تفسیر الشهرستاني
تفسير الشهرستاني المسمى مفاتيح الأسرار و مصابيح الأبرار تأليف محمد بن عبدالكريم شهرستانى شافعى (متوفى 548ق) از مفسران بهنام قرن ششم هجرى است. از وى با القاب افضل، حجة الحق و تاجالدين ياد شده است.
نام کتاب | تفسیر الشهرستاني |
---|---|
نام های دیگر کتاب | مفاتیح الاسرار و مصابیح الابرار |
پدیدآورندگان | شهرستانی، محمد بن عبدالکریم (نويسنده) |
زبان | عربی |
کد کنگره | BP 94/5 /ش9م7 |
موضوع | تفاسیر اهل سنت - قرن 6ق.
تفاسیر عرفانی - قرن 6ق. |
ناشر | مرکز البحوث و الدراسات للتراث المخطوط |
مکان نشر | تهران - ایران |
سال نشر | 1387 هـ.ش |
کد اتوماسیون | AUTOMATIONCODE11068AUTOMATIONCODE |
انتساب تفسير
مورخان و مترجمان، تفسير مفاتيح الاسرار را جزو آثار شهرستانى نياوردهاند. تنها از تفسير سوره يوسف سخن به ميان آوردهاند. بيهقى معاصر وى به نگارش تفسيرى توسط او اشاره مىكند ولى نام آنرا ذكر نمىكند. شايد اين بهخاطر احتمالى باشد كه بعضى دادهاند كه اين تفسير در زمان گوشهگيرى شهرستانى در آخر عمرش در شهرستان به نگارش درآمده است. از اينرو اين تفسير ميان معاصران وى همچون خوارزمى، بيهقى و سمعانى شهرت نيافته است.كهنترين مأخذى كه نام آنرا آورده، علامه مجلسى (ت 1111ق) در بحار الانوار (172/23) است. وى در باب اينكه ائمه(ع)اهل ذكرند مىنويسد: گويند: مراد از اهل ذكر اهل علم هستند و نيز گويند اهل كتابند. از اخبار مستفيض معلوم مىشود مراد از آنان ائمه(ع)هستند به دو دليل: يكى اينكه ائمه(ع)اهل علم قرآنند و ديگر اينكه آنان اهل رسولند. خدا رسول الله(ص) را در قرآن ذكر ناميده است (طلاق10/ و 12). اينرا عامه نيز روايت كردهاند. شهرستانى در تفسير مفاتيح الاسرار از امام صادق(ع) روايت كرده كه امام على(ع) فرمود: ما اهل ذكريم.
در پايان كلام مجلسى اين روايت در فصل دوازده مفاتيح الفرقان (مقدمه تفسير) آمده است (ج/1ص66). نيز ابوعبدالله زنجانى (ت 1360ق) از پژوهشگران معاصر براى اولينبار در تاريخ القرآن از نسخه مفاتيح الاسرار شهرستانى نقلقول كرده است. وى در پاورقى تاريخ القرآن شهرستانى را چنين معرفى مىكند: او كتابى در تفسير بهنام مفاتيح الأسرار و مصابيح الأبرار دارد. نسخه خطى آن در كتابخانه مجلس ايران موجود است ...[۱]بروكلمان هم در تاريخ الأدب العربى آنرا آورده است. ديگران از وى نقل كردهاند. اسلوب و محتواى تفسير با ساير آثار شهرستانى سازگار است. شهرستانى، اسلوب ويژهاى دارد. پژوهشگر با دقت در اسلوب تفسير آنرا مناسب و موافق اسلوب شهرستانى مىيابد. محتوا و بهويژه آنچه كه در مقدمه تفسير آورده با شيوه وى در نقد مذاهب و التزام او به قرآن و سنت كاملاً سازگار است.
