سفرنامه پیترو دلاواله
نام کتاب | سفرنامه پیترو دلاواله |
---|---|
نام های دیگر کتاب | |
پدیدآورندگان | شفا، شعاع الدین (مترجم)
دلاواله، پیترو (نويسنده) |
زبان | فارسی |
کد کنگره | DSR 1223 /د8س7 |
موضوع | ایران - تاریخ - صفویان، 907 - 1148ق.
ایران - سیر و سیاحت - قرن 11ق. سفر نامهها |
ناشر | شرکت انتشارات علمی و فرهنگی |
مکان نشر | تهران - ایران |
سال نشر | 1384 هـ.ش |
کد اتوماسیون | AUTOMATIONCODE10111AUTOMATIONCODE |
معرفى اجمالى
سفرنامۀ پيترو دلاّواله: ترجمهاى است از)eulav alld orteip id iggair ien elarap esoc(كه به اهتمام آقاى شعاعالدين شفا صورت گرفته است.
پيترو دلاّواله (1586-1652 ميلادى) جهانگرد ايتاليايى بود كه به كشورهاى تركيه، ايران و هند سفر كرد. خاطرات سفرهاى خود را در بازديد از كشورهاى فوق به رشته تحرير درآورد.سفر دلاواله به ايران كه از سال 1617م(25 ذيحجهى 102ق) شروع و شش سال به طول انجاميد و با دوران سلطنت شاه عباس كبير همزمان است.اين سفرنامه كه به صورت نامههاى متعددى نگارش يافته است، حاوى اطلاعات مهمّى درباره ايران دوره صفوى است. علاوه بر اين، سفرنامه شامل تصاويرى، تخيلى است؛ ولى چوان نشان دهنده تصورات يك هنرمند هلندى و ديگر جهانگردان اروپايى در قرون 17 و 18 و 19 به ايران آمده مىباشد، به اين ترجمه اضافه شده است تا به تصور ذهنى خواننده از نقاطى كه نويسنده از آنها نام مىبرد، كمك كند.
پيترو دلاواله، جلد اوّل اين سفرنامه كه مربوط به تركيه است را در سال 1650م در زمان حيات خود به چاپ رساند و جلد مربوط به ايران با نظارت چهار تن از پسران او در سال 1658م از طبع بيرون آمد.همچنين ترجمه اين اثر در سال 1348ش به بازار عرضه شده است.
ساختار كتاب
اثر حاضر، داراى پيشگفتار، مقدمه مترجم و پنج مكتوب مىباشد.
در مقدمه مترجم، درباره شخصيت و شرح حال زندگانى مؤلف و آثار او سخن به ميان آمده است و سپس انگيزه سفر او به ايران توضيح داده شده كه يكى به خاطر شركت در لشكركشى نظامى ايران عليه تركهاى عثمانى است، تا انتقام بدرفتارىهاى آنان را كه نسبت به مسحيان روا مىداشتند، را بگيرند. و ديگر اينكه اسبابى فراهم آورد تا مسيحيان مقيم عثمانى كه در وضع بدى به سر مىبردند، به ايران مهاجرت كنند. در ادامه، مترجم از سير چاپ سفرنامه و ترجمه آن به زبانهاى مختلف و انتشار آن در سالهاى متمادى گزارش مىدهد. در آخر مترجم از نحوه آشنايى خود با آثار مؤلف و چگونگى ترجمه اين سفرنامه گزارش كاملى ارائه داده است.
مكتوب اول؛ از اصفهان -17 مارس 1617-.
گزارش سفر پيترو دلاواله از بغداد به اصفهان.
مكتوب دوم؛ -از اصفهان -19 مارس 1617م.
اين مكتوب مربوط به مسائل خصوصى و شرح انگيزه خود از نگارش سفرنامه است.
