المصابيح في إثبات الإمامة
المصابيح في إثبات الإمامة | |
---|---|
پدیدآوران | کرمانی، احمد بن عبدالله (نویسنده) |
ناشر | مؤسسة النور للمطبوعات |
مکان نشر | لبنان - بيروت |
سال نشر | مجلد1: 2008م , 1429ق , |
چاپ | 1 |
موضوع | امامت |
زبان | عربی |
تعداد جلد | 1 |
کد کنگره | BP 223 /ک4م6 |
نورلایب | مطالعه و دانلود pdf |
المصابيح في إثبات الإمامة، اثر نماینده تفکر اسماعیلی، حمیدالدین احمد کرمانی (متوفی حدود 411ق)، کتابی است که خطاب به فخرالملک، وزیر شیعی آلبویه نوشته شده است. بهاحتمال بسیار این اثر در حدود سال 406 نوشته شده است.[۱].
نویسنده در این کتاب، پس از طرح مباحثی درباره خلقت و نبوت، از امامت، عصمت و تعیین امام از رهگذر نص سخن به میان آورده است.
ساختار
این کتاب دارای دو مقاله است که هرکدام هفت مصباح دارد. هریک از این مصابیح دارای چند برهان است که مجموع آنها به عدد یکصدوپنج میرسد[۲].
گزارش محتوا
فارغ از نیت نگارش این کتاب که برای اثبات عقلانی وجوب امامت بوده است، این اثر بیانیهای از عقاید فاطمی زمان خود نیز است، اگر نگوییم نمادی از عقاید فاطمی دوران پیشین نیز هست. تعدادی از درونمایههای و موضوعات کتاب مؤلفهای مهم را در مواضع اسماعیلیان تشکیل میدهد. در بخش نخست، کرمانی علاوه بر اثبات وجود صانع و روح، موضوعی را پیش میکشد که او نام «سیاست ربانی» بر آن مینهد که در اینجا، یعنی جزایی که خداوند در آن جهان بهواسطه رفتار خیر یا شر در این جهان به آدمی میدهد. این نکته منجر به این میشود که یک مؤمن چه باید بکند و چه باید بیندیشد که مشتمل است بر اعمال و معرفت، یعنی هم عمل و هم اعتقاد. پیامبر برای انتقال این معنا باید آن را با کلمات به استفاده از نمادها و اشارات، مثلها و تشبیهات بیان کند. وظیفه او تعلیم آن چیزی است که بشر به صانع خویش مدیون است.[۳].
مطالب بخش اول کتاب بعد از مصباح اول که درباره دلیل طرح مسئله و چگونگی تنظیم مطالب کتاب است، با اثبات وجود خداوند در مصباح دوم پیگیری میشود. نویسنده در این مصباح از هفت برهان کمک میگیرد. در برهان اول میگوید: با توجه به اینکه عالم حادث است و هر حادثی نیاز به محدثی که صانع باشد دارد، پس عالم نیاز به صانع دارد. همچون مضروبی که نیاز به ضرب و ضارب دارد. همچنین میگوید: هر معلولی نیاز به علت دارد و آن علت نمیتواند در ذات معلول باشد؛ چنانکه علت حرکت آسیاب نمیتواند خود آسیاب باشد؛ وگرنه، همیشه متحرک خواهد بود..[۴].
نویسنده در مصباح سوم به بحث از نفس و اینکه آن یک جوهر زنده قادر است که بعد از بین رفتن جسد، بازهم او وجود دارد، میپردازد و میگوید: نفس یک جوهر زنده است که علیرغم آنکه در آغاز تهی از علم و دانش است، این استعداد را دارد که بعد از تجزیه و ازهمپاشیدن قالب مادیاش، بر مبنای آنچه از دانش و اعمال نیک کسب کرده است، دوام و بقا یابد. این نفس در ذات واحد خود به سه نوع یا سه جنبه تقسیم میشود: نمو، احساس، تمییز و این قسم آخر، همان عقل بالقوه است. نفس، همچنین، دارای شش قوه است: میل، نظر، تخیل، شناخت، حافظه و یادآوری و در هفت مرتبه تکامل میپذیرد: حمل، نمو، حس، تخیل، نطق، تعقل و سرانجام، انبعاث ثانوی؛ که در این مرحله آخر، حرکت نهایی آن از هستی جسمانی بهسوی حالتی جاودانی و بدون جسم است؛ اما نفس، حتی بدون داشتن قوه نطق، هستی خود را آغاز میکند. اگرچه نفس، زندگی را بدون دانش آغاز میکند، ولی بعداً دستخوش تکامل تدریجی میشود. نفس در آغاز بیمار و وابسته به حس است و بهذات خود نمیتواند چیزی را فراگیرد، مگر اطلاعاتی را که از راه حواس دریافت میدارد، اما قوای عاقلهای وجود دارد که میتواند این نفوس بیمار را درمان کند و نفس احتیاج به معلم دارد[۵].
اثبات صورت سیاست ربانی که همان دار جزاست، اثبات وجوب وجود شرایع و رسوم عملی، اثبات وجوب تأویل که همان علم است و اثبات رسالت و وجوب آن از دیگر مصابیح این بخش از کتاب است.
نویسنده بخش (مقاله) دوم کتابش را به موضوع امامت اختصاص داده است.
