ابن قیسرانی، محمد بن طاهر
ابن قيسرانى، ابوالفضل محمد بن طاهر بن على بن احمد مقدسى، (448 - 507ق)، محدث و نويسنده متصوف بوده است. شهرت او به ابن قيسرانى به لحاظ نسبت اوست به قيساريه، شهركى در شام، بر ساحل بحر روم.
نام | ابن قیسرانی، محمد بن طاهر |
---|---|
نام های دیگر | ابن القیسرانی، محمد بن طاهر
ابن القیسرانی الشیبانی، ابو الفضل محمد بن طاهر ابن طاهر مقدسی مقدسی، محمد بن طاهر |
نام پدر | |
متولد | |
محل تولد | |
رحلت | 507 هـ.ق |
اساتید | |
برخی آثار | |
کد مؤلف | AUTHORCODE4560AUTHORCODE |
برخى از مؤلفان به شهرت او نسبت «شيبانى» را نيز افزودهاند. وى در قدس زاده شد و از خردسالى در زادگاهش به استماع حديث پرداخت. در 467ق، به بغداد رفت و پس از چندى به بيتالمقدس بازگشت، سپس به شهرهاى مختلف شام، مصر، حجاز، عراق و ايران سفر كرد. نيز مىدانيم كه در 471ق، در دمشق بوده است.
قراينى چند حاكى از آن است كه آمدن وى به ايران در بين سالهاى 471 - 481 بوده است؛ چنانكه از يك سخن خواجه عبدالله انصارى كه در آن به ابن قيسرانى اشاره دارد، جوان بودن او در اين هنگام تأييد مىشود. بههرصورت وى در 481ق، در رى بوده و در همين سال در آن شهر فرزندش، ابوزرعه طاهر، زاده شده است. گويا ابن قيسرانى مدتى در رى مانده؛ زيرا فرزندش را در همان جا براى تحصيل به استاد سپرده است. سپس وى به همدان رفته و در آنجا اقامت گزيده است. او در اوان 60 سالگى پس از بازگشت از سفر حج در بغداد درگذشت.
ابن قيسرانى كه به قول سيوطى به بيشتر از 40 شهر در جهان اسلام سفر كرده، بسيارى از محدثان را ديده و از آنان حديث شنيده است. در زادگاهش از ابوالفتح نصر بن ابراهيم نابلسى و ابوعثمان بن وَرقاء، در بغداد از ابومحمد صريفينى و ديگران، در مصر از ابواسحاق حبّال، در دمشق از ابوالقاسم بن ابىالعلاء فقيه و در حلب از حسن بن مكى شيزرى استماع كرده است.
گرچه شخصيت علمى ابن قيسرانى كموبيش مورد ستايش مؤلفان قرار گرفته، اما گاه به لحاظ گرايش به اذواق و مواجيد صوفيانه و گاه به لحاظ ميزان ضبط در نقل حديث مورد انتقاد قرار گرفته و نيز به وى نسبت «لحن» داده شده است.
ابن عساكر نيز او را كثيرالوهم دانسته و ابن حجر هيتمى به نقل از ابن ناصر سَلاّمى آورده است كه وى ثقه نيست. از شاگردان وى مىتوان محمد بن عمر بن احمد اصفهانى، ابوالفضل محمد بن هبةالله بروجردى، محمد بن اسماعيل طرسوسى، عبدالوهاب انماطى، ابوجعفر بن ابوعلى همدانى، ابونصر احمد بن عمر غازى و ابوطاهر احمد بن محمد سلفى را نام برد.
چنانكه پيشتر اشاره شد، شديدترين انتقاداتى كه بر وى وارد شده، به جهت گرايش اوست به تصوف؛ بهطورىكه بعضى او را از صوفيان ملامتى دانستهاند. آنچه مسلم مىنمايد، اين است كه اگر ابن قيسرانى پيش از ورودش به ايران با تصوف آشنا نبوده باشد، بىترديد در شهرهاى خراسان با افكار صوفيانه الفت گرفته است؛ بهخصوص كه در هرات با خواجه عبدالله انصارى آشنا بوده و از او بهره گرفته است. بههرحال آنچه از نوشتههاى خود وى برمىآيد، اين است كه او در مقام يك محدث، نهتنها با تصوف و پسندهاى صوفيانه برخوردى صميمانه داشته است، بلكه از روى آگاهى و بصيرت، معارف صوفيه را پذيرفته و به آن دل داده و در شناسانيدن آداب و عادات ايشان اهتمام كرده است. در واقع همان گونه كه گفتهاند با تأليف «صَفْوة التصوف»، اهل طريقت را يارى كرده و آراى آنان را با نصوص سنت تطبيق و توفيق داده است. از نظر مذهب فقهى، ذهبى او را از اهل ظاهر شمرده است. مضامين آثار او بهويژه «السماع» مىتواند مؤيد اين مدعا باشد؛ درحالىكه ادعاى ياقوت كه ابن قيسرانى حنبلى بوده، جاى تأمل دارد.
بههرصورت او در کتاب «السماع» به حليت سماع قائل شده و به استناد احاديث و اخبار و اقوال صحابه و تابعين به اثبات آن پرداخته است. گفتنى است كه ابن قيسرانى در تطبيق آداب خانقاهى با سنن نبوى، جانب حزم و احتياط را رعايت نكرده و حتى به پارهاى از قياسات نااستوار در اين خصوص پرداخته است؛ چنانكه جامه دريدن صوفيان را به هنگام سماع، با حديثى حاكى از پاره شدن پرده حجله در نتيجه كشيدن آن توسط رسولاكرم(ص)، قياس كرده است. اينگونه قياسها و استنباطها بوده كه موجب خردهگيرى بر او شده است. عدهاى نيز به وى نسبت كذب داده و او را اباحى و بدعقيده خوانده و گرفتار وساوس شيطان پنداشتهاند و مدعى شدهاند كه با دو کتاب «صفوة التصوف» و «السماع» خود فضيحت كرده است.
آثار
- الأنساب المتفقة في الخط المتماثلة في النقْط و الضبط؛
- تذكرة الموضوعات؛
- الجمع بين کتابي أبينصر الكلاباذي و أبيبكر بن منجويه في رجال البخاري و مسلم؛
- کتاب السماع؛
- شروط الأئمة الستة؛
- صفوة التصوف؛
- أطراف الغرائب و الأفراد؛
- إيضاح الإشكال في من اُبهم اسمه من النساء و الرجال؛
- ذخيرة الحُفّاظ المُخْرج على الحروف و الألفاظ؛
- مسئلة التسمية؛
- منتخب من معرفة الألقاب.
گويا ابن قيسرانى ديوان يا مجموعه شعرى نيز داشته است. شعر او را بسيارى از معاصران وى و نيز گروهى از متأخران ستودهاند، اما به دليل دفاع از آراى صوفيانه، مردود شناختهاند.
منابع مقاله
دايرةالمعارف بزرگ اسلامى، زير نظر كاظم موسوى بجنوردى، تهران، 1377، ج 4، ص 494، نجيب مايل هروى .