ابونعیم، احمد بن عبدالله

    از ویکی‌نور
    (تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
    ابونعیم اصفهانی، احمد بن عبدالله بن احمد بن اسحاق بن موسی بن مهران ‌
    NUR00000.jpg
    نام کاملاحمد بن عبدالله بن احمد بن اسحاق بن موسی بن مهران؛
    نام‌های دیگرابونعیم اصفهانی، احمد بن عبدالله بن احمد بن اسحاق بن موسی بن مهران؛
    لقبتاج المحدثین؛
    تخلصحافظ ابونعیم اصفهانی؛
    نسبمهران، مولای عبدالله بن معاویه بن عبدالله بن جعفر طیار؛
    نام پدرعبدالله بن احمد بن اسحاق بن موسی بن مهران؛
    ولادت336ق
    محل تولداصفهان؛، ایران؛
    محل زندگیایران؛
    رحلت430ق؛
    طول عمر94؛
    خویشاوندانمحمد بن یوسف بنا، یعقوب بن یوسف بنا، ابومسعود محمد، ابومحمد، ابواحمد عبدالرزاق؛
    دیناسلام؛
    مذهب‌ اهل‌سنت (شافعی متمایل به اشعریان)؛
    پیشهمحدث و مؤلف نامدار؛
    اطلاعات علمی
    درجه علمیمحدث و مؤلف نامدار؛
    اساتیدعبدالله بن جعفر بن فارس؛
    مشایخاحمد بن بندار شَعَار، ابوالشیخ اصفهانی، ابوالقاسم طبرانی، ابواحمد عسّال، جعفر خلدی، ابوالعباس اصم، خیثمه بن سلیمان؛ دارقطنی، حاکم نیشابوری، ابوبکر آجری، ابوبکر ابن خلاد نصیبی، ابراهیم ابن‌ابی‌العزائم، محمد بن حبیش، ابوبکر قطیعی، ابن‌ صوّاف، محمد بن محمود برقی، محمد بن احمد معدّل، محمد بن احمد انماطی، محمد بن اسحاق اهوازی، حسن بن سعد عبّادانی مطوّعی؛ ‌
    معاصرینمحمد بن اسحاق ابن منده، محمود غزنوی؛
    شاگردانخطیب بغدادی، ابوالقاسم هذلی، ابوعلی حداد؛
    برخی آثار1- حلیه‌الاولیاء و طبقات الاصفیاء، 2- دلائل النبوه؛

    اَبونُعَیْمِ اِصْفَهانی، احمد بن عبدالله بن احمد بن اسحاق بن موسی بن مهران (۳۳۶-۴۳۰ ق / ۹۴۷- ۱۰۳۸ م)، محدث و مؤلف نامدار اهل سنت.

    نسب، خاندان

    نسب وی به مهران، مولای عبدالله بن معاویه بن عبدالله بن جعفر طیار می‌رسد که به دست عبدالله مسلمان شد. نیاکان و خاندان وی غالباً کسانی شناخته شده و اهل علم و زهد در اصفهان بوده‌اند. نیای مادری او، زاهد مشهور، محمد ابن یوسف بناست که در زهد و تصوف و حدیث تألیفاتی داشت و گفته‌اند که مستجاب الدعوه بوده ومریدان بسیار در اصفهان داشته است. مقبرۀ محمد بنا در روشاباد (محلۀ خواجوی قدیم کنونی) قرار دارد و مزار معروف به «مقبرۀ شیخ سینا» درواقع متعلق به اوست. برادر محمدبنا، یعقوب نیز صاحب تألیفاتی در حدیث بوده است.

    از دیگر افراد خاندان ابونعیم که در علوم اسلامی دستی داشته‌اند، پدرش عبدالله و برادرانش، ابومسعود محمد و ابومحمد و ابواحمد عبدالرزاق را می‌توان نام برد. ابونعیم در چنین خاندانی که حامل سنتِ زهد و علم و تصوف بود، چشم به جهان گشود.

    ولادت

    تاریخ تولد وی را ۳۳۴ ق نیز نوشته‌اند.

    اساتید، مشایخ

    به گزارش منابع، وی نخست در اصفهان و در ۳۳۴ ق نزد پدرش و نیز عبدالله بن جعفر بن فارس به کسب دانش و استماع حدیث پرداخت.

    از دیگر شیوخ متقدم او کسانی چون احمد بن بندار شَعَار، ابوالشیخ اصفهانی، ابوالقاسم طبرانی و ابواحمد عسّال را می‌توان برشمرد. در همین دوره پدرش از محدثانی همچون جعفر خلدی از بغداد، ابوالعباس اصم از نیشابور و خیثمه بن سلیمان از شام برای ابونعیم اجازۀ روایت گرفت.

