شرح حال و آراى فلسفى ملاصدرا

شرح حال و آراى فلسفى ملاصدرا، از آثار ارزنده شارح و صاحب‌نظر فلسفه و عرفان اسلامی؛ سید جلال‌الدین آشتیانی است که در آن، زندگی و اندیشه‌های صدرالمتألهین شیرازی مورد بحث و بررسی قرار گرفته است. این اثر از سویی، از نظر تاریخی و شناخت تاریخ فلسفه و عرفان اسلامی حائز اهمیت است و از سویی دیگر، نقد و نظر و استدلال‌های علمی استاد آشتیانی نیز با نظر به منزلت برجسته و معتبر ایشان در حوزه فلسفه و عرفان می‌تواند به‌صورت مستقل مورد بررسی و استفاده قرار گیرد. این کتاب از نظر زبانی دوگانه یعنی فارسی– عربی است به این صورت که نویسنده آگاهانه در موارد متعددی مطالبش را به زبان عربی و بدون ترجمه نوشته و مطالبش را از دسترس فهم عموم خارج ساخته و به‌این‌ترتیب مخاطبانش را محدود به کسانی کرده است که با حکمت اسلامی، آشنایی کافی دارند. نویسنده، تألیف این اثر را در سال 1381 قمری به پایان برده است.

شرح حال و آراى فلسفى ملاصدرا
شرح حال و آراى فلسفى ملاصدرا
پدیدآورانآشتیانی، سید جلال‌الدین (نویسنده)
ناشردفتر تبلیغات اسلامی حوزه علميه قم، مرکز انتشارات
مکان نشرايران - قم
چاپ1
شابک964-424-546-6
موضوعصدرالدین شیرازی، محمد بن ابراهیم، ??? - ????ق. - نقد و تفسير فلسفه اسلامی
تعداد جلد1
کد کنگره
‏BBR‎‏ ‎‏1121‎‏ ‎‏/‎‏آ‎‏5‎‏ش‎‏4
نورلایبمطالعه و دانلود pdf

ساختار

در این اثر بعد از مقدمه و زندگی‌نامه ملاصدرا، مطالبی درباره مهم‌ترین اندیشه‌های فلسفی صدرالمتألهین شیرازی بدون فصل یا بخش‌بندی آورده شده و در خاتمه نیز بحث‌هایی درباره موارد اشکالات ملاصدرا بر ابن‌ سینا و تابعانش (مشائیان) و فهرست نگارش‌های او و نامه‌ایشان به میرداماد است.

گزارش محتوا

در این اثر، نکات مهمی از نظر تاریخی یا فلسفی و عرفانی طرح شده که به‌عنوان نمونه به برخی از آن موارد اشاره می‌شود:

