نگاهی به معرفت‌شناسی در فلسفه غرب

    از ویکی‌نور
    نگاهی به معرفت شناسی در فلسفه غرب
    نگاهی به معرفت‌شناسی در فلسفه غرب
    پدیدآورانمعلمی، حسن (نويسنده)
    ناشرپژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامی
    مکان نشرایران - تهران
    سال نشر1380ش
    چاپ1
    شابک964-7329-16-4
    موضوعشناخت (فلسفه) - تاریخ - فلسفه جدید - قرن 20م. - نقد و تفسیر - فیلسوفان
    زبانفارسی
    تعداد جلد1
    کد کنگره
    ‎‏/‎‏ف‎‏2‎‏م‎‏6‎‏ 168 BD
    نورلایبمطالعه و دانلود pdf

    نگاهی به معرفت‌شناسی در فلسفه غرب، تألیف حسن معلمی (متولد ۱۳۴۸ش)، متخصص در زمینه معرفت‌شناسی و تدوین متون درسی در مرکز جهانی علوم اسلامی است. این کتاب، به بررسی جامع و تحلیلی مباحث معرفت‌شناسی در تاریخ فلسفه غرب می‌پردازد؛ از یونان باستان گرفته تا فلسفه معاصر، با تمرکز بر دیدگاه‌های فلاسفه کلیدی.

    انگیزه نگارش

    انگیزه نویسنده از تألیف این اثر، ریشه در این واقعیت دارد که انسان به‌طور طبیعی و عادی از قوای ادراکی و ابزارهای جسمانی و روحانی خود برای رفع نیازهای مادی و معنوی خویش بهره می‌گیرد. از دیرباز، فیلسوفان و اندیشمندان به مسئله شناخت و حد و مرزهای آن توجه کرده‌اند. مسئله شناخت و امکانات انسان در زمینه تفکرات فلسفی، یکی از اساسی‌ترین مشکلات پیش روی بشر بوده است. این اثر با هدف ارائه تحلیلی دقیق از دیدگاه‌های متفکران غرب در باب معرفت‌شناسی، از عصر باستان تا دوران معاصر نگارش یافته است[۱].

    اهمیت کتاب

    این کتاب از جهات متعددی حائز اهمیت است:

    1. بررسی تاریخی جامع: این اثر یک سیر تاریخی معرفت‌شناسی در فلسفه غرب را از یونان باستان تا دوران جدید ارائه می‌دهد و به تحولات این حوزه در طول قرون متمادی می‌پردازد.
    2. پوشش وسیع متفکران: کتاب، دیدگاه‌های فلاسفه مهمی چون سوفسطائیان، افلاطون، ارسطو، آگوستین، توماس آکویناس، دکارت، لاک، بارکلی، هیوم، کانت، هگل و دیگر متفکران را پوشش می‌دهد.
    3. رویکرد تحلیلی و راه‌حل‌محور: نویسنده امید دارد که این اثر یک ارائه تحلیلی جامع از راه‌حل‌های گوناگون به دست داده و به حقیقت امر رهنمون شود.

    ساختار

    کتاب، شامل یک پیشگفتار، سخن نخست، مقدمه‌ای در تعریف معرفت‌شناسی و سه فصل اصلی است. هر فصل شامل بخش‌های فرعی متعددی است که به دیدگاه‌های فلاسفه مختلف و نقد و بررسی آن‌ها اختصاص دارد.

    سبک نگارش

    1. تحلیلی: نویسنده بر "ارائه تحلیلی جامع" از دیدگاه‌ها تأکید دارد.
    2. تاریخی و سیرنگارانه: مباحث معرفت‌شناسی به‌صورت تاریخی و بر اساس دوران‌های فلسفی (باستان، قرون وسطی و قرون جدید) پیش می‌روند.
    3. سیستماتیک و مدون: مطالب در قالب فصل‌ها و زیربخش‌های مشخص و با عنوان‌گذاری‌های دقیق ارائه شده‌ است که به‌وضوح ساختار بحث را نشان می‌دهد.
    4. توضیحی و تشریحی: مفاهیم کلیدی مانند "معرفت‌شناسی"، "علم حضوری" و "علم حصولی" به‌خوبی تعریف و توضیح داده شده ‌است.
    5. انتقادی: در بسیاری از بخش‌ها، دیدگاه‌های فلاسفه مختلف، مورد "نقد و بررسی" قرار گرفته ‌است.

    گزارش محتوا

    مقدمه: در این بخش، واژه "شناخت" و "معرفت‌شناسی" تعریف شده است. معرفت‌شناسی به‌عنوان علم تعریف شده که درباره شناخت انسان، ارزش‌یابی انواع معرفت، ملاک صحت و خطای آن و توجیه علم بحث می‌کند. همچنین، معرفت به دو نوع حضوری (بی‌واسطه) و حصولی (باواسطه) تقسیم شده و سپس "تصور" (ادراک بدون حکم) و "تصدیق" (ادراک همراه با حکم) تبیین می‌شود. در ادامه، انواع تصدیق از جمله تصدیق قطعی و تصدیق مطابق با واقع شرح داده شده ‌است[۲].