    مشایخ، سفرها

    ابونعیم از ۳۵۶ ق برای آموختن و استماع حدیث مانند رحّاله‌ای به مشرق و مغرب سفر کرد. شهرهای مختلف خراسان و دیگر نقاط ایران چون گرگان و همدان، همچنین شهرهای گوناگون عراق، حجاز، شام، مصر و حتی چنانکه گفته‌اند، صقلیه و اندلس را درنوردید. او در این سفرها که دست کم تا ۳۵۹ ق ادامه داشت، از بسیاری شیوخ زمان خود همچون دارقطنی، حاکم نیشابوری، ابوبکر آجری، ابوبکر ابن خلاد نصیبی، ابراهیم ابن‌ابی‌العزائم، محمد بن حبیش، ابوبکر قطیعی، ابن‌ صوّاف، محمد بن محمود برقی، محمد بن احمد معدّل، محمد بن احمد انماطی، محمد بن اسحاق اهوازی و حسن بن سعد عبّادانی مطوّعی بهره جست.

    شاگردان، راویان

    ابونعیم شاگردان و راویان بسیاری داشت که شماری از آنان در همان شهرهای یادشده از وی استماع کرده‌اند. از این میان کسانی چون خطیب بغدادی، ابوالقاسم هذلی صاحب الکامل و اصلی‌ترین راوی ابونعیم، ابوعلی حداد را می‌توان نام برد.

    نام بسیاری از کسانی که از ابونعیم روایت کرده‌اند، در منابع حدیثی و رجالی ذکر شده است که تقریباً ۳ نسل را دربر می‌گیرد؛ چنانکه به گفتۀ صفدی وی به واسطۀ طول عمرش، اجداد و احفاد را دیده بوده است.


    جرح و تعدیل رجالی

    به هر صورت آوازۀ او چنان بالا گرفت که از مشاهیر محدثان اصفهانش دانسته‌اند. دربارۀ جرح و تعدیل وی سخن‌ها گوناگون است:

    گروهی او را ثقه دانسته و گاه با لقب تاج المحدثین از وی یاد کرده‌اند و معتقدند که سلسله سندهای کوتاه او گویای علو اسناد اوست و حتىوی را به جهت حفظ حدیث و جمع میان علو روایت و تحقیق درایت، نه تنها در ایران، بلکه در مشرق و مغرب اسلامی بی‌بدیل دانسته‌اند.

    خطیب بغدادی، ابونعیم و یکی دیگر از استادان خود را در حفظ حدیث برتر از دیگران می‌دانسته است. با اینهمه، برخی ایرادات بر او وارد شده است که بعضاً به نوع گرایش‌های مذهبی ـ اعتقادی و نیز تسامح او در نقل حکایات صوفیه مربوط می‌شود.

    از انتقادات رجالیان یکی آن است که وی علاوه بر روایت احادیث ضعیف و حتى موضوع، در برخی موارد، با کتمان کردن عدم استماع خود، اجزاء حدیثی را روایت می‌کرده است.

    گفته‌اند که ابونعیم سماع را با اجازه خلط می‌کرد و نمونۀ آن روایت همۀ مسند حارث بود، درحالی‌که آن را به تمامی از ابوبکر ابن خلاد استماع نکرده بود، اما ابن نجار در توجیه امر چنین آورده است که ابونعیم بخشی از مسند حارث را سماع کرده و شاید باقی آن را از طریق اجازه روایت کرده است.

    برخی از ناقدان، این شیوۀ ابونعیم در روایت را گونه‌ای از تدلیس شمرده‌اند. برخی بر او خرده گرفته‌اند که به عادت محدثان، همۀ آنچه را که در یک باب وارد شده، نقل می‌کرده و به ضعف و مجعول بودن آن توجهی نداشته است و به همین جهت تنها بخشی از منقولات وی را قابل استناد دانسته‌اند.

    خرده‌گیری دیگری نیز بر وی رفته است و آن مربوط به تسامح و تساهل او در نقل حکایات صوفیان است، چنانکه ابن جوزی از اینکه ابونعیم در حلیه الاولیاء، خلفای نخستین، بزرگان صحابه و بسیاری دیگر را در شمار صوفیه آورده، به خشم آمده و از او انتقاد کرده است.

