مبدأ و معاد (ابهری)
چهارده رساله | |
---|---|
پدیدآوران | فخر رازی، محمد بن عمر، شيخ اشراق، اثيرالدين ابهرى، ذوالفضائل اخسیکتی، و دیگران (نویسنده) سبزواری، محمدباقر (گردآوری، ترجمه، تصحیح، مقدمه و تراجم احوال) |
ناشر | دانشگاه تهران |
مکان نشر | تهران - ایران |
سال نشر | 1383 ش |
چاپ | 2 |
شابک | 964-03-4992-5 |
موضوع | فلسفه اسلامی - مجموعهها
کلام - مجموعهها کلام اهل سنت - مجموعهها کلام شیعه - مجموعهها |
زبان | فارسی |
تعداد جلد | 1 |
کد کنگره | BBR 9 /س2چ9 |
نورلایب | مطالعه و دانلود pdf |
مبدأ و معاد یا کلمات عشره تألیف اثيرالدين ابهرى مفضل بن عمر بن مفضل فيلسوف، منطقى، منجم و رياضىدان ایرانی
از آنجا كه مهمترين جهانبينى انسان شناخت مبداء و معاد است از اينروى اكثر فلاسفۀ اسلامى كوشيدند تا دراين زمينه تأليفاتى داشته باشند اثيرالدين ابهرى هم به اين مسالۀ مهم پىبرده و به نوشتن اين رساله همت گماشته است البته سطح اين نوع کتابها غالباً متفاوت است مثلاًمبداء و معاد صدر المتألهين به مراتب بالاتر از اينگونه رسالههاست ولى رسالۀ حاضر در زمان خودش حائز اهميت است.ابهرى از دانشمندان معروفيست كه در عصر خواجه نصيرالدين طوسى مىزيست.
این اثر به همراه سیزده رساله دیگر در کتابی به نام «چهارده رساله» توسط محمدباقر سبزواری گردآوری و منتشر شدهاست.
گزارش محتوا
رساله مبدأ و معاد كه به كلمات عشرۀ ابهرى معروف است از ده كلمه تشكيل يافته جالب توجّه اينكه ابهرى در پايان هر كلمه مطالبى را تحت عنوان «سرّ» براى طالبان علم ارائه مىدهد كه از اهمّيت فوقالعادهاى برخوردار مىباشد.
كلمه اوّل: وى در كلمۀ اوّل به اثبات باريتعالى مىپردازد بدينگونه كه هرچيزى كه موجود است اگر محتاج به علّت فاعلى نباشد بلكه صرفا حقيقت وجود از ذات وى انتزاع شود آن حقيقت واجبالوجود بالذّات خواهد بود. يكى از اسرار مهمّ اينست كه چون تمامى ممكنات به او احتياج و افتقار دارند لذا باريتعالى اوّل است و وجود او چون محتاج به غير نيست لذا اشرف است ناگفته پيداست كه وجود حق تعالى علت العلل اشياء بوده و تمام موجودات امكانى به او احتياج دارند.
كلمه دوّم:
در كلمۀ دوّم به بحث مقولات عشر مىپردازد بدين ترتيب كه ممكن الوجود يا جوهر است و يا عرض. سپس به بيان جواهر پنجگانه پرداخته و در نهايت اعراض نهگانه را مورد بررسى قرار مىدهد در پايان كلمه دوّم تحت عنوان «سرّ» به عقل فعّال اشاره مىكند كه نفوس انسانى را از قوّه به فعليّت درمىآورد و در اثرتجلّى و ظهور عقل فعال بر قواى باطنى انسان است كه علوم و معارف قابل درك و فهم مىباشد.
كلمه سوّم:
كلمۀ سوّم، درباره اجسام بحث كرده و به تقسيمات آن اشاره مىكند كه جسم يا بسيط است و يا مركّب.بسيط آنست كه از اجسام مختلف تشكيل نشده باشد برخلاف مركّب كه از اجسام مختلف تركيب يافته است و جسم بسيط يا علوى است و يا سفلى. جسم علوى همان املاك نهگانه است كه آنها را آباد خوانند و جسم سفلى همان عناصر چهارگانه آب، باد، خاک و آتش مىباشد به اجسام مركّب مواليد نيز گفته مىشود مانند نباتات، حيوانات و معادن در اينجا لازم است به ترتيب به افلاك نهگانه اشاره شود كه عبارتند از:فلك قمر، عطارد، زهره، آفتاب، مرّيخ، مشترى، زحل، فلك البروج، فلك الافلاك.