  1. نویسنده نخست از علامه اقبال پاکستانى در رساله‏‌اى به نام "توسعه حکمت در ایران" نقل کرده که فلسفه ملاصدرا منبع و منشأ عقاید جماعت بابیه است... و آنگاه در نقد آن نوشته است که گویا مرحوم اقبال در آن‏وقت در مراحل اولیه تحقیق بوده است، مآخذى که در دست داشته است از نویسندگان غربى بوده و چنانکه مى‌‏‌دانیم «براون» هم سعى کرده اندیشه‏‌هاى باب را از آراى ملاصدرا منشعب بداند. این معنا خالى از جنبه‏‌هاى سیاسى نیست، وى در نظر داشته است که به خرافات این مسلک سیاسى، جنبه عقلانى یا اقلاً شبیه عقلانى بدهد. اقبال گمان کرده است که جماعت بابیه صاحب مکتبى در فلسفه مى‌‏باشند، درحالی‌که هر کس کوچک‌ترین اطلاعى از تاریخ علم داشته باشد، این معنا را تصدیق خواهد کرد که بابیه اصولاً داراى مکتب علمى نیستند. عقاید آن‌ها خرافاتی است که سیاست‏هاى شوم و پلید خارجى براى برهم زدن وحدت مسلمین، آن را ترویج کرده‌‏اند و هنوز هم از آن طرفدارى مى‌‏‌کنند[۱].
  2. ملاصدرا بعد از تکمیل تحصیلات علوم عقلى، به مطالعه و تفحص و سیر و تعمّق در آثار حکما و فلاسفه و عرفا و متکلمان پرداخته و به آرا و افکار پیشینیان (در علوم الهیه) محیط و مسلط گشته و بعد از اطلاع تام و کافى به آثار قدما و متأخران در مسائل الهى و مباحث حکمى، اجتهاد و اظهارنظر نموده است و بعد از پروراندن مبانى خویش به سبک‏ خاص و روش مخصوص عقاید و آراى علمى خود را به‌صورت تصنیف و تألیف درآورده و در معرض استفاده اهل‌فن قرار داده است.... در جمع بین مبانى حکمى و حکمت بحثى و قواعد ذوقى و عرفانى کسى به پایه او نرسیده است. در سلوک علمى و فهم حقایق و حل غوامض همیشه راه اعتدال را پیموده و از تعصب خشک و بى‌‏جا و طرفدارى یک‏‌جانبه، خوددارى نموده است و به پیروان مکتب خود این معنا را توصیه فرموده است. مطالب و تحقیقات جالب‌توجهی که سرنوشت فلسفه را عوض کرده است و صدرالمحقّقین را بزرگ‌ترین فیلسوف و یکه‌‏تاز میدان حکمت و فضیلت معرفى نموده، در کتب او زیاد است[۲].
  3. بیان معاد جسمانی مورد نظر ملاصدرا، چند مقدمه دارد: اول: موجود در خارج و اصیل در اعیان و فائض از مبدأ وجود، حقایق وجودیه مى‌‏‌باشند. ماهیت به‌منزله ظل و عکس و شبحى است که از حقایق وجودیه انتزاع مى‌‏شود.... دوم: در افراد ماهیت واحده، تشکیک جایز است و مى‌‏‌شود که یک حقیقت و ماهیت داراى افراد مختلف به‌شدت و ضعف و کمال و نقص باشد به‌نحوی‌که نقص و کمال و شدت و ضعف برگردد به اصل طبیعت.... مشائین به‌واسطه انکار این حقیقت در اشتباهات بزرگى واقع شده‌‏اند. سوم: شیئیت هر شیئى در مرکبات خارجیه به‌صورت نوعیه است.... از براى هر انسان در این نشأه بدن مثالى جسمانى صاحب مقدار و شکل و لون و هیآت جسمانیه در باطن این جسم محسوس موجود است که نسبت بدن دنیوى به آن بدن، نسبت ناقص به کامل است. لذا ابدان اخرویه الطف و اکمل از ابدان دنیوى می‌باشند. لذا تزاحمات و تصادمات مادى در آن نشأه نیست... چهارم: وجود در عموم موجودات به یک وتیره و نحوه خاص نیست، وجود در مقادیر و متصلات و زمانیات و متدرجات مشوب به کثرت و اعدام است.... پنجم: تکثر و تعدد در نوع واحد احتیاج به مشارکت ماده و جهات قابله ندارد. ممکن است تکثر و تعدد در نوع واحد از ناحیه فاعل حاصل گردد.... اگر اهل‌فن در این مقدمات نیک بنگرد و تأمل کند براى او معلوم خواهد شد که بدن محشور در روز جزا، عین بدن موجود در نشأه دنیاست با تغییر خصوصیات بدن از وضع و جهت و غیر این دو و این تبدلات و تغییرات قادح تشخص‏ انسان نیستند.... خلاصه کلام آن‏که هر انسانى در باطن این بدن متصور به بدنى است که حى و غیرمادی است و فنا در آن راه ندارد و به وجهی عین این بدن جسمانى و به وجهی غیر این بدن است[۳].