    آثار

    آثار چاپی:

    1.الاربعین علی مذهب المتحققین من الصوفیه، به کوشش بدر بن عبدالله بدر در بیروت (۱۴۱۴ ق / ۱۹۹۳ م) به چاپ رسیده است.

    2.الامامه و الرد علی الرافضه، که توسط علی بن محمد بن ناصر فقهی در مدینه (۱۴۰۷ ق / ۱۹۸۷ م) و نیز با عنوان تثبیت الامامه و ترتیب الخلافه به کوشش ابراهیم علی تهامی در بیروت (۱۴۰۷ ق / ۱۹۸۶ م) به چاپ رسیده است.

    3.حلیه‌الاولیاء و طبقات الاصفیاء. نخستین بار چاپ این کتاب در قاهره (۱۳۵۱-۱۳۵۷ ق) صورت گرفته و پس از آن بارها، از جمله در بیروت (۱۹۸۷ م) به چاپ رسیده است. کمال یوسف الحوت و ابوهاجر محمد سعید بن بسیونی زغلول هریک فهرستی برای این کتاب فراهم آورده‌اند که به ترتیب در ۱۴۰۵ و ۱۴۰۶ ق در بیروت منتشر شده است. ابونعیم در این اثر به شرح حال کسانی که خود آنان را اولیا می‌نامد می‌پردازد.

    شاید بتوان این کتاب را در تاریخ فرهنگ ایران و اسلام به عنوان بزرگ‌ترین تاریخ و دائره‌المعارف احوال و افکار زهاد و متصوفه تا زمان مؤلف دانست. این کتاب از چنان اعتباری برخوردار بود که برخی گفته‌اند: در هر خانه‌ای که حلیه الاولیاء هست، شیطان راه ندارد و ابن خلکان آن را از بهترین کتاب‌ها دانسته است و نیز آورده‌اند که در زمان خود ابونعیم کتابش را به نیشابور برده و به ۴۰۰ دینار فروخته‌اند.

    4.دلائل النبوه. این کتاب مشتمل بر ۳۱ فصل است که مؤلف در آن با نقل روایات و احادیث متعدد، به بحث دربارۀ آنچه که بر صدق نبوت دلالت دارد، پرداخته است. بخش‌هایی از کتاب نیز به ذکر صفات، اخلاق و فضائل حضرت رسول(ص) اختصاص یافته است. در فصل ۲۵ کتاب، ابونعیم به ذکر معجزات و نشانه‌هایی که در غزوات به ظهور رسیده، اشاره می‌کند. مؤلف در پرداخت این کتاب، اسلوب و روش محدثان را پیش گرفته و با ارائۀ سلسلۀ اسناد به روایت احادیث می‌پردازد. این اثر بارها ازجمله در حیدرآباد دکن (۱۳۲۰ ق / ۱۹۰۲ م، ۱۳۶۹ ق / ۱۹۵۰ م و ۱۳۹۷ ق / ۱۹۷۷ م) به چاپ رسیده و بار دیگر به کوشش محمد رواس قلعه‌جی و عبدالبرعباس در بیروت (۱۴۰۶ ق / ۱۹۸۶ م) منتشر شده است.

    5.ذکر اخبار اصبهان، این کتاب شامل اسامی محدثان و عالمانی است که بومی اصفهان بوده، یا به اصفهان سفری داشته‌اند. آگاهیهایی که ابونعیم دربارۀ چگونگی بنای اصفهان، فتح آن و نیز نخستین والیان و حکمرانان اسلامی آن به دست می‌دهد، بسیار شایان توجه است. وی سپس به ذکر ویژگی‌های جغرافیایی و محلی شهر می‌پردازد و اطلاعات بسیار دقیق و جالب توجهی از محله‌ها و روستاهای اطراف اصفهان ارائه می‌کند.

    ابونعیم در بخش اصلی کتاب پس از ذکر نام هریک از مترجمان، به اختصار به ذکر احوال آنان می‌پردازد. اشارۀ مؤلف به مآخذ خود، از چند کتاب فراتر نمی‌رود: مأخذ عمدۀ او نخست کتاب استادش ابوالشیخ اصفهانی است که ابونعیم همیشه از او به عنوان ابومحمد بن حیان یاد می‌کند و علاوه بر موارد فراوانی که به نقل حدیث از طریق او پرداخته، در مواردی نیز به کتاب او یعنی طبقات المحدثین باصفهان اشاره می‌کند.

    مأخذ مهم دیگر او، کتاب اصفهان حمزۀ اصفهانی است و پیداست که خاصه در شرح جغرافیای منطقۀ اصفهان، مأخذ عمدۀ او بوده است.