مكتوب سوم؛ -از اصفهان 18 دسامپر 1617م، اين گزارش داراى مطالبى از هندىهاى مقيم اصفهان، مشركين و بتپرستان ايران(گبرها)، خسوف كامل، ملاقات با يكى از اقوام نزديك شاه (حسينقلى ميرزا)، مراسم شهادت اميرالمؤمنين(ع) در 21 رمضان، مراسم جشن گل سرخ، انگيزه از ديدن شاه ايران، شتر قربان(عيد قربان)
مكتوب چهارم؛ -از نرخ آباد روزهاى ماه مه و از قزوين 25 ژوئيه 1618م (اول محرم 1027ق) كه گزارش سفر حركت از اصفهان تا مازندران و ديدار شاه عباس در اشراف سارى و حركت به سوى قزوين مىباشد.
مكتوب پنجم؛ -از اصفهان 22 آوريل و 8 مه 1618م.
گزارش سفر از قزوين همراه شاه عباس، به سوى اردبيل براى جنگ با دولت عثمانى و داستان ايرانيان در اين جنگ و بازگشت به اصفهان است.
گزارش محتوا
مكتوب اوّل: سفر در 25 ذيحجه سال 1025ق از بغداد آغاز و با گذاشتن از شهرهاى وان، قصر شيرين، همدان، شهركرد و گلپايگان و رسيدن به اصفهان پايان مىيابد.در اين مسير طولانى از دههاى بهروز، تكيه، هارونيه، قزلرباط(آخرين نقطه مسكونى قلمرو تركهاى عثمانى)، چاى خانگى، ده كردنشين، ينگى خانگى، قلعه يشاور(براى حفظ سرحدات)، كرند، هارونآباد، ماهيدشت، سعدآباد و...، در اين سفرنامه نام برده شده است. در اين سفر كه از بغداد شروع و تا اصفهان ادامه مىيابد، نام دو سرزمين كردستان و كنگاور نيز ديده مىشود.
سرزمين كردستان كه بين ايران و تركهاى عثمانى واقع شده و عرض آن(شرق تا غرب) ده يا يازده روز فاصله است؛ (فواصل را با مدّت راهپيمايى) اندازه مىگيرد و از شمال تا جنوب از بابل و شوش از خليج فارس شروع و به طرف شمال، موصل و نينوا تا داخل ارمنستان، و آذربايجان تقريبا حوالى درياى سياه ادامه پيدا مىكند.
در مورد اين سرزمين در سفرنامه اطلاعات مفصل و مبسوط از نحوه زندگى مردم كه معمولا ييلاق و قشلاق مىكنند و در يك جا مستقر نيستند، نحوهى پوشش آنان(زنان و مردان)، دين مردم كه اسلام است، زبان مردم كه كلدانى است و نحوهى آرايش مردان كرد و ايرانى كه روى گونهها و چانه خود را به كلى مىتراشند و سبيل قطورى درشت لب مىگذارند كه تقريبا تا بناگوش مىرسد، به دست مىدهد. در اين جا، در مورد سرزمين كنگاور اطلاعات زيادى يافت نمىشود.
در مورد شهرهايى كه از آنها مىگذرد، اطلاعاتى خوبى از لحاظ جمعيت، زندگى و آداب و رسوم مردمان، نحوهى پوشش زنان، و آب و هوا و خانهسازى به خواننده مىدهد. و در خصوص اسلحه سواركاران ايران از تيرو كمان و شمشير هلالى ياد مىكند.
در مورد روستاهاى طول راه هم اطلاعات مختصرى؛ از جمله طرز پذيرايى آنها، و آداب و رسوم آنان مىدهد.
از آن جا كه پيترو دلاواله مدّت يازده ماه در اصفهان اقامت داشت، شرح و توصيف او از اصفهان، پايتخت جديد ايران كه هنوز در حال ساختن بوده است، يك شرح و توصيف با ارزشى است كه يك نفر اروپايى از اين شهر داده است.
او عقيده دارد كه اگر ساختن اين شهر به پايان برسد، بسيار بزرگتر و زيباتر از نقاط ديگر و حتى به جرات مىتوان گفت، از قسطنطنيه و رم خواهد بود. از لحاظ وسعت اصفهان را برابر ناپل مىشمرد. در اين شهر سه محله جديد ساخته شده، يكى تبريز و محله ديگر جلفاست و محله سوم ايشان، از آن گبرها است(آتشپرستان).
