اسرارنامه
نام کتاب | اسرار نامه |
---|---|
نام های دیگر کتاب | |
پدیدآورندگان | عطار، محمد بن ابراهیم (نويسنده)
شفیعی کدکنی، محمدرضا (تصحيح و تنظيم) |
زبان | فارسی |
کد کنگره | PIR 5024 1386 |
موضوع | شعر فارسی - قرن 6ق.
منظومههای عرفانی - قرن 6ق. |
ناشر | سخن |
مکان نشر | تهران - ایران |
سال نشر | 1386 هـ.ش |
کد اتوماسیون | AUTOMATIONCODE10838AUTOMATIONCODE |
معرفى اجمالى
'اسرارنامه'، از مثنوىهاى دلپذير و كمابيش كوتاه عارف صاحبدل، شيخ فريد الدين عطار نيشابورى است كه همچون ديگر مثنوىهاى او، به تقبيح و تحقير علايق دنيوى و تحسين امور معنوى و ترغيب آدمى به كوششهاى جانفرسا در پيمودن راه وصول يا«فناء فى الله» مىپردازد.
آنان كه آثار او را بررسيده و در باره آنها سخن گفتهاند، «منطق الطير» و«اسرارنامه» را از ديد اهميت در جايگاه نخست نشاندهاند. «اسرارنامه»، از کتابهايى است كه شاعران پس از عطار نيز از آن بسيار سود بردند و از درونمايه و تمثيلات و مطالب آن، در كارهاى خود بهره گرفتند؛ چنانكه مولانا جلال الدين بلخى در«مثنوى معنوى» خود چنين كرد.
ساختار
«اسرارنامه» كه در 3305 بيت، 22 مقاله و 98 حكايت سروده شده است، بهرغم مثنوىهاى ديگر عطار؛ يعنى«منطق الطير» و«الهىنامه» و«مصيبتنامه»، پىرنگ كلان و طرحى سراسرى ندارد كه داستانهاى كوتاهى با توجه به بابهايش در آن بگنجد و شاعر، آرايش طبيعى داستان اصلى را از راه داستانهاى فرعى و نتيجهگيرى خود از آنها به سامان برساند، بلكه به مثنوىهاى عرفانى - اخلاقى پيش از خود، مانند«حديقة الحقيقة» سنايى و«مخزن الاسرار» نظامى مىماند كه بر پايه ابواب و فصول خاص تدوين شدهاند و هر فصل و مقاله حكايتهايى را در بر گرفته است.
شاعر، در 150 بيت نخستين کتاب، به حمد خداوند مىپردازد، سپس رسول گرامى اسلام(ص) را نعت مىكند. بيتهاى ويژه هر يك از خلفاى چهارگانه پيامبر، با يكديگر برابرند، اما ساختار بابها و فصلهايش بر پايه نسخههاى گوناگون، با يكديگر متفاوتند؛ يعنى بنا بر برخى از نسخهها، کتاب، 22 فصل يا مقاله و بنا بر پارهاى از آنها، تنها بيست باب(مقاله) دارد. گويى عطار براى هيچيك از ابواب يا مقالات«اسرارنامه» عنوان ويژهاى نياورده، اما هر يك از كاتبان به سليقه خود، هر مقاله يا فصلى را به چيزى معنوَن كرده است.
گزارش محتوا
«اسرارنامه»، بهرغم اينكه نامه اسرار صوفيان به شمار مىرود، مبين طريقه پرداختن به زندگانى معيشتى است، اما انگيزه شاعر در سرايش اين اثر، پرداختن به سياست مدن و تدبير منزل يا تصوير يك مدينه فاضله نيست، بلكه در حكايات عرفانى منظومه خود، چيزهايى را براى تطبيق زندگى مريد نوپا با معيشت مسلمان پاكدل غيرصوفى مىگنجاند. چيرگى بر نفس نيز كه ويژگى عارف مسلمان و مسلمان غير عارف است، در اين کتاب بيشتر ديده مىشود؛ چنانكه كسى در خواب حلاج را با سر بريده و جامى در كف مىبيند و از او در مورد سر بريده و جام مىپرسد و او توضيح مىدهد كه سلطان ازل به شرطى جام در دست كسى مىگذارد كه او در راه عشقش سرداده باشد:
چنان در اسم او كن جسم پنهان | كه مىگردد الف در بسم پنهان | |
چو جسمت رفت، جان را كن مصفا | برآى از جان و گم شو در مسما |
در بخش توحيد آغاز کتاب، بحثى در باره الهيات عرفانى مطرح مىشود كه بهرغم مشترك بودن آن با انديشه هر مسلمانى در كليات مسائل مربوط به توحيد، در جزئيات و شيوه تمثيلها و بيان دقايق آن اصل سترگ، با آن متفاوت است. شايد اين تفاوت نگاه، از مرحله تازهاى برآمده باشد كه تجربههاى عرفانى در عصر عطار به آنها رسيده بود.