كلمه چهارم:
كلمۀ چهارم دربارۀ فلك الافلاك است به عقيدۀ قدما هيچ جسمى در نظام هستى بزرگتر از فلك اعظم نيست و آن همان است كه در لسان شريعت به عرش تعبير مىشود و همۀ اجسام عالم درون اوست و او را جسم كل نيز مىنامند و نفس اين فلك را نفس كل گفته و لوح محفوظ نيز مىخوانند و اولين چيزى كه باريتعالى ايجاد كرده است همين نفس كل است كه در لسان روايات به «اوّل ما خلق اللّه» تعبير شده است. خوانندگان محترم توجّه داشته باشند كه اين نوع مباحث در رابطه با نجوم قديم قابل تفسير مىباشد و اكنون بسيارى از مبانى نجوم بطلميوس منسوخ شده است.
كلمه پنجم:
در كلمۀ پنجم گفته مىشود كه همه افلاك داراى حياتاند ولى عناصر بجهت عدم اعتدال فاقد حيات هستند زيرا حيات همواره در جايى است كه داراى اعتدال است پس وقتى افلاك به گردش درمىآيند و در مسيرعناصر قرار مىگيرند شعاع و حرارت كواكب به عناصر منتقل شده او را پرورش مىدهد لذا عناصر بواسطه فيض الهى روح نباتى را از عقل فعال دريافت مىكنند هرچه اعتدال زيادتر باشد رتبه وجودى قوىتر مىشود يعنى ابتدا روح نباتى قبول مىكند سپس روح حيوانى و در نهايت كه به اعتدال حقيقى روى آورد روح ملكى قبول مىكند و بدينوسيله مبداء و معاد به همديگر پيوند مىخورند.
كلمه ششم:
در كلمۀ ششم دربارۀ قواى ادراكى و تحريكى انسان صحبت مىكند و مدرکات ظاهرى و باطنى انسان را مورد بررسى قرار مىدهد ادراك باطنى انسان پنج تاست كه عبارتند از:حس مشترك، خيال، وهم، حفظ، متخيّله
كلمه هفتم:
در كلمه هفتم به مراتب سهگانه عقل بشرى اشاره مىكند كه عبارتند از:عقل هيولانى، عقل بالملكه و عقل بالفعل عقل هيولانى آنست كه در آن هيچ نقش و صورتى وجود ندارد.عقل بالملكه آنست كه در آن اوّليات و محسوسات و وجدانيات حاصل شده است ولى عقل بالفعل بعد از تأليف و تركيب ميان اوليات و بديهيّات حاصل مىشود عقل بالفعل در رهگذر غوطهورى در معقولات مىتواند به عقل مستفاد تبديل شود
كلمه هشتم:
در كلمۀ هشتم دربارۀ منبع خير و شر بودن باريتعالى بحث مىكند كه از او هيچ شرّى صادر نمىشود و تمامى مخلوقات باريتعالى خير است.
كلمه نهم:
در كلمۀ نهم دربارۀ قضا و قدر و اثبات تجرد نفس سخن به ميان مىآورد.هر عملى كه در لوح محفوظ منقوش است آنرا قضاى الهى نامند و هرچه سال به سال و ساعت به ساعت بوجود مىآيد كه در لوح است آن را قدر مىخوانند ابهرى در اثبات تجرّد نفس همان برهان بوعلى را به شكل ديگرى مطرح مىكند و در اين ميان به نكات عرفانى هم اشاره مىكند.
كلمه دهم:
كلمۀ دهم كه آخرين كلمۀ رساله را تشكيل مىدهد دربارۀ وجود ذهنى و عينى بحث مىكند.يكى از تقسيمات وجود آنست كه موجود بما هو موجود يا ذهنى است و يا عينى.عينى آنست كه آثار خارجى بر آن مترتّب مىشود ولى ذهنى آنست كه آثار خارجى ندارد ابهرى در اين كلمه به مطلب لطيفى اشاره مىكند كه روح انسان وقتى از بدن مفارقت مىكند علم و افعال خود را يكبهيك به ياد مىآورد هر فعل و علمى كه الهى بود بر اثر آن روح احساس راحتى مىكند ولى اگر علوم و افعال او وهمى و يا شيطانى بودند ترس و نفرت روح را دربرمىگيرد و از اينجاست كه انسان مىتواند به حشرونشر وقوف پيدا كند.در پايان به سرّى از اسرار اشاره كرده و رساله را به پايان مىرساند.