انگيزه تأليف تفسير
وى در مقدمه تفسير به انگيزه تأليف تفسير اشاره مىكند و مىگويد: از نوجوانى نزد اساتيد، تفسير قرآن مىآموختم. فضاى فكرى آن زمان بيشتر به روش تفسير روايى اهلسنت گرايش داشت. اين شيوه، شهرستانى معناگرا را سيراب نمىكند. از اينرو از تفسير ظاهرى به تفسير باطنى روى آورد. تفسير باطنى را درياى عميقى يافت كه پايان ندارد. وى براى ورود به اين عمق دو راه پيشرو داشت. يكى توسل به فلسفه و حكمت و حال آنكه مىدانست كه آن شايستگى رسيدن به عمق قرآن را ندارد. اگر چه مدتى نيز آنرا آزمود.ديگر بهدست آمدن سفينهاى كه بتواند بدان به اعماق قرآن برسد. اين سفينه همانگونه كه از شواهد پيداست، علوم و معارف آل محمد(ص) است. وى حديث سفينه را در تفسير آورده و متذكر شده كه سرگردانى مسلمانان بهطور عموم و مفسران و متكلمان به شكل خاص بهخاطر پيروى نكردن از اهل بيت(ع) است. او مىگويد: تحول فكرى تفسيرى را مديون استاد ابوالقاسم انصارى است. اوست كه شهرستانى را با اسرار نهانى و مبانى استوار دانش تفسيرى از لابهلاى احاديث ائمه (ع)آشنا كرد. از اشارات وى روشن مىشود كه او به خاطر جو مخالفت با ائمه(ع)نتوانسته يكدوره تفسير كامل بر مبناى معارف اهل بيت(ع)نزد استاد انصارى بياموزد؛ زيرا اين معارف دشمنان زيادى داشت و آنرا از دسترس مخالفان پنهان مىكردند. شهرستانى انگيزه تأليف تفسير را به عبارت ديگر چنين بازگو مىكند: هنگامى كه به دنبال كشتى نجات بودم، دريافتم كه يا آنرا غاصبى غصب و يا عالمى سوراخ كرده است.با بيان اين مطلب، به داستان سوراخ كردن كشتى درويشان بهدست خضر از ترس غصب پادشاه جور، اشاره مىكند و مىخواهد بگويد كه آزادانه نمىتوانسته به علوم و حقايق اهل بيت بهطور كامل دست بيابد. پس از آن، تلاش پىگير خود را براى دستيابى به آن ابراز مىدارد.
مىگويد: كسى كه كنار بيابان خوشيمن در بقعه مبارك بود از درخت پاكيزه ندايم كرد كه اى مؤمنان از خدا پرهيز كنيد و با راستگويان باشيد ...[۲]اين بود كه به جستجوى راستگويان چون عاشق دلداده پرداختم. پس از چندى به كسى برخورد مىكند كه او را به معارف اهل بيت پيامبر(ص) راهنمايى مىكند. مىگويد:بندهاى از بندگان صالح خدا را يافتم، همانگونه كه موسى و يوشع خضر را يافتند. راه هاى ظاهرى و باطن، مدارج تضاد و ترتيب وجه عموم و خصوص و حكم ملك و ملكوت را آموختم و سيراب شدم.معارفى را كه وى از اين بنده صالح خدا آموخته، مهمترين انگيزه تأليف تفسير وى بهشمار مىآيد. اين معارف همان مطالبى است كه در تفسير به عنوان «اسرار» آمده است. خلاصه انگيزه او تعمق در فهم قرآن از لابهلاى علوم و معارف اهل بيت(ع) است.
نام تفسير
نام تفسير نشاندهنده انگيزه و شيوه تفسيرى وى است. نام آن ا ز دو جزء تشكيل يافته است: مفاتيح الاسرار و مصابيح الابرار. اول مفاتيح الاسرار است. مراد از آن همانگونه كه گذشت علوم اهل بيت(ع) است. وى بيان مىكند كه اين اسرار، علومى است كه رسول خدا(ص) نزد على(ع) به وديعت نهاد. از على(ع) به ائمه(ع)منتقل شد.در اينجا حديثى از اهل سنت نقل مىكند كه رسالت داراى اسرارى است كه على(ع) واجد آن بود.
طبرانى با اسنادش به سلمان فارسى مىرساند كه گفت: رسول خدا(ص) فرمود: جانشين و قرارگاه و صندوقچه اسرار من و بهترين كسى كه در ميان شما مىگذارم كه دعوتم را محكم و دينم را مستحكم مىكند على بن ابىطالب است. جزء دوم «مصابيح الابرار» است.