  4. ‏مسئله علم حق‌تعالی نیز تا قبل از صدرالمتألهین به‏‌طور کامل تحقیق نشده بود و تحقیق کامل در مسئله علم حق به‏‌طور تفصیل در مقام ذات قبل از اشیا اختصاص به آخوند ملاصدرا دارد و همچنین بیان مراتب علم فعلى حق که صفحات عالم وجود باشند، به‌نحوی‌که جمیع متغیرات و متحرکات مشهود حق باشند بدون آن‏که در شهود و علم حق تغیر و انفعالى پیدا شود، از مختصات ایشان است[۴].
  5. بنا بر نظر صدرالمتألهین، جاى شک نیست که حقایق موجود در این عالم متنزل از حقایق غیبى مى‌‏‌باشند، هر جمال و کمالى که در عالم سفلى به ظهور پیوندد، ظل و فرع و رقیقه حقایق الهى است. نزول حقایق از سماى عقل و اطلاق به این عالم ملازم با تکدّر و نقص و فتور و افتراق است. حقایق در عالم غیب موجود به وجود جمعى و قرآنى مى‌‏‌باشند و در تنزل به وجود فرقى و فرقانى محقق مى‌‏‌شوند، چون این عالم، مرتبه نازل عالم عقل است. حقایق مرکب و توأم با اعراض مى‌‏باشند و بودن حقایق در این نشأه موجود به وجود فرقى و متصف به اعراض و کیفیات و کمیات ملازم با وجود فرقى عالم عقل نیست[۵].
  6. اسفار که مشتمل بر چهار سفر است؛ مهم‌ترین کتاب ملاصدراست. مصنف در این کتاب درصدد مقایسه بین افکار خود و پیشینیان برآمده است و به نحو خاصى مشى نموده است، در نزد ارباب معرفت کتاب اسفار بهترین کتابى است که از زمان پیدایش فلسفه تاکنون نوشته شده است و پر از تحقیقات و تدقیقات است. در گوشه و کنار این کتاب مطالب بسیار مهمى نوشته و بیشتر معانى و حقایق نفیسه را به‌‏طور اجمال و اشاره بیان نموده است، هرکسى مرد فهم آن کلمات نیست. لذا بزرگان کتاب اسفار را مشکل‌ترین کتاب در فلسفه دانسته‌‏اند. صدرالمتألهین مطالب زیادى از قوم بدون اسم در این کتاب نوشته است، ولى مطالبى را که از دیگران اخذ کرده است، مطالب ساده و سطحى و رایج است و غیر از تحقیقات مختص به خود اوست. اهمیت صدرالمتألهین در تحقیقات رشیقه‌‏اى است که اختصاص به خود او دارد. این‏که در السنه و افواه بعضى از عوام عصر معروف شده است که صدرالمتألهین مطالب و مبانى دیگران را به اسم‏ خود ذکر کرده است و این معنا را موجب قدح به ساحت قدس این حکیم عظیم دانسته‌‏اند، ناشى از وارد نبودن آن‌ها به مبانى حکمیه است، لذا اعاظم و بزرگان فن با مشاهده این معنا صدرالمتألهین را در علوم الهیه بزرگ‌ترین فیلسوف اسلامى دانسته‌‏اند[۶].
  7. صدرالمتألهین در نامه‌ای که برای استادش میرداماد نوشته بر اصالت وجود و نفی اصالت ماهیت؛ تأکید کرده است[۷].

پانویس

  1. ر.ک: همان، ص17-16
  2. متن کتاب، ص26- 29
  3. همان، ص109- 115
  4. ر.ک: همان، ص185
  5. ر.ک: همان، ص242
  6. همان، ص258- 259
  7. ر.ک: همان، ص269- 272

منابع مقاله

شرح حال و آراى فلسفى ملاصدرا، سید جلال‌الدین‏ آشتیانی، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی‏ حوزه علمیه قم، چاپ سوم 1378 ش.‏

وابسته‌ها