شیبی دمیری، عبدالله بن علی

    از ویکی‌نور
    ابن شُکْر، ابومحمد صفى‌الدین‌ عبدالله‌ بن‌ على‌ بن‌ حسین‌ شَیْبى‌ دَمِیری‌
    NUR00000.jpg
    نام کاملابن شُکْر، ابومحمد صفى‌الدین‌ عبدالله‌ بن‌ على‌ بن‌ حسین‌ شَیْبى‌ دَمِیری‌
    نام‌های دیگرابومحمد صفى‌الدین‌ عبدالله‌ بن‌ على‌ بن‌ حسین‌ شَیْبى‌ دَمِیری
    لقبصفی‌الدین
    نسبابن‌ على‌ بن‌ حسین‌ شَیْبى‌ دَمِیری
    نام پدرعلى‌ بن‌ حسین‌
    ولادت548ق
    محل تولددمیاط، مصر
    محل زندگیمصر
    رحلت622ق
    طول عمر74
    خویشاوندانفخرالدین‌ مقدام‌ بن‌ قاضى‌ ابوالعباس‌ احمد بن‌ شکر؛
    دیناسلام
    مذهبمالکی
    منصبوزارت
    اطلاعات علمی
    درجه علمیاجازه روایت
    اساتیدابوبکر عتیق‌ بجایى‌، ابوالقاسم‌ مَخلوف‌ بن‌ على‌ معروف‌ به‌ ابن‌ جاره‌، امام‌ ابوطاهر اسماعیل‌ بن‌ مکى‌ ابن‌ عوف‌ زُهری‌
    مشایخابن‌ سُلَمى‌، ابوعبدالله‌ محمد بن‌ على‌ بن‌ صَدقة حَرّانى‌، ابومحمد عبدالرحمان‌ بن‌ على‌ بن‌ مسلَم‌ لَخْمى‌
    معاصرینخلیفه‌ الناصرلدین‌ الله‌
    شاگردانزکى‌الدین‌ ابومحمد منذری‌، شهاب‌ قوصى
    برخی آثارالبصائر در فقه‌ مالکى‌

    ابومحمد صفى‌الدین‌ عبدالله‌ بن‌ على‌ بن‌ حسین‌ شَیْبى‌ دَمِیری‌، معروف‌ به‌ ابن‌ شُکر (548 -622ق‌/1153- 1225م‌)، عالم‌ و فقیه‌ مالکى‌.

    زادگاه

    وی‌ به سال 548ق در دمیره‌ از توابع‌ دمیاط متولد شد. هنوز کودک‌ بود که‌ پدرش‌ مُرد و مادرش‌ به‌ عقد ازدواج‌ برادرزادۀ شوهر خود فخرالدین‌ مقدام‌ بن‌ قاضى‌ ابوالعباس‌ احمد بن‌ شُکر درآمد که‌ تربیت‌ او را برعهده‌ گرفت‌.

    مشایخ و شاگردان

    ابن‌ شکر مذهب‌ مالکى‌ داشت‌ و نزد فقهای‌ مالکى‌ آن‌ روزگار به‌ تحصیل‌ پرداخت‌. نخست‌ در قاهره‌ نزد ابوبکر عتیق‌ بجایى‌، و پس‌ از آن‌ در اسکندریه‌ نزد ابوالقاسم‌ مَخلوف‌ بن‌ على‌ معروف‌ به‌ ابن‌ جاره‌، امام‌ ابوطاهر اسماعیل‌ بن‌ مکى‌ ابن‌ عوف‌ زُهری‌، ابوالطیب‌ عبدالمنعم‌ بن‌ یحیى‌ بن‌ مَخلوف‌ حِمیری‌ و ابوالحسین‌ محمد بن‌ احمد بن‌ ابى‌ نوح‌ نَوی‌ درس‌ خواند.

    از چندتن‌ از اساتید شام‌ همچون‌ حافظ ابوطاهر احمد بن‌ محمد اصفهانى‌ و ابوالحسین‌ احمد بن‌ حمزة بن‌ على‌ سُلَمى‌ و مانند ایشان‌ حدیث‌ آموخت‌ و از ابن‌ سُلَمى‌، ابوعبدالله‌ محمد بن‌ على‌ بن‌ صَدقة حَرّانى‌، ابومحمد عبدالرحمان‌ بن‌ على‌ بن‌ مسلَم‌ لَخْمى‌، ابوالفضل‌ اسماعیل‌ بن‌ على‌ بن‌ ابراهیم‌ حَنْرَوی‌ و مانند ایشان‌ اجازة روایت‌ حدیث‌ گرفت‌.