دومين بخش خطبه کتاب، ستايش رسول و صحابه اوست و عطار در اين بيتها، تصورى از جايگاه حضرت رسول در نظام هستى ترسيم مىكند. اين تصوير، خود، نمودار نگرش چندين نسل از عارفان ايران و اسلام به شمار مىرود. مهمترين مسئلهاى كه از زبان عطار در اين بخش ديده مىشود، «ازليت نور محمدى» است كه از سده سوم، روى در روشن شدن و آشكار شدگى مىگذارد.
شاعر، در بخش نعت صحابه، آنچه را در باره اين چهار يار رسول گفته است، بيشتر زمينهاى تاريخى دارد و به کتابهاى فضايل صحابه يا صحاح سته و ديگر کتابهاى معتبر، مستند مىشود و در پايان اين نعت، تعصبهاى رايج در روزگار خود را نكوهش مىكند.
نخستين مقاله کتاب، در خطاب به انسان و ستايش مقام او سروده شده است. شايد سخنان كوتاه و بيتهاى اندك و ناب و زيبايى در باره ستايش انسان در ادب فارسى پيش از عطار بتوان يافت، اما به لطافت و زيبايى شعرهاى عطار در اينباره، كسى انسان را نستوده است. او به انسان يادآورى مىكند كه اين مقام والاى انسانى او، پىآمد حسهاى پنجگانه او نيست، زيرا موش و گنجشك و خرگوش نيز از اين حسها برخوردارند.
مقاله دوم، به ستايش يكى از شيواترين مسائل بنيادى شعر عارفانه فارسى؛ يعنى عشق مىپردازد و از رويارويى آن با عقل سخن مىگويد و بهرغم، ستايش خرَد، آن را فروتر از عشق مىنشاند و اگرچه خرد را دستمايه زاهدان مىبيند، عشق را، «شنگى لاابالى» تصوير مىكند كه از چشمانداز سود و زيان به جهان نمىنگرد. وى پس از اين، به عرصه«سريان عشق در همه اجزاى كاينات» گام مىنهد و كمال را به عشق نيازمند مىخواند و به شيوايى توضيح مىدهد كه خداوند در زنجيره كمال هستى، عشق را نيروى پيشبرنده آفريده است.
اين مقاله، با يكى از مهمترين مسائل عرفانى؛ يعنى«حركت جوهرى» پايان مىيابد و عطار در طرح اين انديشه يونانى در زبان شعر و قلمرو عرفان ايرانى، آغازگر است.
مقاله دوم، به انسان و بار امانت الهى بر دوش او مىپردازد و توصيه مىكند كه در راه عشق بايد به دريا زد و از اين دريا گوهرهايى به غواصى به در آورد. مقاله سوم، با طرح اين مسئله آغاز مىشود كه جهان ديدنى(دنياى مادى) كفى بر درياى اصلى وجود است و انسان كف روى دريا را دريا مىپندارد. او هنگامى به حقيقت خواهد رسيد كه از خويشتن خويش و هواهاى نفس كناره بگيرد. عطار در دنباله اين داستان مىگويد: اگر آدمى، «من» خويش را رها كند، ميان«جان» و«تن» خود مرزى نخواهد ديد. اين مقاله با توضيح در باره حقيقت بهشت و دوزخ پايان مىيابد.
دشمنى عطار با فلسفه و فيلسوفان و نقد او در باره«عليت فلسفى»، در سخنان بعدى وى آشكار مىشود و او توضيح مىدهد كه چنين تجربههاى روحى با عقل فلسفى فراچنگ نمىآيد، بلكه انسان به«طورى وراى عقل» نياز دارد.
مقاله چهارم، با پرسش در باره چيستى حقيقت آغاز مىشود و عطار سخنانش را در مقاله پيشين پى مىگيرد و ازچشمانداز ديگرى بدانها مىنگرد. مقاله پنجم، به بازگويى حقيقت مرگ مىپردازد و عطار در آن، دنيا و آخرت را به يكديگر نزديك و«وجود آدمى» را ديوارى ميان آن دو مىبيند. مقاله ششم كه دنباله مقاله پنجم است، مسئله«حشر» و چگونگى آن را توضيح مىدهد و از صورتهاى بىپايان حشر آدميان سخن مىگويد.
