دو عنوان غايات و مبادى آنها و ترتيب مى‌باشد. ابن سينا، در آغاز اين نمط غنى را تعريف كرده و در تنبيهى كه ذيل آن آمده، غناى ملك را مطلق دانسته و بر اين گفته خود دليل اقامه نموده است. دومين مفهومى كه مؤلف، بدان پرداخته، عبارت است از جود و جواد، بعد عالى را توضيح داده، مى‌گويد: جواد و ملك غرض ندارند و عالى غرضى در سافل ندارد، بعد مى‌گويد: فعل واجب اجلّ از حركت و اراده مى‌باشد.

در ضمن تنبيهى كه در ادامه آورده، تعلق حركات سماوى را به اراده كلّى و جزيى بيان نموده و مى‌گويد: تحرك آسمان‌ها به داعى شهوانى و غضبى نمى‌باشد. وى تمثيلى نيز براى حركت آسمان‌ها ارائه كرده و با چند اشاره ديگر مطلب را تكميل مى‌كند.

در ادامه براى اثبات عدم تحرك بى‌نهايت اجسام با قواى طبيعيه، سه مقدمه را ذكر كرده، بعد استدلال اين نظريه را بيان مى‌كند تا اين جمله كه قوه محركه آسمان، غير متناهى و غير جسمانى و در نتيجه مفارقه عقليه مى‌باشد، ثابت گردد.كثرت افلاك و كواكب، موضوعى است كه در اشاره بعدى بدان پرداخته شده و توضيحاتى در حول اجرام سماوى بيان گريده است كه همين موضوع در تذنيب و اشارات ديگرى نيز ادامه يافته و غير واجب بودن آن اجرام و علت بودن بعضى براى بعض ديگر در آنها مطرح شده است.

نمط هفتم، در تجريد مى‌باشد. در قضيه نخستين اين نمط، اشاره‌اى به حصول هيولى در قوس نزول وجود و حصول عقل مستفاد از قوس صعود دارد كه در تبصره ذيلش، نفس ناطقه را تبيين مى‌نمايد و زيادة تبصره را اختصاص به انطباع قوه عقليه از قلب و دماغ در جسم داده است. تكمله اين اشارات، به تعلق ذاتى جوهر عاقل تعلق دارد.

زمان نداشتن افعال واجب الوجود و مفهوم عنايت واجب و محفوف بودن ممكنات به شرور و خلل و فساد از ديگر اشارات اين نمط است. عنوان نمط هشتم اشارات، في البهجة و السعادة است. در اين نمط، براى اثبات اهميت لذايذ معنوى و برترى آنها نسبت به لذايذ مادى توضيحاتى ارائه شده است. شيخ الرئيس، لذت را به ادراك و نيل به وصول آنچه نزد مدرك از كمال و خير وجود دارد و الم را به ادراك و نيل به آنچه در نزد مدرك از آفات و شرور وجود دارد، معنا مى‌كند.

امكان ادراك لذايذ و ذوق لذت، همين‌طور قياس لذايذ مادى با لذايذ معنوى، عنوان ديگر اشارات اين نمط است.

بوعلى، تنبيهى دارد مبنى بر اينكه رذائل نفسانى باعث نقصان استعداد كمال مى‌شود كه بعد از مردن آثارش هويدا مى‌گردد، كما اينكه لذت معنوى واقعى براى عارفان واصل كه خود را منزه و پاك نموده‌اند، حاصل مى‌گردد. بطلان و استحاله تناسخ و حصول بالاترين ابتهاج براى آن كه از طبيعت امكان و عدم برى است، آخرين اشاره‌ى نمط هشتم را تشكيل مى‌دهد.

نمط نهم اشارات، در مقامات العارفين است. اين بخش از اشارات، جايگاه ويژه‌اى در آثار ابن سينا دارد. بسيارى از بزرگان و انديشمندان اسلامى، مطالب عرضه شده در اين نمط را دال بر تسلط ابن سينا بر عرفان نظرى دانسته‌اند.

