ابن خلدون، یحیی بن محمد
ابن خَلْدون ابوزكریا یحیى بن محمد (734-780ق/1334- 1378م)، مورخ، دبیر و ادیب، برادر كوچكتر ابن خلدون (عبدالرحمان بن محمد).
اساتید
درباره نیمه اول زندگى و پرورش علمى یحیى بن خلدون اطلاع دقیقى در دست نیست، اما بر اساس قرائنى مىتوان گفت كه یحیى و عبدالرحمان گذشته از پدر خود، نزد استادان مشترك متعددی بهویژه كسانى كه همراه سلطان ابوالحسن مَرینى در 748ق به تونس وارد شدند، دانش آموختند. از آنجا كه عبدالرحمان این رویداد را با اهمیت بسیار تلقى كرده است، تأثیر علمى ناشى از آن را در تربیت یحیى نیز نباید از نظر دور داشت. با اینهمه، مدت استفاده آن دو از بیشتر این استادان كوتاه بوده است، زیرا برخى از آنان در طاعون 749ق و برخى دیگر در حادثه دریایى 750ق درگذشتند.
عبدالرحماناز مشاهیر این افراد به سَطّى فقیه مالكى، ابن عبدالمهیمن نحوی، ابن رضوان ادیب، ابن شعیب فاسى حكیم و ادیب، ابن عبدالنور فقیه مالكى، ابن صباغ محدث، ابن مرزوق و آبلى اشاره كرده و از آنان به عنوان مشایخ و دوستان خود سخن رانده است. از میان این عالمان استفاده یحیى از محضر ابوعبدالله آبلى و برخى شاگردان او مانند ابوعبدالله شریف، مسلم است، بهویژه آبلى بر هر دو برادر تأثیر قاطعى داشته است.
حاجیات احتمال داده كه یحیى به همراه عبدالرحمان در دربار ابوعنان بوده و در آنجا محضر ابوعبدالله شریف را درك كرده است. همچنین بسیار محتمل است كه یحیى از لسانالدین بن خطیب نیز كه در 761ق به فاس مسافرت كرد، بهره برده باشد، زیرا یحیى در آن زمان در دیوان انشای فاس و زیر نظر ابن رضوان منصب دبیری داشت. گذشته از آن، نامهای از ابن خطیب به یحیى در دست است كه بیانگر رابطه دوستانه آن دو است و نثر مصنوع ابن خطیب مىتوانسته است راهنمای خوبى برای یحیى در شیوه نگارش بُغیةالرُّوّاد باشد. گذشته از اینها یحیى بن خلدون از ابوالبركات بلفیقى، فقیه، ادیب و دبیر و ابوعلى زواوی، مفتى و از شاگردان بلفیقى، و ابن عبدالمهیمن به عنوان استادان خود یاد كرده است. ابن خطیب در نامه خود به یحیى او را فاضل و فقیه خوانده است. افزون بر آن، عنوان فقیه در آغاز خطبه بغیة نیز دیده مىشود. از اینجا مىتوان دانست كه یحیى علم دینى و ادبى عصر را بهخوبى آموخته بوده است. اگر چه از تنها اثری كه از او در دست است، نمىتوان دریافت كه مایه فقهى او تا چه پایه بوده، اما مهارت ادبى او در همین اثر و در اشعاری كه از او باقى مانده است، به چشم مىخورد. گذشته از آن، بغیةالروّاد نشاندهنده گرایشهای یحیى به احوال و اندیشههای صوفیانه است و آن را غیر از تأثیر فضای عمومى عصر باید ناشى از تأثیر مستقیم شیخ ابوعبدالله آبلى، استاد یحیى و برادرش عبدالرحمان دانست.
آثار
یحیى وقتى به دربار ابوحمو زیّانی بازگشت، نوشتن تاریخى برای بنىعبدالواد را آغاز كرد. به نظر مىرسد كه یحیى این تاریخ را برای اعتذار از آنچه رفته بود و تأكید بر وفاداری خود به سلطان زیّانى نوشته است، هر چند كه كه ابوحمو خود از او خواست تا چنین تاریخى را فراهم آورد. در عین حال، حاجیات احتمال مىدهد كه یحیى پیش از پیوستن مجدد به ابوحمو تألیف این تاریخ را آغاز كرده و بخش نخست آن را به پایان آورده باشد.
