دیوان کامل رهی معیری
ديوان کامل رهي معيري | |
---|---|
پدیدآوران | معيري، محمد حسن (نویسنده) |
عنوانهای دیگر | سايه عمر، آزاده، ترانهها |
ناشر | مجيد |
مکان نشر | ايران - تهران |
سال نشر | 1378ش |
شابک | 964-453-028-4 |
موضوع | شعر فارسي - قرن 14 |
زبان | فارسي |
تعداد جلد | 1 |
کد کنگره | /آ16 8215 PIR |
دیوان کامل رهی معیری ( سایه عمر، آزاده، رهآورد، ترانهها)، مجموعه اشعاری است که توسط محمدحسن رهی معیری، متخلص به رهی، به زبان فارسی، سروده شده و به اهتمام کیومرث کیوان در این کتاب جمع شده است.
ساختار
کتاب دارای مقدمهای از کیومرث کیوان در بیان زندگی رهی معیری، نقد شفیعی کدکنی بر «سایه عمر» رهی و متن اشعار است.
گزارش محتوا
در متن کتاب، بهترتیب شاهد مجموعه قصاید و تغزلات، غزلیات، غزلیات ناتمام، مثنویات و منظومهها، قطعات، رباعیات، ابیات پراکنده، تکبیتها، ترانهها و نغمهها و یادبودهایی هستیم که توسط محمدحسن رهی معیری سروده شده است. شعر ناب، شعر تر، شعر تازه، شعر پرطراوت، شعر بیریا، شعر بیدروغ، شعر بیتکلف و شعر به واقع شعر در گوهره شعریاش را در دیوان رهی میتوان بازیافت. رهی، شعری زودیاب و آسانفهم دارد و این نه بدان معناست که شعرش فرودست است که در شعر بزرگانی چون سعدی، نظامی، فرخی و دیگر شعرای سبک خراسانی میتوان این آسانی و زودفهمی را بازیافت. رهی چکیده و برآیندی از هزارودویست سال شعر فارسی است. در دیوان رهی نشانی از شعر رودکی، شمیمی از شعر حافظ، نسیمی از شعر مولانا و حتی حسی از شعر فردوسی جاری است، اما قویترین جریانی را که در دیوان رهی میتوان بازیافت، اقتفا از سعدی است. گاه احساس میکنیم که این بیت و این شیوه بیان را در غزلیات سعدی خواندهایم، اما نیکتر که مینگریم درمییابیم نگاهی که در شعر رهی وجود دارد، نگاهی امروزین است و حسی که در رگرگ سطور شعرهایش جاری است، حسی نو و بدیع است. وجود این حس، یعنی اقتفای شیخ، ناشی از بهکارگیری همان ظرافتها و ظرایفی است که در شعر سعدی میبینیم و بالاخص در صنعت تضاد و تقابل این حس قویتر است؛ مانند شعر: اشک سحر زداید، از لوح دل سیاهی خرّم کند چمن را، باران صبحگاهی[۱].
از دیگر ویژگیهای شعر رهی که حافظانه به شعرش زیبایی میبخشد، بهرهگیری از تجانس آوایی است. از پارهای از ابیات رهی بوی اشعار حافظ به مشام میرسد، اما این بهرهگیری تقلیدگونه نیست؛ چراکه بهکارگیری قالبهای یکسان، بالاخص در غزل، امری طبیعی مینماید. از این اشعار میتوان به موارد زیر مثال زد: ای وطن خصم تو را سنگ به جام افتاد است تشت رسوایی این بوم ز بام افتاد است یا تا جان ندهم بر سر من بازنیاید در خانهام آن خانهبرانداز نیاید[۲].
رهی در بهرهگیری از صنعت تطبیق نیز استاد است؛ همان تطبیقی که حکیم ابوالقاسم فردوسی استادانه از آن بهره میگیرد؛ مثلا در شعر: بازآ که سنگ خاره و گل خنده میکنند بر سستعهدی تو و بر سختجانیام سنگ خاره با سختجانی مطابقت معنایی دارد و کوتاهی عهد گل با سستعهدی[۳].