    از برخی روایات ابونعیم می‌توان دریافت که وی در تنظیم مطالب خود، یکسره بر آن کتاب اعتماد داشته است، گو اینکه به احتمال فراوان، کتاب حمزه در این خصوص تفصیل بیشتری داشته است. جز این دو، ابونعیم در این کتاب به چند مأخذ دیگر نیز اشاره‌های کوتاهی کرده است: بخاری، خلیفه بن خیاط، ابوالحسن مدائنی، کتاب اصفهان عُقیلی، طبرانی، کتاب اصفهان محمد بن اسحاق ابن منده و کتابی از ابن قانع.

    یکی از مهم‌ترین فواید این کتاب، آگاهی‌هایی است که دربارۀ نام‌ها و القاب ایرانی از جای جای آن به دست می‌آید و از این حیث مأخذ بسیار مهمی برای بررسی و پژوهش دربارۀ نام‌های ایرانی به شمار می‌رود.

    این کتاب در ۱۹۳۴ م در لیدن، به کوشش ددرینگ در دو جلد به چاپ رسیده است.

    6.صفه الجنه. مؤلف در این اثر احادیثی دربارۀ بهشت و بهشتیان را با سلسله اسناد گرد آورده است. این کتاب در دو مجلد به کوشش علی رضا عبدالله در دمشق / بیروت (۱۴۰۶ ق / ۱۹۸۶ م) به چاپ رسیده است.

    7.الضعفاء. مؤلف در مقدمه پس از آوردن احادیثی در مذمت کذب به ذکر گروهی از مجروحین و ضعفا می‌پردازد. این کتاب توسط فاروق حماده در مراکش (۱۴۰۵ ق / ۱۹۸۵ م) منتشر شده است.

    8.معرفه الصحابه. ابونعیم در این اثر می‌گوید چون شناخت صحابه و مراتب آنان امری لازم است و غالباً مورد توجه پژوهشگران در آثار و اخبار قرار دارد، به تألیف آن همت گماشته است. او پس از ذکر عَشَرۀ مبشَره، به ترتیب حروف هجا، به شرح احوال دیگر صحابه پرداخته است.

    این اثر که ابن تیمیه آن را کتاب مشهور در زمان خود معرفی می‌کند، مورد استفادۀ بسیاری از نویسندگان همچون ابن‌اثیر در اسدالغابه، ابن‌ حجر در الاصابه و ابن فوطی در تألیف مجمع الآداب بوده است. ۳ جلد اول این کتاب به کوشش محمد راضی بن حاج عثمان در ریاض (۱۴۰۸ ق / ۱۹۸۸ م) به چاپ رسیده است. نسخه‌های خطی آن در کتابخانه‌ها پراکنده است.

    9.المنتخب من کتاب الشعراء. نسخه‌ای از این اثر در کتابخانۀ ظاهریه موجود است و به گفتۀ تهامی، توسط عبدالعزیز بن ناصر مانع به چاپ رسیده است.

    شایان ذکر است که بروکلمان در ذیل نام ابونعیم از اثری با عنوان الاموال نام می‌برد که حتی خود وی در انتساب آن به ابونعیم تردید دارد، اما به هر روی از چاپ آن در قاهره، ۱۳۳۷ ق گزارش کرده است.

    همچنین یکی از آثار مفقود ابونعیم کتاب ما نزل من القرآن فی علی(ع) است؛ از آنجا که ابن بطریق بیشتر احادیث ابونعیم در ما نزل را در کتاب خود خصائص الوحی المبین نقل کرده است، محمدباقر محمودی با گرد آوردن نقلیات او، در کتابی با عنوان النور المشتعل من کتاب مانزل من القرآن فی علی(ع) پاره‌های بازماندۀ آن را در تهران (۱۴۰۶ ق) به چاپ رسانیده است.

    آثار خطی:

    الجامع بین الصحیحین، که جمع میان صحیح بخاری و صحیح مسلم است و نسخه‌ای از آن در دارالکتب مصر نگهداری می‌شود.

    ۲. جزء صنم جاهلی یقال له قراص، که نسخه‌ای از آن در کتابخانۀ ظاهریه موجود است.

    ۳ و ۴. صفه النفاق و نعت المنافقین و الطب النبوی، که نسخه‌هایی از این دو اثر در کتابخانۀ ظاهریه محفوظ است. در همان کتابخانه نسخه‌ای با عنوان اربعون حدیثاً منتقاه من الجزء الرابع من کتاب الطب النبوی لابی نعیم به گزینش ابن‌ سراج موجود.

