ابن میمون، علی بن میمون
ابن میمون، ابوالحسن علاءالدین علی بن میمون مغربی فاسی غُماری (د 917ق/1511م)، عارف مراکشی. چون زادگاه او غُماره از نواحی فاس بوده است، او را غماری و فاسی گفتهاند.
نسب
ابن حنبلی در تاریخ خود عبارتهایی از الرساله المیمونیه فی توحید الجرومیه ابن میمون نقل کرده است، حاکی از اینکه ابن میمون ادریسی است و از اینرو نسب وی از طریق حسن مثنی به حسن بن علی بن ابیطالب(ع) میرسد و بدین سبب است که نسبتهای دیگری چون هاشمی و قرشی نیز برای او ذکر کردهاند. اما روشن نیست که طاش کوپریزاده به چه سبب وی را اندلسی خوانده است.
ولادت
برخی از منابع متأخر ولادت ابن میمون را در 854ق/1450م ذکر کردهاند.
تحصیلات
او در اوایل زندگی از غماره به فاس آمد و به تحصیل علم مشغول شد. چنانکه خود در بیان فضل خیارالناس گوید، از 870 تا 880ق/1466 تا 1475م نزد ابوزید عبدالرحمن سلیمان حمیدی به تحصیل حدیث، فقه و بهطور کلی علوم ظاهر اشتغال داشته است.
منصب
سپس چندی به امر قضا پرداخت و بعد به جهاد در سواحل فرنگان مشغول شد، و گفتهاند که وی سردار لشکر نیز بوده است.
تصوف
سرانجام از این کارها دست کشید و به مصاحبت مشایخ صوفیه چون عرفه قیروانی روی آورد و قیروانی او را نزد ابوالعباس احمد بن محمدتونسی، مشهور به دبّاسی یا تبّاسی (د 930ق/1524م) فرستاد. بنا به گفته ابن حنبلی تباسی در تلقین ذکر و پوشیدن خرقه تصوف شیخ ابن میمون بوده است.
مسافرتها
وی پس از آن مسافرت به سرزمینهای شرقی اسلام را آغاز کرد و ظاهراً این مسافرت به توصیه مشایخ او برای دیدار با بزرگان صوفیه بوده است. وی در صَفَد موفق به دیدار عبدالقادر بن عمر بن حبیب صفدی شد و او را عارفی بزرگ و زاهدی وارسته یافت. ابن حبیب که عمری گمنام و مجهولالحال، به عنوان معلم اطفال در صفد به سر میبرد، بر اثر کوششهای ابن میمون در معرفی وی، به شهرت رسید. تاریخ دیدار این دو، شعبان 894 بوده است. ابنمیمون در بیان غربهالاسلام که یک سال پیش از مرگ تألیف کرده، گوید که به مصر نرفته است. از اینرو اشارۀ طاش کوپریزاده در مورد ورود وی به قاهره درست مینماید. ابن میمون در آغاز سده 10ق به بیروت رفت و در این سفر بود که محمد بن عراق با وی آشنا شد و بعدها در زمرۀ مریدان او درآمد. وی پس از سفر حج موقتاً در سرزمین شام اقامت گزید و به ارشاد مردم همت گماشت. سپس به سفر در سرزمینهای اروپایی آلعثمان چون قسطنطنیه، ادرنه و بروسا پرداخت و بهویژه در بروسا اقامتی طولانی اختیار کرد. بنا به گفته غزی مسافرت او به آسیای صغیر 5 سال طول کشید و در این مدت وی به ارشاد مردم مشغول بود. سپس دوباره به شام بازگشت و از این زمان است که به گفته محمد بن عراق در کشورهای عربی به عنوان عالم، مرشد و شیخ مشهور شد. ابن حنبلی به نقل از علوان حموی، یکی دیگر از مریدان ابن میمون، بازگشت وی را به شهر حلب در 910ق ذکر کرده است. او در 911ق وارد حماه سوریه شد و بنا به روایت ابن طولون در اواخر 912ق به صالحیه دمشق رفت و مردم جهت تیمن و تبرک به سوی او شتافتند. وی در آنجا به تعلیم و تربیت مردم در هر مذهبی از مذاهب اربعه پرداخت و گروهی از اشخاص معروف همچون عبدالنبی مفتی و شیخ مالکیان، شمسالدین محمد بن رمضان مفتی و شیخ حنفیان در دمشق، شیخ شهاب بن مفلح از حنبلیان و عبدالرحمن حموی مفتی شافعیان از جمله مریدان وی شدند. بدینسان ابن میمون شهرت فراوان کسب کرد و ابن طولون که به مجالس او رفت و آمدهایی داشته، از علو مقام و بزرگی شأن وی یاد کرده است.