ذهنى كه با احاديث و تفسير مأنوس است از شنيدن ابرار، جز اهل بيت(ع) ديگرى را بياد نمىآورد. اهل تفسير و حديث در تفسير آيه 5 تا 22 سوره دهر «إنّ الابرار يشربون من كأس كان مزاجها كافورا» آوردهاند كه اين سوره در شأن و منزلت على، فاطمه و حسنين(ع)فرود آمد. مناسبت آن نذر سه روز روزه به شكرانه سلامتى حسنين(ع)و ايثار افطار به مسكين، يتيم و اسير بود. از آنچه كه گذشت سازگارى نام تفسير با انگيزه تفسير به خوبى روشن مىشود.
روش تفسيرى
شهرستانى مىگويد:لغت، نحو، قرائت، معانى و تفسير آيات را از مفسران بدون كاستى و زيادى بهطور صريح نقل مىكنم. البته مفصل را مجمل و مطول را مختصر مىنمايم. پس از آن، اسرارى را كه شنيدم مىآورم و اشارات ابرار را ياد مىكنم.
از اين عبارت شيوه تفسيرى وى فهيمده مىشود. در حقيقت او مطالب تفسيرى مذكور را با تنقيح و تهذيب از تفاسير نقل مىكند و اسرار و اشارات اهل بيت را به آن مىافزايد.
به نظم و ترتيب بين آيات و مناسبت ميان آنها اشاره مىكند. اسباب نزول و مسايل فقهى را بيان مىكند. آراء متكلمان و انديشههاى گروهاى اسلامى را يادآور مىشود.
و نظر خود را پيرامون آنها اظهار مىكند. در معانى قرآن وجوه گوناگون واژگان قرآنى را بهطور تفصيل ذكر مىكند. معانى را از فراء، ابن فارس، قفال و حسين بن فضل بجلّى نقل مىكند. معانى را مستقيم از آثار آنان نقل مىكند. از پرداختن گسترده به آراء مفسران روشن مىشود كه وى با تفسير به رأى مخالف است. موافق تفسير روايى است.در بيان اسرار عرفانى آيه همانگونه كه دريافته، آنرا نقل مىكند؛ زيرا معتقد است كه اين اسرار، علوم رسول خداست كه نزد اهل بيت(ع) به وديعت نهاده است. نظم و تناسب آيات، علم جداگانهاى است كه قرآنپژوهان ابواب خاصى را به آن اختصاص دادهاند. اين علم بهترتيب توقيفى قرآن مرتبط است. مفسرى كه از مناسبات آيات بحث مىكند بايد به وجود ارتباط بين آيات اعتقاد داشته باشد. اين ارتباط بهدست نمىآيد مگر با توجيه خاص ميان آيات. از اينجا روشن مىشود كه شهرستانى معتقد است كه ترتيب فعلى قرآن توقيفى و به دستور پيامبر(ص) بوده است. از ميان مفسران قفال اهتمام فراوانى به علم مناسبات بين آيات داشته است. حتى ميان آياتى كه ديگران به سختى مناسبت مىيافتند، او به راحتى مناسبت ذكر كرده است ...[۳]بعيد نيست شهرستانى مناسبات را از قفال نقل كرده زيرا به آن بسيار اعتماد كرده ا ست. در اسباب نزول كليه قراين دور و نزديك را بيان مىكند. در احكام فقهى اطلاعات گستردهاى نسبت به فقه اسلامى از نظر مذاهب چهارگانه دارد. در فقه شافعى تخصص دارد.اين امر به شاگردى وى نزد فقهاى شافعى بهويژه احمد خوافى برمىگردد. لازم به يادآورى است كه آراء فقهى شيعى را نياورده است. بيشتر به آراء ابوحنيفه و شافعى مىپردازد. البته در پارهاى از موارد به آراء فقهى امام صادق(ع) اشاره مىكند. ولى آنرا از مصادر فقهى معروف شيعه نقل نمىكند.