از بازارهاى اصفهان با لفظى بىنظير ياد مىكند و همه بناهاى آن جا را بزرگ، مساوى، منظم و داراى معمارى فوقالعاده خوب معرفى مىكند و دالانهاى بازار اصفهان را اين گونه توصيف مىكند كه آنها تقسيمبندى شده و هر قسمت به متاعى و كالايى تخصيص يافته و اين امر موجبات تسهيل امر داد و ستد را فراهم آورده است. از كاروانسراهايى كه در اين شهر براى خارجيان ساخته شده و از دو محل كه نظير آنها در قسطنطنيه نيست، بلكه با بهترين آثار مسيحيت برابرى و حتى بدون ترديد بر آنها مزيت دارد كه يكى ميدان شاه (ميدان نقش جهان) كه در جلوى قصر سلطنتى واقع است كه طول آن 9605 قدم و عرض آن 230 قدم است، و محله تماشايى ديگر، خيابانى است كه فعلا در خارج شهر قرار دارد؛ ولى وقتى مجلات به يكديگر ملحق شوند، كاملا در وسط قرار خواهد گرفت(خيابان چهارباغ) نام مىبرد.پس از معمارى و ساختمانها، پلها، باغها و خانهها از رودخانههايى كه اين شهر را قطع مىكند، آن گونه توصيف مىكند كه افكار خواننده به آن جا كشيده مىشود و خود را در كنار آنها تصور مىكند. دو جاى ديگر كه او آن را ديده و نام مىبرد، يكى منارجنبان و ديگر عمارتى يا اولين مدخل قصر شاهى است كه شاه معمولا سفراى خارجى و ميهمانان را در آن جا مىپذيرد. پس از سرزمين ايران و سكنه آن كه از اقوام، ملل و نژادهاى مختلفى تشكيل شده سخن مىگويد. از فرقههاى مختلفى ايران؛ از جمله مسيحيان (آشورىها) و ارمنىها كه اغلب گرجى هستند) و مسلمانان كه دو دسته هستند، گروه اكثريت عجمى هستند؛(يعنى ايرانى) و گروه ديگر مسلمانان قزلباش، نام مىبرد كه قزلباشىها قواى نظامى كشور و همچنين طبقه نجبا را تشكيل مىدهند، سخن مىگويند و آنگاه شرحى از جدّ شاه عباس شيخ صفى بيان مىداد.
وى در آخر دو مطلب را يادآور مىشود، يكى موضوع قزلباشها و تقسيمبندى آنها و ديگر اينكه، در ايران تمام اقوام خارجى اگر از كشور يا مذهب ديگرى باشند، طبق قوانين خاص خود زندگى مىكنند و در نتيجه براى هر قومى محل سكونت و محدودهى آن درنظر گرفته شده است. هر قومى در مورد امور مدنى و جزايى طبق نوع قضاوتى كه به خود دارد، عمل مىشود و قضات شاه در آن دخالتى نمىكند.
مكتوب دوم، سراسر اين مكتوب از آنجا كه مربوط به مسائل خصوصى و شرح عللى است كه تقاضاى نويسنده را داير بر تنظيم سفرنامه و تقديم به آكادمى امور پستى موجه مىسازد، بيان شده، لذا مترجم از ترجمه اين قسمت خوددارى نموده است.
مكتوب سوم: در اين مكتوب آنچه كه در مكتوب اول به اختصار اشاره كرده بود، در اينجا كه اطلاعات دقيقترى به خاطر اقامت طولانى در اصفهان از آنها بدست آورده، را بيان مىكند. موضوع اول در مورد خارجيانى است كه براى تجارت به اين سرزمين آمدهاند كه بيش از همه هندىها هستند، به خصوص عدهاى كه به آنها (بانيان) مىگويند و غالبا از گجرات مهاجرت كردهاند، سپس در مورد گبرها؛ يعنى مشركين و بتپرستان(زرتشتيان) سخن مىراند و از محله زندگى آنان و مشخصات ايشان و شغل مردم كه بيشتر بزرگتران و دهقانان هستند و از نحوه پوشش مردان و زنان كه برعكس زنهاى مسلمان با سر و روى باز به كوچه و خيابان مىروند و پس از بعضى از اعتقادات و رسوم آنان من جمله مردگان خود را نه مىسوزانند و نه مدفون مىكنند. بلكه به كمك چوببست با چشم باز سرپا نگه مىدارند، گزارش مىهد.