خصوصیات اخلاقی
ابنمیمون در حفظ احکام شرع بسیار سختگیر و متعصب بود. از او نقل کردهاند که گفته است: اگر سلطان ابو یزید بن عثمان نیز پیش من آید، با او هم جز براساس سنت رفتار نخواهم کرد. وی مستمری نمیگرفت و هدایای فرماندهان و پادشاهان را قبول نمیکرد. حقیقت را میگفت و از سرزنش ملامتگران پروایی نداشت. اگر در رفتار مریدان خود لغزشی میدید، بسیار خشمگین میشد و آنان را به سختی مؤاخذه میکرد. با اینهمه مردی محجوب و مهربان بود و روزانه 20 تن از مریدان خود را طعام میکرد. گرچه ابن میمون دوستدار علم بود و عالمان را احترام میکرد ، اشاراتش نسبت به بعضی از علمای عصر خود خالی از طعن و کنایه نبود، چنانکه گفتهاند وی قضاه را قصاه (واماندگان)، مشایخ را مسایخ (فرومایگان) و فقیه را فقیع (فاسد) مینامید. او اصحاب و مریدان خود را از مداخله در امور عوام و نزدیک شدن به حکام بازمیداشت، زیرا حکام در نظر وی مفسدان روی زمین بودند.
باورها
از مطالبی که دربارۀ روش و طریقت او نقل کردهاند، چنین برمیآید که وی به خرقه و به خلوت اعتقاد نداشته است. اظهار کرامات به اعتقاد او از بزرگترین گناهان به شمار میرفته است، اما چه در زمان حیات و چه پس از مرگ کراماتی به او نسبت دادهاند. سخنان پندآمیزی از او در کتب تاریخ موجود است.
وفات
ابنمیمون در اواخر عمر بیمار شد و به ناچار مجلس درس را رها کرد و به اشارت محمد بن عراق برای درمان به دهکده مجدل معوش از توابع بیروت رفت و در آنجا بود که درگذشت و به خاک سپرده شد. شیخعلوان حموی مرید و خلیفه ابن میمون، بعد از مرگ وی کتابی در محاسن و مناقب السیدالشریف الشیخ ابی الحسن علی بن میمون نوشته است.
آثار
- بیان غربة الاسلام بواسطة صنفی المتفقّهة والمتفقرة من اهل مصر والشام و ما یلیهما من بلاد الاعجام، که در 916ق/1510م تألیف شده است. این کتاب حاصل تجارب شخصی او در طول سفرهای مختلف و نیز برگرفته از گفتههای دیگران است که به عنوان تذکار و موعظه برای عامه مردم آن روزگار نوشته شده است. ابن میمون در این تألیف از کسانی که خود را به علم و عرفان منتسب میداشتند، انتقاد کرده است. گلدسیهر در مقالهای با عنوان علی بن میمون مغربی و ارزیابی او از عادات مسلمانان مشرق زمین درباره بخشها و مندرجات این کتاب توضیحات مفصل داده است.
- رسالة الاخوان من اهل الفقه و حملة القرآن، که در 915ق/1509م به رشته تحریر درآمده است.
- بیانالاحکام فیالخرقة والسجادة والاعلام.
- الرسالة المیمونیة فی توحید الجرمیة. ابن میمون این کتاب را در 915ق نوشته است و آن شرحی است عرفانی بر الآجرومیۀ ابن آجروم. وی در این شرح موضوعات نحوی را تأویل عرفانی کرده و اصطلاحات آن را رموزی برای معرفت علم توحید قرار داده است.
- مبادئ السالکین الی مقامات العارفین، رسالهای در کیفیت سلوک و تربیت آن. # بیان فضل خیارالناس والکشف عن مکر الوسواس.
- تنزیه الصدیق عن وصف الزندیق، که در 909ق/1503م به رشته تحریر درآمده است. بنا به گفته غزی ، هنگامی که ابن میمون در 894ق/1489م وارد دمشق شد، با انتقادات و خردهگیریهای شدیدی که بر آراء محییالدین ابن عربی وارد میشد، مواجه گردید و او این کتاب را در دفاع از ابن عربی تألیف کرد و در آن اعتقاد کامل خود را به عقاید وی اظهار نمود. ظاهراً کتاب مذکور با آنچه در کتابخانه برلین با عنوان کتاب الرّد فی منکری الشیخ الاکبر محفوظ است و نیز با آنچه حاجی خلیفه با نام تنبیه الغبی فی تنزیه ابن عربی ضبط کرده، یکی است.
آثار یافت نشده
- کشف الافادة فی حق السیادة. حاجی خلیفه این اثر را با نام کشف الامارة فی حق السیارة ضبط کرده است.
- تذکرة السالکین 3. تذکرة المرید المنیب باخلاق اصحاب الحبیب.
- تعظیم الشعائر من الصوامع والمساجد والمنابر. [۱].
پانویس
- ↑ مصلیپور، عباس، ص 1-2
منابع مقاله
مصلیپور، عباس ، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، زیر نظر کاظم موسوی بجنوردی، تهران، مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، چاپ دوم، 1374.