گاه نوای نی مولانا را از اشعار رهی در گوش جان میشنویم، بالاخص آنگاه که دیوان شمس وی را میگشاییم و گاه شاهد حسی از شعر باباطاهر در اشعار رهی هستیم؛ مثلا در شعر از دل افسرده جز افسردهدل آگاه نیست آنکه داند وحشت شبهای تار من تویی[۴].
گاهی شعر رهی، طریق پیچیدگیها و نازکخیالیها و نیز ظریفگوییهای سبک هندی را میپیماید و یاد اشعار صائب و طالب و کلیم را در خاطر زنده میکند؛ مثلا در شعر: بر طرف جویبار چه حاجت که پا نهیم تا هست دیده تر ما جویبار ما رهی شاعری درونگراست، نگاه عمدهاش معطوف به درون است، بهندرت از پنجره درون سر به بیرون میکند و نگاهی به پیرامون خود میافکند. به همین روی بیشتر اشعار وی رنگ غزل به خود گرفته است و شعرهایش تغزلی است که روایت دل را بازمیگوید. هرچند، گاه نیز سر برون میآورد و فریاد برمیآورد؛ این فریاد از سر وطندوستی و عشق به وطن است. رهی، عاشق مام میهن است. در اشعار اجتماعی او فریادی خشمآلود بر چهره وطنفروشان هست و این وطندوستی او تا آنجاست که عاشقانه از آذربایجان میسراید و طعنی پرخشم دارد بر فروشندگان این بخش از وطن به بیگانگان[۵].
عشق رهی به وطن تا آنجاست که بهناگاه آن شاعری که اهل تغزل است، بهگونه میرزاده عشقی و فرخی یزدی که درد وطن دارند، برای وطن به فریاد سخن میگوید[۶].
از غزلیات مشهور رهی دو غزل زیرا را میتوان نام برد که اولی با صدای محمدرضا شجریان و دومی با صدای علیرضا افتخاری خوانده شده است: یاد ایامی که در گلشن فغانی داشتم در میان لاله و گل آشیانی داشتم گرد آن شمع طرب میسوختم پروانهوار پای آن سرو روان اشک روانی داشتم آتشم بر جان ولی از شکوه لب خاموش بود عشق را از اشک حسرت ترجمانی داشتم چون سرشک از شوق بودم خاکبوس درگهی چون غبار از شکر سر بر آستانی داشتم در خزان با سرو و نسرینم بهاری تازه بود در زمین با ماه و پروین آسمانی داشتم درد بیعشقی ز جانم برده طاقت ورنه من داشتم آرام تا آرام جانی داشتم بلبل طبعم رهی باشد ز تنهایی خموش نغمهها بودی مرا تا همزبانی داشتم
ساقی بده پیمانهای زان می که بیخویشم کند بر حسن شورانگیز تو عاشقتر از پیشم کند زان می که در شبهای غم بارد فروغ صبحدم غافل کند از بیش و کم فارغ ز تشویشم کند نور سحرگاهی دهد فیضی که میخواهی دهد با مسکنت شاهی دهد سلطان درویشم کند سوزد مرا سازد مرا در آتش اندازد مرا وز من رها سازد مرا بیگانه از خویشم کند بستاند ای سرو سهی! سودای هستی از رهی یغما کند اندیشه را دور از بداندیشم کند
وضعیت کتاب
فهرست مطالب کتاب در ابتدای آن ذکر شده است. کتاب، بهندرت دارای پاورقیهایی است که درباره ابیات یا اشعار توضیحاتی ارائه کرده است؛ مثلا در صفحه 68 در شعر «سوگند»، نوشته شده: «این قطعه الهام و برگرفته از اشعار ادب هند است». یا درباره غزل «شاهد گل» در صفحه 93 نوشته شده: «این غزل بدون تخلص به سال 1325 در شماره 147 مجله تهران مصور چاپ شده است».
تاریخ سرایش اشعار در انتهای هر شعر نوشته شده و علامتی (مانند برگ، درخت، گل، ستاره و...) در آخر بسیاری از اشعار، رسم شده است.
پانویس
منابع مقاله
- مقدمه و متن کتاب.
- معیری، محمدحسن، دیوان رهی معیری، آدینه سبز، تهران، 1391ش.