تنبيهى كه در سرآغاز اين نمط قرار دارد، حاوى تذكرى راجع به مقامات و درجات ويژه عرفا در زندگى دنيويشان مى‌باشد. در تنبيه دوم، به مفهوم زاهد، عابد و عارف پرداخته تا جايگاه عارف در ميان آنان مشخص گردد. در تنبيه سوم، زاهد و عابد را از ديدگاه عارف بررسى كرده و نگاه يك معامله‌گر را به آن دو از سوى عارف بازگو مى‌كند. در تنبيه بعدى، مى‌گويد: عارف به دنبال حق اول مى‌باشد و هيچ چيز ديگرى در عرفان او تأثيرگذار نمى‌باشد.

شيخ الرئيس، اراده را اولين درجه حركت عارف مى‌داند كه در ادامه نيازمند رياضت مى‌باشد كه به سه منظور لازم مى‌باشد، بعد مقاماتى كه عارف يكى پس ازديگرى مى‌پيمايد و آثارى كه مشاهده مى‌كند، در ادامه توضيحات و اشارات بوعلى آمده است.

اما اينكه عارف، چرا دنبال عرفان است؟ آيا براى خود عرفان است يا براى وصول به مقصودى بالاتر؟ اين، در تنبيه ديگرى يادآورى گرديده است. در آخرين اشاره‌اى كه ابن سينا در نمط هشتم آورده است، مى‌گويد: جناب حق، اجل از آن است كه شريعه هر واردى باشد يا هر كس بر او اطلاع يابد، فلذا اين فن براى غافلين خنده‌آور و براى محصلين مايه عبرت است و هر كس كه با شنيدن آن مشمئز گردد، نفس خويش را متهم سازد، زيرا او با اين حرف‌ها تناسبى ندارد.

دهمين نمط اشارات در اسرار الآيات است. ابتدا به آثار امساك از غذاى طبيعى پرداخته تا آثار رياضت نفس مطمئنه، مشخص‌تر گردد. چيزهايى كه انسان در حال خواب مى‌بيند، به عقيده بوعلى، ديدنش براى عارف آسان مى‌گردد. موقعيت قوه متخيله و تحركاتش، در حالت خواب و بيدارى و پيش‌روى نفس در حال ذكر و يقظه كه اشاراتى است براى تبيين موقعيت عارف و همين‌طور تكذيب اخبارى كه از عرفا به گوش مى‌رسد و نيز طريق وصول به معجزه و كرامت، در اشارات بعدى در همين راستا مى‌باشد.

بوعلى، به مناسبت مطالبى كه در قواى نفس عارف و توانايى‌هاى آن بيان كرد، اشاره‌اى نيز به چشم زخم دارد و نهايتا امور غريبه را منبعث از سه مبدأ مى‌داند كه عبارتند از: 1- هيئت نفسانيه‌اى كه توضيحش گذشت. 2- خواص اجسام عنصريه، مثل جذب آهن توسط آهن‌ربا. 3- قواى آسمانى بين نفس و مزاج‌هاى اجسام زمينى. شيخ الرئيس، سحر را از قبيل قسم اول مى‌داند و معجزات و كرامات و... را از قبيل قسم دوم و طلسمات را از قبيل قسم سوم.

بوعلى، در انتهاى اين نمط نصيحتى دارد كه در آن به عدم انكار مطالب ما وراى طبيعى تأكيد كرده، مى‌گويد: اگر با عقلت سازگار نبود، آن را در مكانى از امكان قرار بده.

بوعلى، يك خاتمه و وصيتى نيز دارد كه در آن، به اهميت جايگاه مطالب اين كتاب، اشاره كرده و توصيه مى‌كند كه اين مطالب، از دست‌رس افراد جاهل، مبتذل و... دور نگه داشته شود.

وضعيت كتاب

كتاب، در انتها، داراى هفت فهرست است كه عبارتند از: فهرست آيات و احاديث نبويّه، فهرست اعلام، فهرست الفاظ منطقى، فهرست الفاظ فلسفى، فهرست الفاظ عرفانى، فهرست مصادر تحقيق و فهرست مواضع تفصيلى.


وابسته‌ها