    چند تن‌ از علمای‌ مصر نیز مانند علاّمه‌ ابومحمد عبدالله‌ بن‌ بَرّی‌ بن‌ عبدالجبار نحوی‌ و ابوالقاسم‌ هِبَةالله‌ بن‌ على‌ بن‌ سعود انصاری‌ [بوصیری‌] و ابوعبدالله‌ محمد بن‌ حَمْد بن‌ حامد ارتاحى‌ به‌ او اجازة روایت‌ دادند.

    پس‌ از آن‌ مدتى‌ در دمشق‌ و قاهره‌ و شهرهای‌ دیگر به‌ روایت‌ حدیث‌ اشتغال‌ داشت‌. زکى‌الدین‌ ابومحمد منذری‌ و شهاب‌ قوصى‌ از او روایت‌ کرده‌ و او را ستوده‌اند.

    مناصب

    به‌ درستى‌ دانسته‌ نیست‌ که‌ ابن‌ شکر در چه‌ سالى‌ به‌ خدمت‌ دیوان‌ درآمده‌ است‌. مقریزی‌ نوشته‌ است‌ وی‌ در دهم‌ صفر 580 در قاهره‌ دیوان‌ [استیفاء] را از ابن‌ عثمان‌ گرفت‌ و حساب‌ او را تسویه‌ کرد. همین‌ مورخ‌ در کتاب‌ دیگر خود این‌ تاریخ‌ را 587ق‌ نوشته‌ است‌. و نیز همو در وقایع‌ سال‌ 610ق‌ از او با عنوان‌ صاحب‌ نام‌ مى‌برد.

    او تا 606ق‌ در وزارت‌ باقى‌ بود و هر روز بر احترامش‌ افزوده‌ مى‌شد، چنانکه‌ در 604ق‌ خلیفه‌ الناصرلدین‌ الله‌ از بغداد و به‌ دست‌ شیخ‌ شهاب‌الدین‌ ابوعمر [صحیح‌: ابوحفص‌ عمر بن‌ محمد است‌] محمد بن‌ عمویة سهروردی‌ برای‌ ملک‌ عادل‌ و وزیرش‌ خلعت‌هایى‌ به‌ دمشق‌ فرستاد. در 606ق‌ ملک‌ عادل‌ بر او خشم‌ گرفت‌ و از وزارت‌ برکنارش‌ ساخت‌.

    از این‌ تاریخ‌ تا 611ق‌ که‌ به‌ فرمان‌ عادل‌، کار سرپرستى‌ سنگفرش‌ صحن‌ مسجد اموی‌ به‌ او سپرده‌ شد، دست‌ کم‌ دوبار دیگر وزارت‌ یافت‌ و باز معزول‌ شد.

    در 612ق‌، باردیگر به‌ وزارت‌ رسید و با قدرت‌ و تسلط بسیار حکم‌ راند، بر گروهى‌ از بزرگان‌ سخت‌ گرفت‌، اموال‌ برخى‌ از منشیان‌ و مستوفیان‌ بزرگ‌ و نیز جمعى‌ از بنى‌ حمدان‌، بنى‌ الجباب‌ و بنى‌ الجلیس‌ را مصادره‌ کرد، تا جایى‌ که‌ قاضى‌ اشرف‌ از بیم‌ او به‌ بغداد گریخت‌ و الناصرلدین‌ الله‌، خلیفة عباسى‌ را به‌ شفاعت‌ برانگیخت‌. عادل‌ نیز تا مدت‌ها به‌ رفتار وزیرش‌ اعتراضى‌ نداشت‌، اما سرانجام‌، بار دیگر او را معزول‌ و تبعید کرد. این‌ بار ابن‌ شکر تا زمان‌ مرگ‌ سلطان‌ در تبعیدگاه‌ به‌ سر برد.