پس بعد از ذكر اين دو مطلب، چهار موضوع كه در مدّت اقامت توجه را جلب كرده بود، سخن مىگويد، يكى شرح خسوف كامل، و موضوع ديگر زمانى كه به ملاقات يكى از نزديكان شاه (حسينعلى ميرزا) مىرود، متوجه شود كه در خانه بزرگان و رجال ايران حتى در خانه خود شاه، محل تهيّه غذا در داخل اتاق پذيرايى كه به آن ديوانخانه مىگويد، شرح كامل و مبسوط در مورد آن مىدهد. مطلب سوم در مورد مراسم 21 رمضان كه روز شهارت اميرالمؤمنين(ع) است، صحبت و آن را به طور مفصل شرح مىدهد و مطلب چهارم، در مورد مراسم جشن گل سرخ كه در فصل بهار انجام مىشود، گزارش و اطلاعات خوبى مىدهد و در ادامه در مورد لفظ جرم و از عادت مشرق زمينها كه چهرههاى زنان خود را مىپوشند و علتهاى آن صحت مىكند و در ادامه در مورد بعضى از آداب و رسوم؛ من جمله قربانى نمودن در روز عيد قربان و توزيع نمودن گوشت آن، مراسم عيد نوروز، مراسم عيد برادرى و...اطلاعاتى و سخنانى بازگو مىكنند.
مكتوب چهارم: جهانگردان ايتاليايى، پس از ورود به اصفهان به دليل حضور شاه در فرحآباد مازندران عام اين شهر مىشود. اين سفر كه در ماه محرم 1027ق از اصفهان آغاز و از طريق كاشان، فيروزكوه، ساوه و سارى به فرحآباد مازندران مىرسد. در اين مسير از روستاهاى ابوزرندآباد، علىآباد در يك، بيدگل، دست كند، رشمه، محلهباغ، حيله رود، سرخ رباط، ميان كله، جيرود و تالار پشت نيز سخن آورده است.
توصيف كاشان كه بر سر راه قزوين و تبريز و تركيه؛ يعنى راه غرب همچنين بر سر راه خزر؛ يعنى راه شمال واقع شده و به علاوه مركز بزرگ تهيّه منسوجات ابريشمى ايران است. و از موقعيت جغرافيايى كاشان، آب و هواى او، تشريح وضع البسه آنان را گزارش مىدهد.
جهانگردان ايتاليايى چگونگى ورود هر يك از اين شهرها را و مشاهدات خود را در مسير به طور مفصل گزارش مىنمايد.
توصيف مازندران در جنوب درياچه خزر به سمت چپ آن واقع شده و در نتيجه از شمال به درياچه خزر و از مشرق به استرآباد محدود مىشود، پس به تشريح اطراف درياچه خزر، مازندران و مردم مازندران كه داراى چشم و ابروى سياه و موهاى مشكى هستند و از خصلت و خوى آنها گفتگوى مىكند. وى درباره اين مكان مىنويسد، زيباترين نقطهاى است كه تا به حال در آسيا ديدهام و مردم آن متمدنترين و باادبترين مردمى هستند كه ممكن است، در دنيا وجود داشته باشد. سپس به توصيف فرح آباد كه با ساحل دريا تقريبا دو ميل فاصله دارد، مىپردازد. به نظر مىرسد اين سيّاح ايتاليايى اوّلين جهانگردى است كه از فرحآباد و اشرف ديدار كرده است. شاه عباس در صدد پرجمعيّت و زيبا نمودن مازندران و فرح آباد بوده و براى همين، اشخاصى را كه قبلا ساكن مناطقى بودند كه يك موقع به دشمناى شاه تعلّق داشت، آنها را به زور تصرف و مردمان آن جا را كه از محل و مذاهب مختلف بودند، به اين منطقه كوچ داده است. سپس در رابطه با معمارى، خانهسازى، و مصالح مورد استفاده در اين مورد و موقعيت فرحآباد گزارش جامعى ارائه دهد.
