تاریخ طبری (ترجمه)
نام کتاب | تاریخ طبری (ترجمه) |
---|---|
نام های دیگر کتاب | تاریخ الرسل و الملوک
تاریخ الرسل و الملوک. فارسی |
پدیدآورندگان | شهابی، علی اکبر (نويسنده)
قرطبی، عریب بن سعد (نويسنده) طبری، محمد بن جریر (نويسنده) پاینده، ابوالقاسم (مترجم) |
زبان | فارسی |
کد کنگره | DS 35/63 /ط2 ت2041 1362 |
موضوع | اسلام - تاریخ - متون قدیمی تا قرن 14
ایران - تاریخ - ساسانیان، 226 - 651م. تاریخ جهان - متون قدیمی تا قرن 14 نثر فارسی - قرن 4ق. |
ناشر | اساطير |
مکان نشر | تهران - ایران |
سال نشر | 1362 هـ.ش |
کد اتوماسیون | AUTOMATIONCODE2355AUTOMATIONCODE |
معرفى اجمالى
تاريخ طبرى، اثر عربى ابوجعفر محمد بن جرير طبرى، تاريخى عمومى از آغاز آفرينش تا 302ق مىباشد كه نام اصلى آن «تاريخ الامم و الرسل و الملوك» بوده و در سال303ق نوشته شده است.
انگيزه تألیف، بيان تاريخ ملوك گذشته و پيامبران الهى (ع) براى پند گرفتن از سرگذشت آنان مىباشد.
كتاب به سبب جامعيتِ بخش تاريخ اسلام، كه نتيجه احاطه، بىطرفى و امانتدارى مؤلف است، در بين تواريخ اسلامى بىنظير بوده و اين امر باعث اهميت كتاب شده است.
ساختار
كتاب با مقدمه مؤلف آغاز و مطالب در شانزده جلد، در دو بخش تاريخ جهان و اسلام ارائه شده است.
بخش تاريخ اسلام، به ترتيبِ سالشمار هجرى و منحصر به رويدادهاى سياسى و شرح جنگهاست.
تاريخ جهان، ترتيب سالشمار نداشته و ترتيب آن، موضوعى است، اگر چه در تنظيم مطالب، تقدم زمانى حفظ شده است.
هدف نويسنده، ذكر تاريخ شاهان و پيامبران الهى بوده و مطالب را با بحث درباره زمان و ماهيت و مقدار آن از ابتداى خلق آدم آغاز كرده است؛ در اين خصوص، بعد از نقل گزارشهاى مفصّل از راويان اخبار، به عقايد اديان و امتهاى گوناگون و آراى زردشتيان استناد شده است.
قسمت اعظم مباحث، مجموعهاى از روايات گوناگون از راويان مختلف است كه به شكلِ معمولِ روايتِ خبر، نقل شده است، بدين صورت كه ابتدا سلسله راويان و سپس خبر گزارش مىشود؛ بنابراين كتاب، صرفاً نقلى بوده و مؤلف دخل و تصرفى در منابع خود نكرده و مطالب را بدون در نظر گرفتن صحت و سقم آنها ضبط نموده است.
وى از يك سو با امانتدارى كامل و در نوع خود بىنظر، روايات متعدد و متنوع راجع به هر واقعه را آورده است؛ اما از سوى ديگر، مطالب غير واقعى، افسانههاى حماسى و نيز خلط و سهوهايى در كتابش ديده مىشود؛ از اين رو بايد محتواى هر روايت بررسى و با روايات ديگر مقايسه و مختصات و مسائل آن معلوم گردد.
شيوه نقل نويسنده، معلوم مىدارد كه وى از منابع مكتوب استفاده كرده است. او هر گاه از منابعى استفاده كرده كه اجازه نقل حديث از آنها داشته، با بيان «حَدِّثنا»، «أَخبَرنا»، «كَتَبَ الىّ» گزارش داده است و هر گاه از منابعى سود جسته كه اجازه نقل حديث نداشته، با ذكر «قالوا»، «حَدّثوا»، «رُوِىَ» و «ذُكِرَ» گزارش آورده است.
وى گاه مطلبى را از يك روايت با ذكر «امّا» بيان كرده كه احتمالاً تفسير و تعبير خود او از محتواى يك روايت بوده است.
شيوه گزارش و شكل روايات كتاب يكسان نيست كه سبب آن، ميزان اهميت و كثرت حوادث، محتواى روايات و تأثير زمان بر آنها بوده است.
