ابوالمعالی، محمد بن عبیدالله


ابوالمعالى، محمد بن نعمت بن عبيدالله، (د پس از 485ق)، فقيه و نويسندۀ کتاب بيان الاديان.دربارۀ ابوالمعالى اطلاعات اندكى در دست است.مهمترين منبعى كه از خلال گزارش‌ها و اشارات موجود در آن، مى‌توان به آگاهى‌هايى دربارۀ ابوالمعالى دست يافت، کتاب بيان‌الاديان است.

ابوالمعالی، محمد بن عبید الله
نام ابوالمعالی، محمد بن عبید الله
نام های دیگر اب‍و ال‍م‍ع‍ال‍ی‌ م‍ح‍م‍د ب‍ن‌ ع‍ب‍د ال‍ل‍ه‌ ح‍س‍ی‍ن‍ی‌ ع‍ل‍وی‌

ح‍س‍ی‍ن‍ی‌ ع‍ل‍وی‌، م‍ح‍م‍د ب‍ن‌ ن‍ع‍م‍ة ال‍ل‍ه‌

ع‍ل‍وی‌، اب‍و ال‍م‍ع‍ال‍ی‌ م‍ح‍م‍د ب‍ن‌ ع‍ب‍د ال‍ل‍ه‌

ع‍ل‍وی‌، م‍ح‍م‍د ب‍ن‌ ن‍ع‍م‍ةال‍ل‍ه‌

علوی، ابوالمعالی محمد بن نعمت عبید الله

نام پدر
متولد
محل تولد
رحلت
اساتید
برخی آثار
کد مؤلف AUTHORCODE1783AUTHORCODE

تاريخ تولد و وفات ابوالمعالى معلوم نيست، اما مى‌دانيم كه او از قاضى ابوالفتح بلخى عبدالرحيم بن عبدالله (د450ق)حديث شنيده و بيان‌الاديان را در 485ق تأليف كرده است. از سلسله نسب ابوالمعالى كه در آغاز کتاب آمده، معلوم مى‌شود كه او علوى و از خاندانى است كه نسب ايشان به حسين اصغر فرزند امام على بن حسين(ع) مى‌رسد. مطابق اين سلسله نسب، وى از اعقاب عبيدالله اعرج و فرزندش جعفر الحجه، از سادات مشهور سدۀ 2ق، بوده است.حسين فرزند جعفر الحجه كه از اجداد ابوالمعالى است،در 241ق به بلخ آمد و در آنجا سكنى گزيد و اعقاب او در اين شهر از فرمانروايان و نقباء و بزرگان اين شهر محسوب مى‌شدند. از برخى منابع چنين برمى‌آيد كه ابوالمعالى نيز در بلخ مى‌زيسته است.

در نسخه‌اى از بيان‌الاديان كه جزء مجموعۀ شخصى شارل شفر بود و اكنون در کتابخانۀ ملى پاريس نگهدارى مى‌شود و چاپهاى مختلف کتاب براساس آن صورت گرفته، بخشى از سلسله نسب ابوالمعالى، توسط ناسخ حذف گرديده و همين امر موجب شده است كه برخى محققان به خطا او را با يكى از اجدادش-يعنى ابوالحسن محمد بن عبيدالله زاهد-اشتباه كنند.توضيح آنكه ابوالمعالى فرزند ابوابراهيم نعمت و او خود فرزند ابوعلى عبيدالله، ملقب به يارخداى و او فرزند ابوالحسن محمد بن عبيدالله زاهد بوده است.به احتمال زياد در مقدمۀ بيان‌الاديان نام پدر ابوالمعالى، يعنى نعمت، به سبب اختصار در نسب يا به سبب شهرت و معروفيت جد ابوالمعالى، عبيدالله يارخداى كه از سادات مشهور و از رؤسا و نقباى بلخ بوده، در سلسله نسب ذكر نشده بوده و از اين رو در ابتداى نسب نام محمد بن عبيدالله دوبار ذكر مى‌شده است و ناسخ كه گمان كرده كه يكى از آنها زايد است، آن را حذف كرده است.اينگونه اشتباه در بخش ديگرى از نسب ابوالمعالى،جايى كه نام حسين بن على مى‌بايست كه يكبار ديگر نيز ذكر شود، مشاده مى‌شود كه اقبال به اين مورد اخير توجه كرده است.در برخى از نسخ خطى موجود از بيان‌الاديان نيز نام ابوالمعالى به صراحت محمد بن نعمت ذكر شده است. در منابع هيچ اشاره‌اى به اينكه ابوالمعالى از نقبا بوده باشد، وجود ندارد و از اين رو آنچه برخى در اين مورد گفته‌اند، محل ترديد است.

