ابن جلاء، احمد بن یحیى
ابن جَلاّء، ابوعبدالله احمد بن یحیى جلاء (د 306ق/918م)، از صوفیان نامدار شام.
سلمى و به تبع وی انصاری، نام وی را محمد نیز گفتهاند، ولى احمد را درستتر دانستهاند. خود او درباره شهرت پدرش به «جلاء» گفته است: پدرم زنگ از آهن نمىزدود، بلكه با سخنان خود زنگ گناهان از دلها پاك مىكرد، و این لقب را ذوالنون به وی داده بوده است.
ابن جلاء در خانوادهای صوفى مشرب زاده شد. پدرش كه خود از مشایخ تصوف بود، با بشر حافى، معروف كرخى، سَرِیّ سَقَطى و ذوالنون مصری كه از بزرگترین مشایخ آن عصر بودند، ارتباط داشت. از این رو ابن جلاء از اوان جوانى با بزرگان طریقت آشنا بوده و گاه برخى از آنان را خدمت مىكرده است.
ولادت
در منابع، ذكری از تاریخ ولادت او به میان نیامده است، اما با توجه به اینكه وی محضر بشر حافى (د 227ق) را درك كرده است، باید مدتى پیش از 227ق تولد یافته باشد. وی در بغداد زاده شد، اما بعدها آنجا را ترك گفت و به رمله و دمشق رفت.
از سوانح زندگى او پیش از ترك بغداد اطلاعى در دست نیست و روشن نیست كه در چه دورهای از زندگى و به چه سبب، دیار خویش را ترك گفته؛ گر چه چنین به نظر مىرسد كه به قصد ورود به طریقه تصوف از بغداد راهى سفر به شهرهایى چون مكه، مدینه، رمله و دمشق شده است. در این باب روایتى از خود او نقل شده است كه مؤید این معنى است. وی گوید: «در ابتدا، پدر و مادر را گفتم مرا در كار خدا كنید. گفتند كردیم. پس از پیش ایشان برفتم مدتى؛ چون باز آمدم، به در خانه رفتم و در بزدم. پدرم گفت: كیستى؟ گفتم فرزند تو. گفت: ما را فرزندی بود و به خدای بخشیدیم و بخشیده بازنستانیم، و در به من نگشاد». سراج از اقامت 18 ساله او در مكه یاد كرده است، اما منابع دیگر به اقامت طولانى او در مكه اشارهای نكردهاند. از حكایاتى كه از قول او درباره مشاهداتش در جامع قیروان ذكر كردهاند، چنین برمىآید كه وی در سفر به مغرب تا قیروان پیش رفته و احتمالاً در طى همین سفرها به دیدار تنى چند از مشایخ صوفیه نائل شده است؛ و اینكه منابع از دیدار وی با 600 تن از پیران صوفیه سخن گفتهاند، حاكى از سفرهای او به نقاط مختلف است.
اساتید
مؤلفان تذكرهها و طبقات صوفیه، نام گروهى از بزرگان صوفیه را كه ابن جلاء با آنان دیدار و ارتباط داشته، ذكر كردهاند. ذوالنون مصری، ابوتراب نخشبى، سری سقطى، ابوعلى رودباری، جنید بغدادی، ابوالحسن نوری و على بن بندار صیرفى از آن جملهاند. اولین راهنما و پیر او پدرش یحیى جلاء بوده و پس از او ظاهراً بشر حافى و ذوالنون مصری را خدمت مىكرده و استاد او در طریقت ابوتراب نخشبى بوده است.
شاگردان
گروهى از عرفای بنام سده 4ق/10م، چون ابوبكر محمد بن داوود دقى، محمد بن سلیمان لباد و محمد بن حسن یقطینى را در شمار شاگردان و مریدان او ذكر كردهاند. برخى از اینان و نیز چند تن دیگر راویان گفتههای او بودهاند و ابن عساكر، اسامى این راویان را بدین شرح آورده است: محمد بن سلیمان لبّاد، ابوبكر محمد بن داوود دقى، ابوالعباس وراق دمشقى، محمد بن حسن یقطینى و محمد بن عبدالله جلندی.
از آنجا كه ابن جلاء و پدرش هر دو از صوفیان بنام زمان خود بودهاند، تذكرهنویسان در مواردی روایات مربوط به آن دو را خلط كردهاند، چنانكه داستان خندیدن پس از مرگ به هنگام غسل و تكفین را برخى به ابن جلاء و برخى دیگر به پدرش نسبت دادهاند.
از ابن جلاء اشعار و سخنانى نیز بر جای مانده است. اشعار وی به طور پراكنده در تذكرهها و طبقات صوفیه نقل شده است. سخنانى نیز در باب توكل، بلا، محبت، فقر، ورع، خوف، ابتلاء، زهد، تصوف و تفاوت میان زاهد و عابد و موحد از او نقل شده است.
منزلت ابن جلاء
علاوه بر این، كرامتى نیز به او نسبت داده و گفتهاند كه در خواب از دست رسول اكرم گرده نانى گرفت كه چون بیدار شد، نیمى از آن در دستش بود و این حاكى از آن است كه در نزد مردم آن روزگار دارای مقام و منزلتى خاص بوده است. برخى از بزرگان صوفیه همعصر او نیز گفتهاند: «در دنیا سه مردند كه ایشان را چهارم نیست؛ ابوعثمان در نشابور و جنید در بغداد و ابوعبدالله بن الجلاء به شام».[۱]
پانویس
- ↑ حفیظى، مینا، ج3، ص241-242
منابع مقاله
حفیظى، مینا، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، زیر نظر کاظم موسوی بجنوردی، تهران، مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، چاپ دوم، 1374.