الإرشاد إلی قواطع الأدلة في أصول الاعتقاد

    از ویکی‌نور
    الإرشاد إلی قواطع الأدلة في أصول الإعتقاد
    الإرشاد إلی قواطع الأدلة في أصول الاعتقاد
    پدیدآورانامام‌الحرمین، عبدالملک بن عبدالله (نویسنده) عمیرات، زکریا (مصحح)
    عنوان‌های دیگرکتاب الارشاد الی قواطع الادله فی اصول الاعتقاد
    ناشردار الکتب العلمية، منشورات محمد علي بيضون
    مکان نشربیروت - لبنان
    سال نشر1416 ‌‎ق یا 1995 م
    چاپ1
    موضوعکلام اشعری - قرن 5ق. کلام اهل سنت - قرن5ق.
    زبانعربی
    تعداد جلد1
    کد کنگره
    ‏BP‎‏ ‎‏204‎‏ ‎‏/‎‏الف‎‏8‎‏الف‎‏4‎‏
    نورلایبمطالعه و دانلود pdf

    الإرشاد إلی قواطع الأدلة في أصول الاعتقاد اثر عبدالمَلِك بن عبداللّه بن يوسف بن محمد بن حَيويه، مشهور به امام الحرمين و ملقب به ضياء‌الدين جوينى متولد 419ق است كه پيرامون مسائل كلامى و اصول اعتقادات است. وى متكلم بزرگ اشعرى و فقيه و اصولى شافعى مى‌باشد.

    ساختار

    كتاب حاضر با 30 باب، از مباحثى چون احكام نظر، حدوث عالم، صفاتى كه برای خداوند واجب است، در اثبات نبوت، اصول عقائد و اقسام آن، آجال، رزق، امر به معروف و نهى از منكر، قيامت، ثواب و عقاب و مسائلى كلامى از اين دست، بحث مى‌كند.

    گزارش محتوا

    بر كتاب وى كه كتابى است كلامى، بسيارى شرح نوشته‌اند. ابن رشد در الكشف عن مناهج الادله، كه به نقد متكلمان اختصاص دارد، آراى جوينى را با استناد به الارشاد نقد كرده است.

    كتاب‌هاى الارشاد، لمع الادله و العقيده النظاميه جوينى، عمدتاًً توصيفى و گزارش گونه‌اند. عناوين و فهرست مطالب آثار كلامى او نيز عمدتاًً همان رئوس مسائل كلامى است كه از ربع آخر قرن چهارم معمول بوده است.

    ابن خلدون، كه مبدع تمايز نهادن ميان مقطع مقدّم و متأخر كلام اشعرى است، جوينى و كتاب الارشاد او را نمونه اعلاى طريقت متقدم مى‌خواند. باور به جوهر فرد، خلا، عدم قيام عرض به عرض، عدم بقاى عرض در دو زمان در كنار اصل باطل شدن مدلول به بطلان دليل، از جمله شاخصه‌هاى كلامى دوره وى است كه باقلانى و جوينى شخصيت‌هاى بارز آن مى‌باشند.

    اگر خصوصيت كلام دوره جديد را اهتمام به قياس ارسطويى (سه حدى) در مقابل استدلال تمثيلى (دو حدى)، توجه به مباحث معرفت شناختى و نظريه احوال و نيز عنايت به مباحث فلسفى، به ويژه اصل عليت بدانيم، مى‌توان جوينى را در اين مسير پيشگام خواند.

    پس از جوينى، به ويژه از زمان فخررازى، سه امر وارد كلام شد:

    1) جوينى به عنوان پيش گفتار در ابتداى الشامل و الارشاد، ملاحظاتى مقدماتى درباره «نظر» آورده است كه اين پيش درآمدها بعدها به تعريف حقيقت كلام در الاقتصاد غزالى، يا به شرح اصول منطق و طبیعیات و هستى شناسى در شرح المواقف جرجانى تعميم يافت.

    جوينى نظر را چنين تعريف كرده است: تفكرى كه متفكر از خلال آن به دنبال علم و قطع يا ظن غالب است. جوينى بر خلاف معتزله و ديدگاه «تولد» آن‌ها و نيز بر خلاف رأى فلاسفه در استنتاجِ ضرورى نتيجه از مقدمات، كه نظر را موجب علم مى‌دانند، معتقد است نظر، تنها بر اساس عادت و اراده الاهى منتِجِ معرفت خواهد شد. وى همچنين از استدلال معتبر و نامعتبر و شرايط آن‌ها بحث كرده است.

    جوينى الاهيات به معناى مباحث عقلى درباره خدا و صفات او (البته بر مبناى كتاب الاهى) و سمعيات به معناى مباحث نقلى را تفكیک كرده است. بخش‌هاى فلسفى و الاهيات را تحت عنوان عقليات طبقه بندى كرده و در مبحث سمعيات، به امر به معروف و نهى از منكر، اجل، رزق، معاد، اسماء و احكام(مسئله ايمان) و امامت پرداخته است. وى نبوت را عامل پيوند ميان الاهيات و سمعيات دانسته است.