مصادر تفسيرى
شهرستانى در لغت به معانى القرآن فراء، زجاج، كسايى، ابوعبيده، اخفش، ابوعبيد قاسم بن سلاّم، مؤرج سروسى، نضر بن شميل، ابن قتيبه دينورى و مراجعه مىكند. در تفسير به نظم القرآن حسن بن يحيى جرجانى و تفسير كبير محمد بن قفّال شاشى معروف به قفّال كبير و تفسير مسلم بن بحر اصفهانى رجوع مىكند. تهذيب اللغة ازهرى، صحاح اللغة جوهرى، العين خليل، و مقائيس اللغة ابن فارس و جامع البيان طبرى جزو مصادر لغوى اوست.
مباحث ادبى را از مصادرى نقل مىكند كه طبرسى در مجمع البيان نقل كرده است.
در ترتيب نقل اقوال از بزرگان نحو و ابواب مسايل ادبى بين مفاتيح الاسرار و مجمع البيان شباهت بسيار است. اختلاف آندو در تفصيل و اجمال است وگرنه مصادر ادبى هر دو يكى است. پوشيده نباشد كه طبرسى عميقتر از شهرستانى به مباحث ادبى پرداخته است. قرائات را به همان ترتيبى كه طبرسى در مجمع البيان از مصادر نقل مىكند، نقل كرده است.شهرستانى بسيار مختصر نقل كرده و گاهى حجت قرائات را نقل مىكند و گاهى نقل نمىكند. تفسير و معانى دو عنوانى است كه در تفسير از آن استفاده كرده است.
گاهى براى تفسير عنوان مستقلى قرار مىدهد و گاهى عنوان تفسير و معانى را قرار مىدهد.
اقوال صحابه و تابعين را از تفاسير روايى اهل سنت نقل مىكند. از ابن عباس و امام صادق(ع)روايات تفسيرى بسيارى نقل مىكند. حجم اين روايات بيش از روايات تفاسير روايى اهل سنت است. روايات مرسل هستند. آراء مفسران را نقل مىكند مانند طبرسى و قفال.
زبان فارسى در تفسير
شهرستانى به زبان فارسى و عربى هر دو تسلط كامل دارد. فارسى زبان مادرى او و عربى زبان علمى و نوشتارى وى است. جز تدوين مجالس وى به خوارزم اثر فارسى ندارد. اين مجالس به عربى ترجمه شده و در پايان تفسير آمده است. تاثير زبان فارسى در لابهلاى نوشتارش بهويژه تفسير نمايان است. وى در بيان معانى واژگان قرآن به عربى از زبان فارسى كمك مىگيرد. به عنوان نمونه: الخلق به عربى ايجاد است ولى معادل فارسى آن آفريدن، ساختن و فراساختن است. خلق به معنى آفريدن اشاره به ايجاد و ابداع دارد. آفرين يعنى خلقت حقيقى. خلقت به فارسى آفرينش و ضد آن نفرين است.
نفرين يعنى خلقت مجازى نه حقيقى. همچنينن از واژگان فارسى ناآفرين، يزدان، اهرمن، بيدخت و... استفاده كرده است.
تأويل در تفسير
اسرار در اين تفسير نقش تأويل دارد. از نظر كمى و كيفى مهمترين بخش تفسير بهشمار مىآيد. وى معتقد است كه اسرار را از خلال روايات اهل بيت(ع) و اولياى آنان بهدست آورده و آنها را پس از بيان تفسير ظاهرى به عنوان تأويل و تفسير باطنى ذكر كرده است. با مراجعه به تفسير درمىيابيم كه وى اسرار را از عباراتى اقتباس كرده كه گوياى تأويل است.مثلاً مىگويد: قال الذى عنده علم من الكتاب. گفت كسىكه نزد او علم باطن و تأويل قرآن است. در مقدمه مىگويد: هرگاه بگويم: قال اهل القرآن و اصحاب الأسرار و مانند آن، مرادم صديقان از اهلبيت نبى(ص) است كه واقف به اسرار و برگزيدگان و اخيارند نه خودم كه از آن به خدا پناه مىبرم. البته اين بدانمعنا نيست كه همه اسرار آمده در تفسير را از ابرار و ائمه(ع)نقل مىكند و خودش سهمى در آن ندارد زيرا مىگويد: در جانم توان و قدرت هدايت به كلام نبوت را يافتم و زبان رسالت را شناختم. از آن به اسرار كلمات قرآن راه يافتم و آنها را به رأى تفسير و تأويل نكردم. غالب اسرار در بردارنده فهم آيات است مطابق قواعدى كه آنرا مفاتيح الاسرار ناميده و در چهارچوب اساسى است كه اين مفاتيح بر آن استوار است؛ يعنى اختصاص فهم عميق و دقيق قرآن به اهل بيت(ع). وى مىگويد:صحابه اتفاق دارند كه علم قرآن مخصوص اهل بيت(ع) است؛ زيرا آنان از على(ع) پرسيده بودند: آيا شما اهل بيت در مقابل ما اصحاب به چيزى غير از قرآن اختصاص داريد؟ على(ع) گفته بود:نه به خدا سوگند مگر دست به شمشير بودن. پس استثناى قرآن بهويژه دليل بر اجماع صحابه است بر اينكه قرآن و علم آن، چه تنزيل و چه تأويل مخصوص ائمه(ع)است.