مقاله هفتم، با تصويرى از درياى بىپايان غيب آغاز مىشود كه ميان آن و درياى جان انسان راهى گشادهاند و در توصيف آن از چشماندازى سخن مىگويد كه نشان مىدهد اين دريا را با ديد عقل نمىتوان ديد و دنياى حسى، خس و خاشاك روى موجهاى اين درياست.
وى، در مقاله هشتم لحنى اميدوارانهتر دارد و از شادىهاى بسيار انسان در آن جهان سخن مىگويد و مىافزايد كه انسان در برابر هر درد و رنج اين جهانى، لذت و شادى آن جهانى خواهد يافت، زيرا پيامبران و روحانيان و حوريان در آنجا مقيمند و ازاينرو، در اين جهان بايد از خود مُرد. شناخت خويشتن و رويارويى وجود و عدم و شناخت حقيقت به خود حقيقت و نهاد آدمى و عهد الست، مسائلى است كه براى تبيين همين ديدگاه در پايان اين مقاله آمده است.
مقاله نهم، دوباره به انسان يادآورى مىكند كه عشق، «تمامتخواه» است و دين و دنيا را با هم نمىتوان جمع كرد. مقاله دهم، به تحقيق اين مسئله مىپردازد كه هيچكس از«سر الهى» آگاه نيست و همه اجزاى كائنات از ماه تا ماهى، اسيرند. مقاله يازدهم، مسئله مرگ و ديدگاه عارفان را در اينباره دنبال مىكند.
مقاله دوازدهم، با چند پرسش در باره آخرت آغاز مىشود و از بازنگشتن رفتگان و ديده نشدن كرانه اين وادى سخن مىگويد. مقاله سيزدهم نيز به گريزناپذيرى مرگ و دودَر بودن جهان اشاره مىكند. مقاله چهاردهم، خطاب ديگرى است به انسان و در باره غفلتهاى او از سرانجام كار و تعلقاتش و پايان يافتن زندگىاش با مرگ مىگويد.
مقاله پانزدهم، در باره پيرى است و با خطاب به انسان پير و گرفتار حرص مىگويد: اگر طاعتى مىكنى، آيا نه از اينروست كه مىترسى مرگ، ناگهان از در درآيد؟ تا جوان بودى در پى شادى و كام بودى و اكنون كه بازماندهاى، چيزى از آزمندىات كاسته نشده است.
مقاله شانزدهم، تعلقات آدميان را در اين جهان برمىشمرَد و هوا، كبر، عجب، شهوت، آز، دروغ، خشم، بخل، غفلت و... را به دانههاى ريگ تشبيه مىكند كه با انباشته شدنشان، كوهى گرانسنگ از تعلقات پديد مىآيد.
عطار در مقاله هفدهم، بر بيدارى در شب و سحرگاه تأكيد مىكند و انسان را به راز و نياز با كردگار در آن هنگام، فرامىخواند. مقاله هجدهم، پندهايى را در بر دارد كه آخرين آنها در باره خموشى است و با حكايتى بسيار كوتاه از زبان پيرى از فرزانگان كشور چين در ستايش سكوت به پايان مىرسد. خاتمه«اسرارنامه» نيز همچون سه منظومه ديگر عطار، فرو رفتن در خويش يا«روانشناسى فردى» شاعر است. اين بخش، با ستايش شاعر آغاز مىشود، اما اين مفاخره در بخشهاى بعدى اندك اندك به خاكسارى و فروتنى بدل مىشود.
جغرافياى کتاب
حكايتهاى کتاب، بيشتر از آيات قرآن، روايتها، قصههاى مذهبى و گفتار مشايخ و عرفا گرفته شده است؛ چنانكه بيشتر آنها را در آثارى مانند«قصص الانبياء» نيشابورى، «كشف الاسرار و عدة الابرار» ميبدى، «لوايح» عين القضات همدانى، «رساله قشيريه» و«حديقة الحقيقة» سنايى مىتوان بازيافت، اما عطار در داستانپردازى، بيش از هر كس، از سنايى تأثير پذيرفته است، البته او بهرغم سنايى، هنگامى كه از مجذوبان و ديوانگان سخن مىگويد، از چارچوب شريعت فراتر مىرود.