در اين سفرنامه،يكى از جاهاى خواندنى همين بخش است كه پيترو دلاواله براى ديدن شاه به اشرف كه در مشرق فرح آباد واقع شده، عازم و از اشرف و چگونگى ديدار خود با شاه و مراسمى كه در حضور شاه در حال انجام شده است و از باغى كه ديدار ما در آن انجام مىشود، گزارش جامعى ارائه كرده است و ديگر گفتگوهاى انجام شده، بين اين دو مىباشد. شاه از علّت آمدن جانگرد به ايران شروع مىكند.
و سپس از چه راهى و از كجا حركت كرداند سؤال مىنمايد و جهانگرد تمام ماجرا را براى شاه تعريف مىكند.سپس شاه، از شخصيت پاپ و چگونگى انتخاب او سوال مىكند و بعد از اوضاع روحانيت مسيحيت سوال مىنمايد و بعد از آداب و رسوم مختلف فرقههاى عيسوى و طرز روزه گرفتن و تشريفات مذهبى شاه با او گفتگو مىكند. سپس شاه از اينكه چرا مسيحيان با تركهاى عثمانى به جنگ نمىپردازد و چرا پاپ رهبرى آنها را در اين راه عهده نمىگيرد، سؤال نمود؟ كه جهانگرد جواب مىدهد كه پاپ در امور مذهبى به تمام عيسويان امر و نهى مىكند، منتهى در امور سياسى كشورها دخالت نمىكند.
و هر پادشاهى درباره امور مملكت خود آزادانه تصميم مىگيرد و در صورت لزوم به جنگ مىپردازد كه شاه ادامه مىدهد، جنگ با تركها امرى است كه نفع مذهب مسيحى تمام مىشود و دلايلى هم براى آن بيان مىكند كه از جمله آنها اين است كه وظيفه هر مسيحى است، ارض مقدس(اورشليم) را آزاد كند و به پيشگويىهاى انجيل تحقق بخشند و در ادامه مىگويد كه اگر پادشاهان كشورهاى مسيحى در اين مورد از پاپ پيروى نمىكنند، دليل اين است كه به مذهب خود علاقهمند نيستند و بايد همان كارى را انجام دهند كه توسط قزلباشهاى خود مىكند؛ يعنى جنگ پىگير با تركها كه در اين جا جهانگرد مىنويسد. واقعا براى مسيحيان شرمآور است كه خارجيان نه مناسبت سهلانگارهاى خود، چنين سرزنشهايى بشنوند.» و اين گفتگوها ادامه مىيابد تا اينكه شاه باز سؤال مىكند، چرا شاه اسپانيا با تركها نمىجنگد؟ كه شاه جوابهاى سيّاح ايتاليايى را قانع كننده نمىداند و علّت اصل آن را اين مىداند كه شاه اسپانيا روح سلحشورى ندارد و سرباز نيست و در ادامه شاه از نحوه و آداب جنگيدن و ضربه زدن به دشمن سخن مىگويد و در ادامه از جهانگرد سؤال مىكند، چرا پادشاهان مسيحى در مقابل تركها عثمانى با يكديگر متحد نمىشوند؟ و جهانگرد پاسخ مىدهد كه پادشاه با يكديگر اختلاف دارند و خيلى مشكل است كه بتوانند در امرى وحدت نظر به دست آورند. پس اين گفتگوها ادامه مىيابد و خواننده مىتواند براى دانستن بيشتر به سفرنامه ص 173 تا 208 مراجعه كند و در آخر جهانگرد ايتاليايى پيشنهادى به شاه ايران مىدهد و آن اينكه شاه ايران محبت قزاقها را به صدمه زدن به تركها جلب كند، زيرا قزاقها در درياى سياه به تركها صدماتى را وارد نمودهاند، بعد از اين ديدار جهانگرد به فرحآباد برگشته و بعد از دو روز اقامت همراه بقيّه اردو شاه عازم قزوين مىشود.