    ۵. فضل الدیک، که سیوطی بر پایۀ این اثر کتابی با عنوان الودیک فی فضل الدیک تألیف کرده و قسمت‌هایی از اثر ابونعیم را نیز در آن آورده است. نسخه‌ای از کتاب سیوطی در کتابخانۀ برلین موجود است.

    ۶-۸. مختصر ریاضه الابدان، فضیله العادلین من الولاه و ما انتقی ابوبکر بن مردویه علی الطبرانی. 9. طرق حدیث ان لله تسعه و تسعین اسما، که نسخه‌ای از این اثر در کتابخانۀ چستربیتی موجود است.

    افزون بر آنچه یاد شد، عناوین آثار بسیار دیگری نیز از ابونعیم در دست است که سمعانی فهرست شماری از آن‌ها را به روایت ابوعلی حداد آورده است.


    عقاید و دیدگاه‌ها

    دربارۀ مذهب فقهی و گرایش‌های فکری ابونعیم و همچنین مناسبات او با شیعیان در برخی منابع اشاراتی رفته است که جهت شناخت شخصیت وی حائز اهمیت بسیار است. سبکی، ابونعیم را از شافعیان شمرده است و حال آنکه دلیلی بر شافعی بودن وی ارائه نشده است. این احتمال نیز که وی چون با محمد بن اسحاق ابن مندۀ حنبلی مخالفت و دشمنی می‌ورزید، می‌بایست به گروهی جز حنبلیان مثلاً شافعیان (که در آن روزگار در اصفهان حضور فعالی داشتند) وابسته باشد، چندان پذیرفته نیست، چرا که اختلافات میان این دو تن نه از دیدگاه‌های فقهی که از مسائل فکری ـ اعتقادی نشأت می‌گرفت و اصولاً برای ابونعیم نمی‌توان در فقه جایگاه ویژه‌ای در نظر گرفت.

    از طرف دیگر ابن عساکر از ابونعیم با عنوان اشعری یاد کرده، درحالی‌که هیچ دلیلی بر این ادعا نیاورده است. ابن جوزی نیز در المنتظم، ابونعیم را متمایل به اشعریان دانسته است. اختلافاتی که میان او و ابن منده ظهور کرد، از چنین نسبت‌هایی مایه می‌گرفت و او را عالمی مخالف با گرایش‌هایی اصحاب حدیث می‌نمایاند تا جایی که با شاگردان وی از سوی طرفداران سرسخت اصحاب حدیث که در رأس آنان ابن منده قرار داشت، بدرفتاری می‌شد و چنانکه ذهبی آورده، ابن منده به سبب نفوذ و احترامی که داشت، تا آنجا بر ابونعیم سخت گرفت که وی مجبور شد از دست مخالفان پنهان شود. همچنین گفته شده که مخالفان ابونعیم او را از تدریس در جامع اصفهان باز داشتند و حتی به روایتی از شهر تبعید کردند. به تصریح ابن عساکر و دیگران، آنگاه که محمود غزنوی بر مردم اصفهان سخت گرفت (سال ۴۲۰ ق)، گروه بسیاری را در مسجد جامع بکشت، در حالی که ابونعیم به جهت منع از رفت و آمد به مسجد در آن هنگام در میان آنان نبود و از این رو جان سالم به در برد. نبهانی می‌نویسد که پس از این واقعه مردم او را به اصفهان بازگرداندند، لیکن بار دیگر مخالفان بر وی شوریدند و این بار هم بر اثر فتنه، بسیاری از مردم کشته شدند. معلوم نیست که منع وی از تدریس در مسجد جامع اصفهان در زمان حیات ابن‌منده (د ۳۹۵ ق) اتفاق افتاده باشد، تا چنین استدلال کنیم که ابونعیم مدت درازی را پس از مرگ ابن منده از حضور در مسجد جامع و تدریس در آن محروم بوده است. به هرحال تمامی این سختگیری‌ها که از سوی حنبلیانِ افراطی بر ابونعیم می‌رفت، چنانکه منابع نیز گفته‌اند، به سبب انتساب وی به اشعری‌گری بود. با اینهمه، چنانکه مادلونگ نیز بر این باور است، ابونعیم چندان دستی در کلام اشعری نداشته و با توجه به آنچه از عقاید ابونعیم در دست داریم، می‌توانیم وابستگی او را به اشعریان مورد تردید قرار دهیم. گرچه این را نیز نباید فراموش کرد که برخی اشعریان در آن دوره‌ها تنها در برخی جهات با عقاید اصحاب حدیث بیگانه بودند.