این تاریخ مشتمل بر وقایعى است كه تا پایان 766ق روی داده است و خطبه اهدائیه آن مىبایست در اوایل 777ق تنظیم شده باشد. چنانكه بل و حاجیات متذكر شدهاند، این اثر از لحاظ بینش انتقادی و نظریه تاریخى قابل قیاس با شیوه و نظر عبدالرحمان نیست و به گفته خود وی منظور از تألیف آن، جاودان ساختن نام دولت بنىزیان است. این اثر كه نام كامل آن « بُغْیةالرُّوّاد في ذكرالملوك من بنيعبدالواد و ما حازَهُ أمیرالمسلمین مولانا ابوحمو من الشرف الشاهق الأطواد » است، به 2 جلد و 3 بخش تقسیم شده و هر بخش دارای 3 باب است. هر باب نیز به نوبه خود به 2 یا 3 فصل تقسیم مىشود. اما طول بابها و فصول هماهنگ نیست. نخستین فصل كتاب به اسم و وصف محل زندگى بنىعبدالواد یعنى تلمسان اختصاص دارد. یحیى در این فصل، ضمن ذكر چند حدیث درباره بربرها، به ذكر حدیثى قابلتوجه پرداخته كه طى آن پیامبراكرم (ص) دختر خود فاطمه(ع) را آگاه كرده كه ذرّیه حسن(ع) و حسین(ع) در مغرب دور و میان بربرها، یارانى مىیابند.
فصل دوم از بخش اول كه طولانىترین فصل كتاب به شمار مىرود، به ذكر 109 تن از مشاهیر تلمسان یا كسانى كه در آن اقامت گزیدهاند، اختصاص دارد. در میان این افراد كه فقیه، محدث، ادیب، نسبشناس، مقری، قاضى و جز آن هستند، تعدّد نام زاهدان و صوفیان و اهلكرامات قابلتوجه است، چندانكه این فصل را برای جستوجو در احوال صوفیه شمال افریقا و برخى حكایات و كرامات آنان قابل استناد ساخته است. یحیى 3 تن از استادان خود را در همین فصل ذكر كرده است. فصل سوم به امیران تلمسان از زمان فتح آن به دست سپاه اسلام اختصاص یافته است. باب دوم از بخش اول در نژاد بربری بنىعبدالواد بحث مىكند و باب سوم به كوتاهى به پیشینه امارت در میان آنان مىپردازد. در بخش دوم كتاب از نخستین سلاطین بنىعبدالواد یعنى یغمر اسن بن زیان و پسر و نوادگانش یاد شده است. بخش سوم كه از لحاظ تاریخى بخش اصلى كتاب محسوب مىشود و تمام مجلد دوم را در برمىگیرد، درباره تاریخ عهد ابوحموی دوم بهشیوه سال به سال است. این بخش به سبب دسترسى یحیى به اسناد حكومتى از لحاظ استناد تاریخى قابل ملاحظه است و در تحقیقهای بروسلار و بارژه درباره تلمسان مورد استفاده فراوان قرار گرفته است.
اثر یحیى بن خلدون، گذشته از جنبههای تاریخى از جهات دیگری نیز در خور توجه است، از جمله اینكه در آن به مناسبتهای مختلف اشعار و گاه قصایدی طولانى نقل شده و یا برای انبساط خاطر خواننده به ذكر قصههایى همچون داستانهای فارسى از سلوان المطاع ابن ظفر پرداخته است. شیوه سجعپردازی و نثر مصنوع یحیى كه از خصایص كتاب شمرده مىشود، غالباً تنها در هنگام ذكر نام امرا و سلاطین دیده مىشود و در متن اخبار و گزارشهای تاریخى، نثر او از هیچ پیرایهای برخوردار نیست.
این اثر نخستین بار توسط آلفرد بل به همراه ترجمه فرانسوی آن در الجزایر (1904-1913م) در 2 جلد چاپ شده است و اخیراً به كوشش عبدالحمید حاجیات به استناد نسخى تازهیافته، تصحیح مجدد شده و همراه با مقدمهای ممتّع درباره احوال و آثار یحیى بن خلدون در الجزایر (1400ق/1980م) به چاپ رسیده است.[۱]
پانویس
- ↑ مؤذن جامى، محمدمهدی، ج3، ص441-444
منابع مقاله
مؤذن جامى، محمدمهدی، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، زیر نظر کاظم موسوی بجنوردی، تهران، مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، چاپ دوم، 1374.