از عبارتها و تعبيرات ابوالمعالى به هنگام نقل حديث،چنين برمى‌آيد كه او از علم حديث نيز بهره‌اى داشته و از طرفى مى‌دانيم كه وى فقيه نيز بوده است، اما از مشايخ و استادان او در فقه و حديث چيزى نمى‌دانيم،جز اينكه وى بدون واسطه از قاضى القضاة ابوالفتح عبدالرحيم بن عبدالله صيرفى حديث نقل مى‌كند.

ابوالمعالى در هيچ جاى کتابش مذهب خود را صريحاً اظهار نكرده و از منابع ديگر نيز در اين مورد مطلبى به دست نمى‌آيد.با مطالعۀ بيان الاديان در بادى امر چنين به نظر مى‌رسد كه نويسنده از اهل سنت است به خصوص كه وى در منطقه‌اى مى‌زيسته كه اكثريت با اهل سنت به ويژه حنفيها بوده است، اما هيچ يك از اين قرائن احتمالات ديگر را دربارۀ مذهب ابوالمعالى منتفى نمى‌سازد.از اين رو برخى تشيع و يا دست كم گرايش وى به تشيع را مطرح كرده‌اند.در اين مورد به ويژه توجه به چند نكته لازم است؛نخست آنكه وى زمانى كه از فرق اسلامى صحبت مى‌كند، بيش از همه به شيعه و بالاخص شيعۀ اثناعشرى مى‌پردازد و فهرستى از ائمۀ شيعۀ اثناعشرى را با ذكر جزئيات مربوط به تاريخ زندگى آنان به دست مى‌دهد.ديگر اينكه وى در موارد بسيارى به نقل آراء فقهى خاص شيعۀ اماميه مى‌پردازد و سعى دارد شيعه را با فقهش معرفى نمايد، حال آنكه دربارۀ ديگر فرق،جز يكى دو مورد به آراء فقهى توجهى ندارد، و نيز حديث مشهور 73فرقه را كه از طريق عامه و خاصه به طور مستقل روايت شده است،در ضمن حديث غيرمشهورى از طريق ائمه اماميه(ع)روايت مى‌كند كه شامل حديث غدير، حديث ثقلين و برخى باورهاى ديگر شيعى است.ابوالمعالى اين حديث را داراى بهترين سند و طريق مى‌داند.تركيب حديث به گونه‌اى است كه گويا مى‌خواهد به خواننده اين باور را القا كند كه فرقۀ ناجيه جز پيروان اهل بيت، فرقۀ ديگرى نمى‌تواند باشد.

آنچه به خصوص پژوهنده را دربارۀ سنى‌بودن ابوالمعالى به ترديد مى‌اندازد، اين است كه وى ضمن برشمردن 73فرقۀ اسلام،6فرقه را به اهل سنت اختصاص مى‌دهد و با اين كار، از اهل سنت و شيوۀ معمول ايشان در تقسيم و برشمردن فرق، بسيار فاصله مى‌گيرد. در ميان اهل سنت چنين متداول است كه 72فرقه را به فرق ضاله و يكى را به فرقۀ ناجيه يعنى اهل سنت و جماعت اختصاص مى‌دهند.


وابسته‌ها