اين سفر با گذشتن از شهرهاى سارى، فيروزكوه و تهران همراه است كه جهانگرد به توصيف اين شهرها پرداخته، در مورد تهران مىنويسد. تهران شهر بزرگى است ولى عده كمى در آن ساكن هستند، تمام شهر از باغهاى بسيار بزرگى پوشيده شده و همه رقم ميوه در آن يافت مىشود. خيابانهاى اين شهر پر از درختان چنار است.در مورد قزوين مىنويسد.
قزوين شهر بزرگى است كه مركز قسمت بزرگى از ايالت آذربايجان محسوب مىشود، اين شهر قبل از اين كه شاه عباس از آن متنفر شود، پايتخت بود. در اين مكتوب مطالبى ديگر؛ از جمله طرز زندگى شاه، اطعام صوفىها از طرف شاه، حركت حرام براى شاه در موقع شكار رفتن شاه، ديدار جهانگرد از قصر شاه در اشرف و توصيف اين قصر، مراسم محرم و...آمده است.
مكتوب پنجم: بعد از رسيدن به قزوين و توقف چند روزه در آن همراه شاه براى جنگ و سركوبى عثمانىها راهى اردبيل مىشود. اين سفر كه از طريق سلطانيه، زنجان و خلخال صورت گرفته است. بعد از رسيدن به سلطانيه قواى ايران به دو دسته تقسيم شدند.
عده زيادى از قواى نظامى ايران تحت فرماندهى قرچقاى خان عازم تبريز و عدّه كمترى ماندند تا با شاه به اردبيل بروند. با ورود شاه به اردبيل در آخر ماه اوت، شاه سفير عثمانى را به حضور پذيرفت، اين ملاقات كه نزديكترين افراد شاه هم در آن حضور نداشتند و دو به دو انجام گرفته، شرايط صلح در آن مطرح شد كه عبارتند از:اولا شاه همه ساله، دويست تا سيصد بار ابريشم به عنوان هديه بفرستد و در عوض تركها، مقدارى پارچههاى متنوع به ايرانيان هديه بدهند. دوم اينكه شاه همه زمينهايى را كه از تركها گرفته؛(يعنى تبريز، شوماخى و تمام شيروان، نقاطى از آذربايجان، دميرقاپو، نخجوان و تمام ارمنستان) را پس و گرجستان را تخليه كند و ديگر اينكه به عنوان گروگان، يكى از فرزندان خود را به آنها بسپارد. شاه جواب داد كه مايل به جنگ با تركها نيست، بنابراين آنها (تركها) مىتوانند، پيش بيايند و او عقبنشينى خواهد كرد و همه چيز را خواهد سوزانيد و از بين خواهد برد و وقتى آنان خوب پيشروى كردند و موقع لازم فرارسيد، دست به كار خواهد شد و نخواهد گذاشت، حتى يكى نفر از تركها به وطن خود مراجعت كند. و بعد شاه با صدايى بلند به نحوى كه همه؛ از جمله سفير عثمانىها شنيدند، دستور داد كه همه، شهر را (يعنى اردبيل) تخيليه و به جاى امنترى منتقل شوند. به شاه خبر رسيد كه تركها وارد تبريز شدهاند و در روز دوشنبه 10 سپتامبر يكى از جاسوسان براى او خبر آورد كه دسته قواى نظامى تركها به سوى اردبيل روان است تا آنجا را منهدم سازند. بعد از اين شاه دستور داد تا همه فردا با او از اردبيل خارج شوند و به سربازان دستور داد بعد از ترك اردبيل، آن شهر و تمام آبادىهاى اطراف آن را آتش زدند تا به دست دشمن نيفتد. در روز سپتامبر كه ديگر چيزى به آتش زدن شهر نمانده بود، به شاه خبر رسيد كه پيروزى بزرگى عليه عثمانىها بدست آمده است كه گزارش اين مطلب از طرف فرستاده قرچقاى بيگ به شاه رسيد؛ در حالى كه او هنوز در تعقيب تركها بود(ص 299 تا 320).