    اگر عقیده نامۀ ابونعیم را ناظر بر اعتقادات واقعی او بدانیم و آن را دفاعیه‌ای از سوی وی جهت مقابله با مخالفانش به شمار نیاوریم، می‌توان عقاید او را درخصوص خداوند و دیگر مسائل ایمانی چنین تصویر کرد: به نقل ابن تیمیه در الفتوی الحمویه الکبری، ابونعیم در عقیده نامۀ خود گفته بود: روش ما روش پیروان کتاب، سنت و اجماع امت است و اینان بر این اعتقادند که احادیث روایت شده از پیامبر(ص)، دربارۀ عرش و استوای خداوند بر آن، صحیح است، بی‌آنکه کیفیت آن را بیان کنند و آن را وسیلۀ تشبیه و تمثیل خداوند با بندگان سازند. خداوند با بندگانش مباینت دارد و بندگانش نیز از وی جدایند. خدا در بندگان حلول نمی‌کند و با آنان در نمی‌آمیزد. او بر عرشِ خود استوا دارد و با بندگانش بیگانه است. ذهبی نیز در العلو للعلی الغفار از همان کتاب ابونعیم آورده که وی مدعی بود که همان روش سلف را در عقاید باور دارد. آنان معتقدند که خداوند با صفات قدیمش همواره بوده و خواهد بود. عالم است به علمی، بصیر است به بصری، سمیع است به سمعی، متکلم است به کلامی و همۀ چیزها را از نیستی آفریده است. قرآن کلام خداست و همچنین سایر کتاب‌های منزل، کلام وی غیرمخلوق است و در جمیع جهات و اشکال، چه در قرائت و تلاوت و چه در مقام حفظ و یا شنیدن و نوشتن و تلفظ کردن، حقیقتاً کلام خداوند است، نه حکایتی از آن و آنچه از قرآن بر زبان ما جاری می‌شود، همان خداست که غیرمخلوق است و متوقفان در امر قدیم بودن قرآن و همچنین لفظیه (آنان که تلفظ قرآن را مخلوق می‌دانند) از جهمیان هستند و هرکس که به نحوی کلام خدا را مخلوق بداند، در شمار آنان است و جهمیان نزد اصحاب حدیث و سلف، کافرند.

    ابونعیم در کتاب دیگرش با عنوان محجه الواثقین و مدرجه الوامقین بر همین گونه عقاید تأکید کرده و گفته است: خداوند بر بالای آسمان‌هاست و بر عرشش استوا دارد، نه اینکه مستولی بر عرش است، چنانکه جهمیان تفسیر می‌کنند و معتقدند که خداوند در همۀ مکان‌هاست و آیات قرآن را باور ندارند و کرسی او جسم است و مراد از آن علم خداوند نیست، چنانکه جهمیه می‌گویند: کرسی وی را در قیامت جهت فصل و قضاء میان بندگانش قرار می‌دهند و خداوند همراه ملائکه جهت داوری میان بندگانش در صحنۀ قیامت حضور می‌یابد و چنانکه پیامبر(ص) گفته، برخی را می‌بخشد و گروهی را عذاب می‌دهد.

    همۀ آنچه به عنوان عقاید ابونعیم به روایت آثارش نقل شد، اشعری بودن وی را مورد تردید قرار می‌دهد و این احتمال را تقویت می‌کند که شاید پیروان ابن‌منده و مخالفان ابونعیم، وی را متهم به داشتن عقاید اشعری کرده‌اند. درعین حال ابن تیمیه در درء تعارض العقل و النقل چنین گزارش می‌کند که میان ابونعیم اصفهانی و ابوعبدالله محمد بن اسحاق ابن منده درباره قرآن اختلاف پیدا شد؛ زیرا که ابونعیم در کتابش با عنوان الرد علی اللفظیه و الحلولیه به دیدگاه قائلان به مخلوق بودن تلاوت قرآن متمایل شد و ابن منده با این تمایل مخالف بود و به غیرمخلوق بودن آن حکم می‌کرد. درحالی‌که هریک از آن دو برای اثبات نظر خویش به گفته‌های سلف توسل می‌جستند. این عقیده که با آنچه پیش از این از عقیده نامۀ وی نقل کردیم، مخالفت دارد، خود چندان با عنوان کتاب الرد علی اللفظیه نیز سازگاری ندارد. به هر صورت، حتی اگر این عقیده را نیز به ابونعیم مربوط بدانیم، آن را نمی‌توان گواهی بر اشعری بودن ابونعیم تلقی کرد، چرا که این عقیده با آن اعتقاد اشعریان که حقیقت قرآن را کلام نفسی برای خداوند می‌دانند و «قرآنِ منزل» را عبارت و حکایت آن و طبیعتاً مخلوق به شمار می‌آورند، تفاوت اساسی دارد. شاید بتوان براساس گفتۀ ابن تیمیه مخالفت ابونعیم با ابن منده را از آنجا دانست که هر یک دیگری را به نسبت دادن اقوالی به سلف و ائمۀ حدیث متهم می‌کرده‌اند. این مطلب با عبارتی که ابونعیم در ذکر اخبار اصبهان در شرح حال ابن منده آورده، تأیید می‌شود، چراکه در آنجا گفته شده که ابن منده به کسانی در زمینۀ معتقدات، اقوالی را منسوب می‌ساخت که به آن شناخته نبودند. به هر روی برخی عالمان اصحاب حدیث در سده‌های بعد، ابونعیم را بدین جهات نقد می‌کرده‌اند.