    جوينى ميان آنچه در خدا ضرورى است، آنچه برای خدا ممكن است(رؤيت پذيرى، خلق افعال بشرى، عقاب و عفو، نبوت) و آنچه برای خدا ممتنع است، تمايز گذاشته است. البته ملحقات و تفكیک‌هاى ياد شده، اغلب درهم مى‌آميزند. جوينى، با تأكيد بر تقسيم سه‌گانه واجب و ممكن و ممتنع، نبوت و خلق اعمال را در بخشِ «آنچه بر خداوند جايز است»، قرار مى‌دهد و «سمعيات» را بر ديگر بخش‌هاى نقلى اطلاق مى‌كند.

    در موارد ياد شده و مبانى تفكیک‌ها، به روشنى مى‌توان تأثير فلسفه را ديد. مشخص است كه الاهيات، به عنوان اصطلاح، از فلاسفه گرفته شده است. تقسيم بندى مباحث درباره اوصاف و احوال و افعال خدا بر پايه مفاهيم وجوب و امكان و امتناع نيز از همين نوع مى‌باشد. او از مفهوم وجوب و امكان در اثبات خدا هم سود برده، همچنان كه از صفتْ نبودنِ وجود برای خدا سخن گفته، چون وجود، نفسِ ذات است و وجود، مشترك معنوى است. همه اين‌ها، نشان دهنده آغاز اثرپذيرى متكلمان از فلاسفه‌اى؛ همچون ابن سيناست، هرچند تا زمان غزالى آشنايى آنان با فلسفه چندان جدّى و با وقوف كامل نبود، به جز ابن حَزم كه نظام‌مندتر به شرح و نقد آراى فلاسفه پرداخت.

    از معدود مواردى كه جوينى دعوى نوآورى داشته، برهان حدوث است كه آن را برای اثبات محال بودن حوادثِ بدون آغاز و لزوم تناهى در زمان اقامه كرده است؛ البته دليلى مشابه با همين مضمون در آثار كندى و برخى مشايخ معتزله وجود دارد. جوينى اقرار كرده كه اين شيوه استدلال، طريقه‌اى است كه مشايخ به آن اشاره كرده‌اند. در واقع، او مدعى ارائه تقرير جديدى از اين برهان است.

    جوينى همچنين از معدود متكلمان اشعرى است كه نظريه احوال ابوهاشم جُبّائى را در اثبات غيريت صفات و ذات به كار گرفته است. بنا به تعريف جوينى، حال صفتى است، برای موجودى كه نه به وجود متصف مى‌شود، نه به عدم. وى با پذيرش حال به اين معنا، توانست حيات و علم و قدرت و اراده قديم را برای خدا ثابت كند، بدون اينكه در معرض اتهام تعدد قدما قرار گيرد. چون صفات الاهى مصاديقى از حال هستند كه نه به وجود متصف است، نه به عدم. به اين ترتيب، جوينى نظريه احوال را، كه در ميان معتزله صورتى معتدل از نفى صفات بود، به صورت روايتى معتدل از پذيرش صفات درآورد.

    جوينى با وضع یک اصطلاح جديد، صفات خدا را به نفسى و معنوى تقسيم كرده است. صفت نفسى، صفتى است كه لازم ذات شى باشد و در عين حال معلَّل به عللى كه قائم به موصوف است، نباشد. به عبارت ديگر، صفت نفسى، صفت ذاتى و برخاسته از ذات، از آن جهت كه ذات است، مى‌باشد. مقصود از صفت معنوى، حكمى برای موصوف است كه معلل به علتى باشد كه به ذات موصوف قيام دارد، مثلاً «تحيز» صفتى نفسى برای جوهر است، چون صفت ثبوتى است و لازمِ ذات آن است و معلل به علتى زائد بر ذات جوهر نيست، اما «عالِم بودن» معلل به علمى است كه قائم به عالم است و صفت معنوى است. تعبير صفت نفسى قبل از جوينى به كار نرفته است و متكلمانِ قبل از او، به خصوص معتزله، صفات را به دو نوع صفات ذات و صفات فعل تقسيم می‌كردند. صفات نفسى جوينى را مى‌توان متناظر با صفات ذاتى متكلمان پيشين دانست.

    در ميان اوصاف الاهى، جوينى اهتمام ويژه‌اى به كلام خدا داشته است، نظريه او را مى‌توان بر اساس آنچه در الارشاد آمده است، به اين نحو تقرير كرد: جوينى بر كلام نفسى، در مقابل اصوات و الفاظِ دالّ بر آن، تأكيد دارد و آن را جوهر و حقيقت كلام الاهى مى‌داند. بر اين پايه، كلام عبارت است، از قولِ قائم به نفس، كه عبارات و اشارات مصطلح از آن حكايت مى‌كند. اين كلام خدا بر پيامبران «تنزيل» مى‌شود، يعنى جبرئيل كلام خدا را درك كرده، آنگاه به زمين فرود آمده و آنچه را كه فهميده به پيامبر منتقل كرده است، بى‌آنكه خودِ كلام منتقل شده باشد؛ بنا براین، تنزيل، معنايى است نه لفظى. اين نظريه در مباحث كلامى پيش از جوينى سابقه ندارد.

    وضعيت كتاب

    بر كتاب الارشاد جوينى شروح مختلفى نوشته شده است.

    در پایان كتاب، فهرستى از مطالب كتاب به چشم مى‌خورد.

    منابع مقاله

    1- دانشنامه جهان اسلام جلد يازدهم.