اين مكتوب علاوه به گزارش اين جنگ، اطلاعاتى از تركيب قشون ايران در زمان صفوى دربر دارد. و آن اينكه قشون ايران مركب از چهار دسته است: تفنگچيان كه شاه اينها را به توصيه آنتونى شرلى انگليسى تشكيل داده است، آنان از نژاد اصيل ايرانى و ساكن شهرها و دهات و در تمام سال حقوق مىگيرند. دسته دوم غلامان شاه هستند كه از نژادهاى مسيحى خود را آزاد كنند. اين عده سوار جنگ مىكنند و اسلحه آنان نيزه، تنفنگ، تبر زرين و شمشير هلالى است. سومين دسته، قزلباشها هستند كه از لحاظ مقام و اصالت بالاتر از غلامان هستند. قزلباشها از 32 طايفه مختلفند. تعداد آنها به 70 هزار نفر مىرسد. قزلباشها سواره به جنگ مىروند، زيرا ايرانيان به پياده نظام توجهى ندارند. چهارمين دسته، كه معتبرترين سپاهيان شاه به شمار مىآيند، قورچىها هستند. نگهبانان مخصوص قصر شاهى و چادرهى خاص سلطنتى از ميان آنان انتخاب مىشود. قورچىها و قزلباشها در اختيار هيچ يك از خانها يا سلطانها يا كسان ديگر نيستند و خدمات خود را منحصرا در اختيار شاه قرار مىدهند، مستقيما از او حقوق و مستمرى مىگيرند.تعداد قورچيان 12 هزار نفر و اسلحه آنها مانند ساير قزلباشىها مىباشد.اين چهار دسته اساس قشون را ايران را تشكيل مىدهند. اطلاعاتى ديگر هم در خصوص حقوق افراد قشون، نحوه پوشش آنها و شيوه جنگ شاه عباس با تركها بدست مىدهد.
نحوه پذيرش و شرفيابى سفراء كشورها؛ از جمله سفراء مسكو، هند،... و مراسمى كه در اين خصوص انجام مىگيرد، من جمله آنها هدايا سفير و هداياى ديگر را كه بيش از 500 نفر حمل مىكند؛ در جايى كه از نظر شاه مىگذرانند و نحوه پوشش سفيران و اشخاصى را كه در آن مراسم شركت مىكنند و نحوه پوشش آنها بطور مفصّل بازگو شده است.
و در آخر گزارش سفر بازگشت او، از اردبيل كه از طريق ساوه، قم و كاشان به اصفهان صورت گرفته آمده است، در رابطه با شهرهايى كه در زمان رفتن به اردبيل و چه در زمان برگشتن و اصفهان صورت گرفته، توضيحات مفصل و مبسوط از آنها، مردمان و آداب، رسوم آنان مىدهد.
وضعيت كتاب
ترجمه حاضر، قلمى روان و قابل فهم نوشته شده است و نشان دهنده اهتمام آقاى شعاعالدين شفا در اين ترجمه ارزنده است. از ويژگىهاى اين ترجمه آن است كه ضمن تطبيق نسخه خطى با نسخه چاپى، ملاحظه شده كه سافسور وقت بعضى مطالب نامهها را به علل سياسى و مذهبى حذف كرده و در نتيجه آن قمستها در هيچ يك از چاپهاى كتاب منعكس نشده است. تمام آنها با دقت مورد مطالعه قرار گرفته و در ترجمه فارسى اضافه شده تا معلوم شود، سانسور زمان نسبت به چه مباحثى حساسيت داشته است و اين موارد اضافه در پاورقىها تذكر داده تا خواننده از آنها اطلاع يابد. از ديگر ويژگىهاى اين ترجمه، پاورقىهايى است كه مترجم در مورد اشتباهاتى است كه مؤلف سفرنامه در مورد تلفظ نامهاى اماكن و اشتباهاتى كه در مورد بام اماكن و درست درج نكردن آنها صورت داده است، آورده كه به خواننده كمك شايانى در اين خصوص مىنمايد.
در آغاز سفرنامه، فهرست، مطالب و در آخر كتاب، فهرست اعلام گنجانده شده است.
منابع
مقدمه و متن كتاب.