    نام‌های برخی آثار ابونعیم که می‌تواند برای شناخت عقیدۀ وی به کار آید، از این قرار است: ۱. اربعون حدیثاً علی مذهب اهل السنه و الجماعه؛ ۲. تثبیت الرؤیه یوم القیامه؛ ۳. حدیث النزول؛ ۴. الرد علی اللفظیه و الحلولیه؛ ۵. الصفات؛ ۶. مستخرج علی کتاب التوحید لابن خزیمه؛ ۷. المعتقد.


    آثار در فضائل اهل‌بیت(ع)

    ابونعیم چندین کتاب نیز در فضائل حضرت علی(ع) و دیگران از اهل‌بیت پیامبر(ص) نوشته بوده است:

    1.ما نزل من القرآن فی امیرالمؤمنین(ع)، ۲. منقبه المطهرین و مرتبه الطیبین. ابن شهرآشوب در المناقب و علی ابن طاووس در الیقین از آن بهره برده‌اند. ۳. اربعون حدیثاً فی المهدی(ع)، که به صورت مجرد از اسانید، توسط اربلی در کشف الغمه نقل شده است. این کتاب اساس کتاب العرف الوردی فی اخبار المهدیِ سیوطی بوده است. ۴. الخصائص فی فضل علی(ع). ۵. حدیث الطیر. ۶. ذکر المهدی و نعوته و حقیقه مخرجه و ثبوته. این کتاب مورد استفادۀ علی بن موسی ابن طاووس در الاقبال، کشف المحجه و سعد السعود واقع شده است و به گفتۀ ابن طاووس در الطرائف، در ۲۶ برگ بوده است. این کتاب شامل ۱۵۶ حدیث و در دو قسمت تنظیم شده بوده است: یک قسمت شامل ۴۹ حدیث و مشتمل بر احادیثی از پیامبر(ص) دربارۀ بشارت بر مهدی(ع) بوده است و قسمت دیگر شامل ۱۰۷ حدیث دربارۀ خصوصیات آن حضرت که به صورت ابواب گوناگون، گردآوری شده بود.

    ابونعیم دو کتاب نیز با عنوان‌های ذکر لباس السواد و فضل قریش و بنی هاشم و العباس و تسمیه اصحاب علی و ابن مسعود داشته است. کتاب حلیه الاولیاء نیز همواره به عنوان منبعی جهت نقل فضائل حضرت علی(ع) و دیگران از اهل‌بیت(ع) در میان شیعیان مطرح بوده است. با این وصف ابن‌ تیمیه در منهاج السنه، برخی روایاتی را که توسط شیعیان به نقل از ابونعیم مورد احتجاج و استدلال واقع شده، مورد نقد قرار داده و گفته است که ابونعیم احادیث ضعیف و موضوع بسیاری را روایت کرده است. این گفته به خوبی نشان می‌دهند که تا چه اندازه احادیث و روایات منقول از طریق ابونعیم اصفهانی می‌توانسته، برای مقابله با دعاوی اهل سنت به وسیلۀ شیعیان به کار گرفته شود.