    فصل یکم (معرفت‌شناسی در یونان باستان): این فصل، به سیر معرفت‌شناسی در یونان باستان می‌پردازد. با پارمنیدس آغاز می‌شود که بر عقل و حقیقت تأکید داشت و حواس را فریبنده می‌دانست. سپس سوفسطائیان و عوامل پیدایش شک‌گرایی (مانند تناقض آراء فلاسفه و تفاوت‌های فرهنگی) و مدعیات آن‌ها (مثل پرتاگوراس که می‌گفت: "انسان معیار همه چیزهاست") بررسی می‌شود. گورگیاس نیز که معتقد بود هیچ‌چیز وجود ندارد یا قابل شناخت نیست، مطرح می‌گردد. سقراط، برخلاف سوفسطائیان، به دنبال حقیقت ثابت و بنیادهای اخلاقی شناخت بود. دموکریتس شناخت را حاصل احساسات حسی می‌دانست و به دو نوع صفات اشیاء (واقعی و ذهنی) قائل بود. افلاطون معرفت حقیقی را متعلق به امور ثابت و کلی (مُثُل) می‌دانست و حس را تنها راهی برای ادراک امور متغیر و غیر حقیقی می‌دانست. ارسطو شناخت را از طریق حس و تجربه آغاز می‌کرد، اما معتقد بود علم حقیقی به کلیات و اصول اولیه‌ای که از تجربه استخراج می‌شوند، وابسته است. رواقیان حس‌گرا بودند، اما اصالت عقل را نیز قبول داشتند و شناخت را از طریق عقل و فطریات آن می‌دانستند. اپیکور اصالت حس را معیار شناخت می‌دانست و هرگونه خطا را در امور حسی ناممکن می‌دانست. شکاکان (مانند پیرهون) شک مطلق را معیار شناخت می‌دانستند و دلایل ده‌گانه شکاکی را برای عدم امکان شناخت یقینی مطرح کردند. در نهایت، نوافلاطونیان سه مرحله برای معرفت قائل بودند: ادراک حسی، فهم و عقل و شهود و اتحاد با اصل واحد[۳].

    فصل دوم (معرفت‌شناسی در قرون وسطی): این فصل، به معرفت‌شناسی در قرون وسطی می‌پردازد و از آگوستین تا دکارت را شامل می‌شود. موضوع اصلی در این دوره، مسئله کلیات (امور انتزاعی) و وجود یا عدم وجود خارجی آن‌ها است. آگوستین بر شناخت خود و خداوند تأکید داشت و علم حضوری را ملاک اصلی معرفت می‌دانست. بویس بر انتزاع کلیات از محسوسات تأکید داشت. روسلان به نفی کلیات خارجی و اصالت تسمیه قائل بود. آبلار میانه‌رو بود و کلیات را مفاهیم ذهنی حاصل از انتزاع از اشیای واقعی می‌دانست. راجبر بیکن بر تجربه و استدلال در شناخت تأکید می‌کرد. توماس آکویناس، معرفت را حاصل ارتباط حس با عقل می‌دانست و معتقد بود مفاهیم کلی از طریق انتزاع از امور جزیی حاصل می‌شود. اوکام منکر وجود کلیات خارجی بود و آن‌ها را تنها نام‌ها یا نشانه‌هایی برای اشیای جزیی می‌دانست (اصالت تسمیه)[۴].

    فصل سوم (معرفت‌شناسی در فلسفه جدید): این فصل، با معرفی فلسفه جدید و نقش مهم دکارت آغاز می‌شود. دکارت از نقطه شک مطلق آغاز کرد تا به یقین دست یابد. او به مفاهیم فطری، معیار وضوح و تمایز در شناخت و ادله وجود خدا و جهان خارجی می‌پردازد. اسپینوزا حقیقت را از خدا آغاز می‌کرد و هماهنگی (مطابقت) را ملاک معرفت می‌دانست. لایب نیتس بر تمایز حقایق ضروری (عقلی) و حقایق حادث (تجربی) تأکید داشت. فلسفه تجربی با «لاک» شروع می‌شود که نظریه او بر نفی تصورات فطری و اینکه ذهن یک لوح نانوشته است، استوار بود. او ایده‌ها را از حس و تجربه داخلی و خارجی می‌دانست. لاک ایده‌ها را به انواع مختلف (ساده، مرکب، کلی) و به کیفیات اولیه و ثانویه تقسیم می‌کند. بارکلی منکر وجود ماده جسمانی بود و معتقد بود "بودن همان درک شدن است" (Esse est percipi)؛ او مفاهیم کلی را نیز انکار می‌کرد. هیوم منشأ تصورات را انطباعات حسی می‌دانست و در مورد علیت و جوهر شکاک بود. کانت با فلسفه نقادی خود، سعی در آشتی میان عقل‌گرایی و تجربه‌گرایی داشت. او معتقد بود معرفت از ترکیب داده‌های حسی و مفاهیم فطری ذهن حاصل می‌شود. پس از کانت، مکاتب مختلفی نظیر ایدئالیسم (فیشته، هگل)، شوپنهاور (فلسفه اراده)، پراگماتیسم (پیرس و ویلیام جیمز) و پوزیتیویسم در معرفت‌شناسی غرب مطرح شدند که هریک رویکرد خاصی به حقیقت و شناخت داشتند[۵].

    پانویس

    1. ر.ک: پیشگفتار، ص11-12
    2. ر.ک: مقدمه، ص17-19
    3. ر.ک: متن کتاب، ص23-50
    4. ر.ک: همان، ص53-66
    5. ر.ک: همان، ص69-214

    منابع مقاله

    پیشگفتار، مقدمه و متن کتاب.


    وابسته‌ها