تمام بخش نخست سازگار با اعتقاد شیعی اسماعیلی است، اما آشکارا تند و آتشین نیست؛ اما در بخش دوم، او به سراغ امامت و وجوب آن میرود. درونمایههای این بخش، نیاز به عصمت امامان و منصوص شدن آنان توسط خدا و پیامبرش و سپس امام پیشین است. به قول کرمانی، نص امری است ضروری. امت خود نمیتواند امام را اختیار کند؛ انتخاب امت در این زمینه حرفی برای گفتن ندارد و اگر هم بیان شود معنایی ندارد. امام علی ابن ابیطالب(ع) توسط پیامبر(ص) منصوص شد و این نکتهای است که کرمانی سعی میکند پیش از دنبال کردن سلسله امامان بعد از او تا امام جعفر صادق(ع) و پسرش امام اسماعیل ثابت کند. او میگوید که از امام جعفر صادق(ع) به بعد، امامت باید در ذریه امام اسماعیل ادامه پیدا کند. استدلالهای او در این مقطع یکی از نکات بسیار جالب تاریخی در این اثر است. او استدلال میکند که امامت امام اسماعیل معتبر بود؛ چون او ذریهای داشت که امامت را ادامه دهند. یکی از جنبههای مهم حقانیت آنها این است که یکی از ذریه او در زمان حال کارکردهای مهم امامت را انجام دهد. اگر اکنون هیچ امامی وجود نمیداشت، در گذشته نیز نمیتوانسته امامی وجود داشته باشد؛ اگر وظایف امام توسط یکی از ذریه منصوص او در حال حاضر انجام نشود، یعنی نیای او نیز هرگز نمیتوانسته امام باشد[۶].
در اواخر این رساله، کرمانی فهرستی از کارهایی را که یک امام انجام میدهد و فضایلی را که باید دارا باشد، برمیشمارد. علاوه بر این او نام تمامی کسانی را که در زمانِ او مدعی امامت بودهاند، میآورد که یا صلاحیت امامت ندارند یا نتوانستهاند کارهای لازم را برای ادای وظایف لازم امام برحق انجام دهند. در فهرست او کسانی که امام باطل شناخته میشوند، عبارتند از: احمد ابن اسحاق (القادر)، خلیفه عباسی بغداد؛ الهاروني (المؤيدبالله)، امام زیدی در هوسمِ گیلان؛ عمر النزواني، امام عبادی در عمان؛ حاکم اموی اسپانیا و مغرب و رهبر بازمانده قرمطی احساء. مراجع او بهطور مشخصی از افرادی در بازه زمانی و مکانهای خاصی یاد میکند. او همچنین از امام منتظر شیعیان دوازدهامامی یاد میکند[۷].
یکی از اغراض مهم تألیف این کتاب، اثبات امامت خلیفه امام الحاکم به شیوهای تا حد امکان صریح بود که به دنبال آن نهتنها ثابت میشود که امت مسلمان مکلف به اذعان به امامت، بهمنزله یک نهاد اسلامی حکمرانی هستند، بلکه باید مشخصاً امام و خلیفه فاطمی را نیز که در زمان نوشتن کتاب حکمرانی میکرد، به رسمیت بشناسند. درنتیجه، حکمرانی امام الحاکم عاملی مهم است و به این معنا، این کتاب اثری است سیاسی با غرضی روشن برای استحکام حق سلسله فاطمی در اقرار همگان به ایشان در برابر سایر مدعیان؛ یعنی عباسیان، امویان، زیدیه و دیگران. این کتاب تأیید موضع کرمانی نسبت به امامت است، از جمله در قبال عقیده لزوم عبادت دوگانه؛ یعنی رعایت فرایض از طریق معرفت ضروری و عمل به آنها. این کتاب سخن چندانی در مقولات فلسفی ندارد، مگر در بخشی که به نفس مربوط است و شامل یک سلسله استدلال است برای نشان دادن اینکه نفس آدمی وجود دارد و همچنین اینکه ماهیت آن چیست. سیاق کتاب همچنین اعتقاد کرمانی را به عقول آسمانی و تعلق مشیت آنها به امور زمینی، بهویژه در رهایش نوع بشر نشان میدهد. به اعتقاد او، تأثیر عقول ملکی، کاملترین عقول انسانی را، یعنی پیامبران، وارثان آنها و امامان را ارائه میکند و ابزاری را در اختیارشان مینهد که مشوق حرکت دیگران بهسوی رستگاری باشند. این داعی، معتقد است که افراد انسانی که خالی از دانش و معرفت به دنیا میآیند و راهی مطمئن را برای رسیدن به آنچه لازم است و درنتیجه عمل به شریعتی که ضروری است نمیدانند، باید راهنمایی و ارشاد امام را برای رسیدن به غایت خویش، یعنی بهشت بپذیرند[۸].
پانویس
منابع مقاله
- پال واکر، پایگاه مدرسه فقاهت، به نقل از دانشنامه جهان اسلام، در اسفند 1396،
- پایگاه the institute of ismaili studies (مؤسسه مطالعات اسماعیلیه)، در اسفند 1396،
- مفتخری، حسین؛ باقریان، زهره، «تکامل انسان در نگرش تاریخی اسماعیلیه (در دعوت قدیم)»، مطالعات تاریخ اسلام، بهار 1389، شماره 4.