مؤلف در چند جاى كتاب توضيح مىدهد كه چرا از بين همه اقوام و ملل دنيا فقط تاريخ شاهان ايران را نوشته است. او مىگويد كه اقوام ديگر، تاريخ مشخص و پادشاهىِ پيوسته نداشتهاند تا بتوان بناى تاريخ را بر روزگار ملوكشان نهاد.
شيوه تدوين مطالب (كنار هم قرار دادن روايات مختلف و گاه متضاد درباره يك واقعه) ارزش كتاب را براى محقق امروزى به مراتب بيشتر و امكان نقد و ارزيابى را براى او فراهم كرده است.
كتاب به سبب تفصيل، قدمت و روش خاص مؤلف، اثرى منحصر به فرد و معتبر مىباشد.
گزارش محتوا
بخش تاريخ جهان، مشتمل است بر مقدمهاى درباره زمان و حدوث آن، داستان آفرينش، قصص انبيا از حضرت آدم(ع) تا حضرت مسيح(ع) و تاريخ ايرانيان از ابتدا تا پايان دوره ساسانى.
در دوره باستانى ايران، تاريخ يمن گنجانده شده است، در بخش راجع به حضرت مسيح(ع) فهرست شاهان روم آمده و در بخش راجع به ساسانيان اقوام و ملوك حيره ذكر شدهاند.
نويسنده در بحث از آفرينش و پراكنده شدن فرزندان آدم بر روى زمين، احاديثى از پيامبر (ص) نقل كرده و براى تأييد آنها، آياتى از قرآن كريم آورده و توضيح داده است. وى در اين مبحث بيش از هر مبحث ديگرى در كتابش، نظر شخصى خود را بيان كرده است.
وى داستان آفرينش و تاريخ پيامبران بنىاسرائيل را عمدتاً از قول راويان مسلمان و به استناد آيات قرآن شرح داده است. در اين بخش، مطالب صرفاً صبغه دينى داشته و پارهاى از آرا و عقايد اهل كتاب (اسرائيليات) اغلب از طريق راويانى؛ مانند «وَهْب بن مُنبِّه در آن راه يافته است. وى همچنين عقايد ايرانيان را درباره آفرينش و اين كه برخى كيومرث را اولين انسان دانستهاند، به تفصيل بيان كرده است.
نويسنده در قسمت تاريخ ايران، منابع خود را بيان نكرده و به ذكر «مطّلعان» يا «دانشوران پارسى» يا «قالوا» اكتفا كرده است. وى در اين بخش، صرفاً از منابع ايرانى استفاده كرده، از جمله در قسمتى كه درباره اسكندر گزارش داده است. طبرى در مورد ملوكالطوايف تحت نام «اشكانى» نام پادشاهان اشكانى را بدون هيچ تفصيلى درباره آنان آورده است.
روايات كتاب درباره تاريخ ساسانى، بسيار مفصّلتر از دورههاى قبل و به نحو بارزى متضمن مطالب تاريخى است، گر چه مطالب غير واقعى و داستانى نيز دارد. نويسنده در اين قسمت نيز منابع خود را ذكر نكرده است، جز در مواردى كه از راويان مسلمان نقل قول مىكند.
كتاب در اين بخش، به دليل تنوع منابع (اعم از ايرانى و غيرايرانى) و تفصيل مطالب با جزئيات بالنسبه دقيق، بر تواريخ هم زمان آن برترى دارد. به علاوه، نويسنده از نقل مطالبى كه منشأ شعوبى و رنگ حماسى دارند، احتراز كرده است، از جمله حكاياتى را كه برخى تواريخ راجع به دربار و زندگى خصوصى پادشاهان؛ مثلاً خسرو پرويز، آوردهاند، نياورده است.
وى در تاريخ يمن، داستان «تُبَّع» و داستان فتح قلعه «الحَضْر» در عهد اردشير بابكان و نيز توجيهات مذهبى راجع به علايم و آثار زوال حكومت ايران در عهد خسرو پرويز، از روايات متنوع اسلامى بهره بسيار برده؛ اما درباره آخرين شاهان ساسانى مقارن فتوح مسلمانان، اين كار را نكرده است.