نسخه خطى
تنها نسخه خطى موجود از تفسير شهرستانى دو جزء در يك جلد است كه تا پايان سوره بقره را دارد. در كتابخانه مجلس شوراى اسلامى ايران به شماره 78/8086 ب نگهدارى مىشود. تعداد اوراق آن 864 ورق و در هر صفحه 25 سطر است. اندازه آن رحلى به طول 34 سم و عرض 13/5 سم. جزء اول مقدمهاى به نام مفاتيح الفرقان في علم القرآن در دوازده فصل پيرامون علوم قرآن تا صفحه 26 ب دارد. تفسير سوره حمد در صفحه 45 ب به پايان مىرسد. سپس تفسير سوره بقره تا آيه 123 را دارد. اين جزء تا صفحه 240 ب است. جزء دوم با تفسير آيه 124 شروع و تا پايان سوره را دارد. با جوهر مشكى و ورق شاهى نوشته شده است. عناوين با جوهر قرمز است. بر روى جلد عنوان كتاب مفاتيح الاسرار و مصابيح الابرار في تفسير القرآن من تصنيف الإمام الحجة تاج الملة والدين محمد بن عبدالكريم شهرستانى... است. استنساخ نسخه براى ابراهيم بن محمد الجوينى...است. تاريخ نگارش آن چهارم شعبان سال 667ق است.
نگارش اين چند سطر بعد از تحرير نسخه است؛ زيرا كاتب در پايان سوره بقره مىنويسد: كتابت كتاب در پايان ماه رجب سال 667ق به پايان رسيد. كاتب آن محمد بن محمد زانجى است. از اين عبارت فهميده مىشود كه تفسير شهرستانى يا لااقل تفسيرى كه به دست كاتب رسيده بيشتر از اين نسخه نبوده زيرا در پايان سوره بقره مىگويد: كتابت تفسير به پايان رسيد.
تاريخ نگارش تفسير آنگونه كه بر روى جلد آمده و از خط مفسر نقل شده سال 538ق است.
در هامش صفحه 240 ب عبارتى از مفسر بدينگونه آمده:اين آغاز جلد دوم تفسير است. اين جلد را در محرم سال 540 ه به پايان رساندم.در آخرين صفحه نسخه خطى كاتب عبارتى بدينگونه دارد: اين نسخه از نسخه اصلى كه به خط مصنف آن امام عارف به اسرار قرآن تاجالدين شهرستانى است، كتابت شده است.