    مذهب

    شاید همین جهت بتواند تا اندازه‌ای نظر برخی مؤلفان شیعی را دربارۀ اینکه ابونعیم شیعی مذهب بوده، توجیه کند. توضیح اینکه به رغم تصریح برخی مؤلفان امامیه چون ابن شهرآشوب و علی ابن طاووس و برادرش احمد ابن طاووس بر سنّی بودن ابونعیم، برخی منابع متأخر امامی او را شیعه می‌دانند که تقیه می‌کرده است. در دورۀ صفویه، خاندان مجلسی، نسب خود را به ابونعیم می‌رساندند و مدعی بودند که ابونعیم در اصل شیعه بوده است. سنگ نبشته‌ای نیز بر گور ابونعیم یافتند که دلالت بر تشیع او داشته است، اما میرلوحی که با علامۀ مجلسی عداوت و ستیز داشت، مقبرۀ ابونعیم را خراب کرد. به هر صورت، تألیف کتابی با عنوان الامامه و الرد علی الرافضه کافی است تا شیعی نبودن ابونعیم را تأیید کند. ابونعیم در این کتاب که درنقد امامیه است، به تفصیل دلایلی را چه از طریق احادیث منسوب به پیامبر(ص) و چه از طریق نقل روایاتی که حکایات از تقدم شیخین و نیز عثمان بر حضرت علی(ع) در امر خلافت، به عقیدۀ اهل سنت دارد، آورده است. وی جا به جا به نقد دلایل امامیه در تقدم حضرت علی(ع) در خلافت و فضیلت پرداخته و انتقادهای امامیه را از شیخین و عثمان مردود دانسته است. وی حتی در این کتاب به سختی بر کسانی که در مسألۀ تفضیل عثمان بر حضرت علی(ع) تردید دارند و یا توقف می‌کنند، تاخته است. ابونعیم در بخش نهایی کتاب به بحث دربارۀ فضایل حضرت علی(ع) و حقانیت آن حضرت به عنوان خلیفۀ چهارم پرداخته است. این کتاب یکی از قدیم‌ترین کتاب‌هایی است که از سوی اهل سنت بر رد امامیه نوشته شده و به دست ما رسیده است. به هر روی، ابونعیم به عنوان یکی از کسانی که در ایجاد تمایلات شیعی و علوی در میان اصحاب حدیث نقش بسزا داشتند، قابل اشاره است.[۱]

    پانویس

    منابع مقاله

    ذکاوتی قراگوزلو، علیرضا؛ انصاری، حسن، دائر‌ةالمعارف بزرگ اسلامی زیر نظر کاظم موسوی بجنوردی، تهران، مرکز دائر‌ةالمعارف بزرگ اسلامی، چاپ دوم، 1377

    وابسته‌ها

    دلائل النبوة (ابونعيم)

    کتاب الأربعين علی مذهب المتحققين من الصوفية

    معرفة الصحابة

    فضائل الخلفاء الأربعة و غیرهم

    المسند المستخرج على صحيح الإمام مسلم

    النور المشتعل من كتاب ما نزل من القرآن في علي علیه‌السلام

    حلية الأولياء و طبقات الأصفياء

    تاريخ أصبهان (ذكر أخبار أصبهان)

    منتخب من كتاب الشعراء

    تسمية ما أنتهي إلينا من الرواة عن سعيد بن منصور عاليا

    تسمية: ما انتهی الینا من الرواة عن أبی نعیم الفضل بن دکین عالیا

    جزء فيه من أحاديث الإمام أبي نعيم عن شيخه أبي علي الصواف

    جزء من كتاب رياضة الأبدان

    صفة الجنة

    سنن الأصفهاني: السنن‌ الواردة‌ فی‌ روایة‌ الحا‌فظ الإما‌م‌ الجلیل‌ أبی‌ نعیم‌ صا‌حب‌ الحلیة‌

    صفة النفاق و نعت المنافقين من السنن المأثورة عن رسول‌الله صلی الله علیه و سلم

    مجلس من أمالي

    الإمامة و الرد علی الرافضة

    مسند الإمام أبي حنيفة (رحمه الله)

    فضیلة العادلین من الولاة و من أنعم النظر في حال العمال و السعاة

    الأربعین علی مذهب المتحققین من الصوفیة

    تهذیب حلیة الأولیاء و طبقات الأصفیاء

    ذکر من إسمه شعبة

    موسوعة الطب النبوي

    مجموعة أجزاء حديثية

    تسمية ما إنتهى إلينا من الرواة عن أبي نعيم الفضل بن دكين عاليا

    الضعفاء

    ذکر أخبار إصبهان

    جزء فیه منتخب من حدیث یونس بن عبید

    تخریج أحادیث العادلین

    إیقاف الأخیار علی أحادیث مشکل الآثار. أنوار البیان في ترتیب أحادیث أخبار أصبهان

    أحاسن المحاسن

    المستخرج علی صحيح البخاري (قطعة منه)