    پس‌ از درگذشت‌ عادل‌، ابن‌ شکر به‌ مصر بازگشت‌ و به‌ وزارت‌ ملک‌ کامل‌ رسید و تا پایان‌ عمر در وزارت‌ او باقى‌ بود. کار ابن‌ شاکر در سال‌های‌ آخر عمر و وزارت‌ به‌ افراط کشید، چنانکه‌ در 617ق‌ امر مصادرة اموال‌ تجار و منشیان‌ را در مصر و قاهره‌ گسترش‌ داد و مالیات‌های‌ سنگین‌ بر املاک‌ بست‌ و در نتیجه‌ جمعى‌ انبوه‌ را به‌ فقر و فلاکت‌ کشاند.

    ابن‌ شکر را مردی‌ خوشرو، خوش‌ سخن‌، بلند قد، تیز هوش‌، بدطینت‌ و کینه‌ توز توصیف‌ کرده‌اند که‌ در انتقام‌ جویى‌ باک‌ نداشت‌ و هیچ‌ عذری‌ را نمى‌پذیرفت‌، امّا چندان‌ ساده‌ و زودباور بود که‌ در اثر تلقین‌ و تملق‌ فرومایگانى‌ که‌ در پیرامون‌ خود گردآورده‌ بود، خویشتن‌ را در نویسندگى‌ برتر از ابن‌ عمید و در فقه‌ همپایة مالک‌ و در شعر تواناتر از متنبى‌ مى‌دانست‌ در عین‌ حال‌ به‌ قوانین‌ وزارت‌ نیک‌ آگاه‌ بود.

    زمانى‌ که‌ میان‌ ملک‌ کامل‌ و سرداران‌ فرنگ‌ صلح‌ افتاد و مقرر شد که‌ اسیران‌ دو طرف‌ آزاد گردند، ابن‌ شُکر از راه‌ دریا به‌ مصر بازگشت‌ و اسیران‌ فرنگى‌ را که‌ برخى‌ از زمان‌ صلاح‌الدین‌ در بند بودند، آزاد کرد.

    غالب‌ نویسندگان‌ شرح‌ حال‌ او به‌ علم‌ و دانش‌ او و نیز توجه‌ فراوانى‌ که‌ به‌ عُلما نشان‌ مى‌داده‌، اذعان‌ دارند و حتى‌ او را عالمى‌ بزرگوار مى‌دانند و معتقدند که‌ همة عنایت‌ او مصروف‌ علما و فقها و ادبا بود.

    آثار

    وی‌ خود اهل‌ دانش‌ بود و کتابى‌ به‌ نام‌ البصائر در فقه‌ مالکى‌ نگاشت‌ که‌ اثری‌ از آن‌ در دست‌ نیست‌.

    فعالیت‌های عام‌ المنفعه‌

    وی‌ در ایجاد مؤسسات‌ عام‌ المنفعه‌ نیز کوشش‌ داشت‌ و آثار بسیاری‌ در قاهره‌ و دمشق‌ به‌ وجود آورد، مانند بنای‌ مصلى‌ برای‌ عیدین‌، سنگفرش‌ جامع‌ اموی‌، تعمیر مسجد الفوّاره‌، تجدید بنای‌ مسجد حَرَستا (دمشق‌) و جامع‌ المزّه‌ در دمشق. در قاهره‌ نیز برای‌ مالکیان‌ مدرسه‌ای‌ ساخته‌ بود که‌ به‌ صاحبیه‌ مشهور بود.

    ابن‌ شُکر با دانشمندان‌ و شعرا مجالست‌ داشت‌ و چند تن‌ از شاعران‌ آن‌ روزگار او را مدح‌ گفته‌اند، مثل‌ ابوالفضل‌ جعفر بن‌ شمس‌ الخلاقه‌. مظفر ضریر، ابن‌ ساعاتى‌، ابن‌ سناء الملک‌، ابن‌ نفاده‌، ابن‌ نبیه‌، ابن‌ عنین‌ و چند تن‌ دیگر[۱].

    پانویس

    1. روح‌بخشان، عبدالمحمد، ج4، ص87

    منابع مقاله

    روح‌بخشان، عبدالمحمد، دائرة‌المعارف بزرگ اسلامی زیر نظر کاظم موسوی بجنوردی، تهران، مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، چاپ دوم، 1377

    وابسته‌ها