بخش تاريخ اسلام، با زندگى رسول اكرم(ص) آغاز شده و تا پايان سال 302ق ادامه مىيابد. نويسنده تمدن اسلامى را كلى واحد دانسته و بدون در نظر گرفتن تمايزات جغرافيايى، زبانى و قومى روايات خود را بيان كرده است.
وى روايات راجع به زندگى رسول اكرم(ص) را با دقتى كه معمول تفسير قرآن و احكام دينى است، نقل كرده كه سبب آن، وقوف وى به عنوان فقيه و محدّث بر سيره ايشان و نيز اهميت آن نزد فقها، بوده است.
منبع اصلى وى در تاريخ، زندگى رسول اكرم(ص)، روايات ابن اسحاق بوده كه آنها را به صورت روايات منفرد و با ذكر اِسناد و در برخى موارد بدون ذكر اسناد، نقل كرده است. كتاب به جهت اشتمال بر مقدار زيادى از روايات ابن اسحاق، مكملِ سيره ابن هشام نيز محسوب مىشود.
طبرى بىترديد متأثر از ملاحظات دينى، سياسى و ديدگاههاى فقهى بوده است. مثلاً خبر بَلدَح كه مطابق آن رسول اكرم(ص) قبل از بعثت، از خوردن گوشت قربانى براى اصنام احتراز نمىكرد و اين برخلاف معتقدات مسلّم اسلامى است را نياورده و واقعه غديرخم را نيز كه خود كتابى مستقل در ذكر طُرُق حديث غديرخم نوشته، در اينجا ذكر نكرده است، با وجود اين، روايات متعددى درباره اسلام آوردنِ على (ع) و سهم وى و اعضاى خاندان بنىهاشم در نشر و پيروزى اسلام، در كتاب نقل شده است.
دوره خلفاى نخستين، بعد از سيره و مغازى رسول اكرم(ص)، مفصّلترين بخش كتاب است. مهمترين مباحث اين بخش، واقعه رِدّه، فتوحات مسلمانان در خارج از شبه جزيره عربستان و وقايع بعد از قتل عثمان تا پايان خلافت حضرت على (ع) است.
مطالب درباره جنگهاى داخلى مسلمانان بعد از مرگ عثمان تا پايان خلافت حضرت على (ع) و وقايع بعد از مرگ معاويه و جنگهاى خوارج، بسيار مفصّل و منسجم است.
روايات راجع به دوره خلفاى نخستين، طولانى است و از اواخر دوره بنىاميه به تدريج از تنوع روايات كاسته مىشود. ذيل هر سال اغلب يك حادثه، از جمله واقعه كربلا ذيل سال 61ق گزارش شده است؛ اما گاه ذيل يك سال، چند حادثه سياسى و نظامىِ جداگانه و گاه ذيل دو سال، يك حادثه ذكر شده، مانند سال 42ق و 43ق كه گزارش جنگ خوارج است. از دوران بعد از خلافت معتصم عباسى (218-227) ذيل هر سال حوادث معدودى به اختصار آمده است.
نويسنده در تدوين تاريخ خلفا، از منابع مورخان استفاده كرده، البته از كتابهاى آنان نام نبرده و فقط رواياتشان را با ذكر كامل راويان نقل كرده است.
با وجود تنوع راويان در اين بخش، از سال 11ق تا 127ق، بيشترين روايات از ابومِخْنَف لوط بن يحيى اَزْدى (متوفى 157) است و نويسنده، تكنگارى دقيق و مفصّل او با نام مقتلالحسين را در روايات خود حفظ كرده است. البته طبرى تا سال 132ق باز هم از ابومخنف، اما نه مكرر، روايت كرده است. بيشترين روايات درباره دوران فتوح نيز از سيف بن عمر (متوفى 170-193ق) است. طبرى روايات ابومخنف را از طريق عمر بن شبَّه (متوفى 264ق) و مداينى (متوفى 215 تا 235ق) و هشام بن محمد كلبى (متوفى 206) و روايات سيف بن عمر را از طريق يحيى بن السَّرى نقل نموده است.
روايات فتوح در كتاب غالباً طولانىاند و سبك بيان و موضوعات متنوع معلوم مىدارد كه گزارشهايى از راويان مختلف است. اين گزارشها در قرن اول و دوم از جمع روايات پراكنده درباره فتح يك ناحيه يا جنگ بزرگ تدوين شده است.