روش تحقيق
در تحقيق از يك نسخه استفاده شده است. اين خود مشكلساز است. علاوه بر آن نسخه خطى مشكلاتى داشت كه به برخى از آنها اشاره مىشود: 1-نسخه پرغلط است. كاتب در بيشتر جاها نمىفهميده چه مىنويسد. كلمات را نقاشى مىكند. اين روش اشتباهات فراوانى را به همراه دارد. 2-خط آن بد است. نقطهگذارى بدون قانون و قاعده است. كم و زياد بسيار دارد. 3-در ذكر نام اشخاص و استشهاد به شعر، غلط فراوان دارد. 4-در نسخه عبارات زيادى وجود دارد كه معلوم مىشود كاتب آنها را از صفحات ديگرى از نسخه اصل اشتباهى نوشته، سپس آنها را به جاى اصلى برگردانده است. 5-در نسخه عبارات و كلمات افتاده وجود دارد. 6-گاهى چند فراز يا يك صفحه از جايش به جاى ديگرى منتقل شده است. 8-در هامش نسخه عناوين فرعى وجود دارد. 9-مفسر در بيان تفسير آيات به حافظه اعتماد نموده و در بسيارى از موارد اشتباه كرده و آيات را غلط آورده است. احاديث و روايات را مرسل و بدون ذكر مصدر آورده است. 10-در اسرار به مفاتيحى كه در ساير تفاسير شايع نمىباشد، اعتماد كرده است؛ ازاينرو پيچيدگى و دشوارى به تفسير راه پيدا كرده است. 11-چون شهرستانى در تفسير به بيان آراء و افكار خاص خود پرداخته و در آن ملتزم به پيروى از مذهب خاص شايع در زمان خود نبوده، عبارات موهم و نامفهومى دارد كه گمان مىرود وى از غلات يا قائلان به تحريف قرآن است؛ درحالىكه اينچنين نيست. 12-مفسر داراى اسلوب خاص است. بههينخاطر عبارات مبهم آن نياز به شناختن آن اسلوب دارد.
پژوهشهاى انجام شده در نسخه حاضر
1-به آثار شهرستانى رجوع شده تا اسلوب و روش بيان مطالبش فهميده شود. موضوعات مشترك آثار با تفسير، مورد بررسى قرار گرفت تا از اين راه ابهام عبارت مغلوط برطرف گردد. 2-موارد پاكشده يا كلمات افتاده را با تلاش فراوان با حدس پيدا كرديم و داخل قلاب[] نهاديم تا از متن جدا باشد. 3-كلمات غلط را درست كرديم و اصل را در پاورقى آورديم. موارد مشكوك را به حال خود گذاشتيم و با كلمه كذا به آنها اشاره كرديم و نظر درست احتمالى خود را در پاورقى آورديم. 4-اعلام را تصحيح كريدم و شرححال مختصرى از مصادر مهم براى آنها آورديم. 5-احاديث و روايات را تا آنجا كه توانستيم از مصادر استخراج كرديم. 6-دستهبندى آيات تفسيرى را قبل از تفسير بهطور كامل ذكر كرديم. 7-تداخل آيات را مرتب كرديم و آنها را در پاورقى متذكر شديم. 8-عباراتى كه برخلاف عقيده مفسر بود، در پاورقى توضيح داديم. 9-عناوين زيادى در هامش را حذف كرديم. بعضى را يكجا آورديم و هرجا نياز بود افزوديم. همه را در پاورقى تذكر داديم. 10-وى در مقدمه ابهام بعضى از موضوعات اسرار را توضيح داده است. براى توضيح بيشتر سخنرانى فارسى وى در خوارزم رابه عربى ترجمه كرده و در پايان تفسير آورديم. 11-چون شهرستانى روايت را فقط از امام صادق(ع) نقل كرده، ما آنها و نظاير آنها را از ساير ائمه (ع)نقل نموديم و از آن نتايجى گرفتيم.
12-شماره صفحات نسخه خطى را در متن ذكر كرديم. 13-فقرات و صفحاتى كه جابهجا شده بود به جاى اصلى خود برگردانديم و در پاورقى تذكر داديم.
نسخه حاضر
نسخه حاضر در دو جلد وزيرى با تحقيق محمد على آذرشب براى نخستين بار به سال 1386ش1429/ق2008/م توسط ميراث مكتوب در تهران به زيور چاپ آراسته گرديده است. از ويژگىهاى اين چاپ، مقدمه تحقيقى و گستردهاى است كه به شرح حال و آراء و افكار شهرستانى و كتابپژوهى تفسير پرداخته است. اختلاف نسخهها و نسخهبدلها در پاورقى آمده است. مجالس سخنرانى مفسر در خوارزم توسط محقق محترم به عربى ترجمه و به پايان جلد دوم الحاق شده است. فهرستهاى فنى و تخصصى مانند فهرست موضوعات اسرار، آيات، روايات، اعلام، امكنه، منابع، فرق و طوايف، اصطلاحات و مصادر عربى، فارسى و خارجى زينتبخش انجام جلد دوم است.
پانويس
منبع مقاله
مقدمه و متن كتاب.