به سبب اهميت فتوح سواد (جنگهاى بزرگ مسلمانان با ايرانيان) و نتايج آن، شرح اين جنگها مفصّل است كه ايرانى بودن مؤلف و انگيزه او در جمعآورى انبوه روايات راجع به فتوح ايران، عامل بسيار مهمى در اين امر بوده است. اين مطلب از مقايسه آنها با حجم كمتر روايات راجع به فتوح شام روشن مىشود.
مطالب راجع به خلفاى بنىاميه و بنىعباس نيز منسجم است و مطالب آنها از منابع نزديك به حوادث اخذ شدهاند. به احتمال زياد، منابع طبرى براى حوادث نزديك به زمان حيات وى و حوادث معاصرش، اخبار رايج در بغداد بوده است، زيرا وى منابع خود را در شكل «ذُكِرَ»، «ذَكَرَ لى بعضُ اصحابى»، «اخبرنا جماعه من اهل الخبر» نوشته و كمتر نام راويان را ذكر كرده است. به علاوه وقايع اين سالها به اختصار گزارش شده است. مىتوان گفت كه از زمان خلافت معتصم فقط حوادث بسيار مهم و دامنهدار، مثل قيام بابك خرمدين در آذربايجان يا قيام زنگيان در خوزستان و بينالنهرين، به تفصيل گزارش شده است.
روايات كتاب، درباره بعضى قيامها، مثل قيامهاى ايرانيان در عهد بنىعباس، قيام زنگيان و برخى قيامهاى شيعى، يك طرفه و تعصبآميز است با اين حال، لحن روايات نويسنده درباره خلفاى اموى و عباسى بىطرفانه مىباشد. وى مطالب بسيارى را ذكر كرده است كه ممكن بود مخالف منافع خلفا يا در نظر آنان شنيع باشد؛ از جمله ضعف و ناتوانى دستگاه خلافت و بىكفايتى خلفاى بعد از معتصم، زندگى خصوصى خلفا كه گاه مطابق احكام اسلام نبوده و رواياتى حاكى از ستم آنهاست.
وضعيت كتاب
طبرى بر تاريخ خود ذيل نوشته است. پس از آن نيز ذيلهايى بر كتاب او نوشته شد كه از آن جمله «صله تاريخ الطبرى» از عَريب بن سعد قُرطُبى (شامل حوادث 290 تا 320ق) و «تكمله تاريخ الطبرى» از محمد بن عبدالملك همدانى (شرح حوادث 295 تا 512ق) است.
دخويه با همكارى گروهى از خاورشناسان متن كامل كتاب را در سيزده مجلد تصحيح انتقادى و همراه با سه جلد ضميمه آن، ميان سالهاى 1879-1901م در ليدن چاپ كرد. ضمايم اين چاپ عبارت است از «المنتخب من كتاب ذيل المذيّل فى اسماء الصحابه و التابعين» كه گزيدهاى از كتاب «ذيل المذيّل طبرى» است و بخش دوم مجلد سيزدهم را دربر مىگيرد.
محمد ابوالفضل ابراهيم، تاريخ طبرى را بر اساس چاپ ليدن و با مراجعه به نسخههايى نو يافته در دَه مجلد در 1339ش در قاهره منتشر كرد. وى در 1346ش تاريخ طبرى را به همراه صله تاريخالطبرى قرطبى و تكمله تاريخ الطبرى محمد بن عبدالملك همدانى و المنتخب من كتاب ذيل المذيّل طبرى در يازده مجلد با فهارس جداگانه براى هر كتاب در قاهره چاپ كرد.
ابوعلى بلعمى نيز در سده چهارم كتاب را تهذيب كرد و به فارسى برگرداند.
ابوالقاسم پاينده كتاب را با حذف اسناد و روايتهاى مكرر به انضمام «صله تاريخ الطبرى» به فارسى برگرداند و در شانزده مجلد منتشر ساخت (تهران 1352-1354ش)، بعداً فهرست اعلام در مجلدى جداگانه به آن افزوده شد.
عدهاى از خاورشناسان، از جمله باسورث و روزنتال و مونتگومرى وات، زيرنظر احسان يارشاطر، متن كامل كتاب را به انگليسى ترجمه كردند و توضيحاتى در حاشيه به آن افزودند و در 38 جلد به چاپ رساندند (نيويورك 1985- 1995).
پاورقىها بيشتر به ذكر منابع پرداخته است.
منابع
- مقدمه و متن كتاب.
- دانشنامه جهان اسلام ج6 ص229.