رساله صناعیه

    از ویکی‌نور
    ‏رساله صناعيه
    رساله صناعیه
    پدیدآورانمیرفندرسکی، ابوالقاسم (نويسنده) جمشيدي، حسن (محقق)
    عنوان‌های دیگرصناعية حقائق الصنايع
    ناشربوستان کتاب قم (انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم)
    مکان نشرايران - قم
    سال نشرمجلد1: 1387ش ,
    شابک978-964-548-936-4
    موضوعفلسفه اسلامي - متون قدیمی تا قرن 14

    مشاغل - متون قدیمی تا قرن 14

    نثر فارسی - قرن 11ق.

    کسب و کار - متون قدیمی تا قرن 14
    زبانفارسی
    تعداد جلد1
    کد کنگره
    ‏‏BBR‎‏ ‎‏1166‎‏ ‎‏/‎‏ص‎‏9

    رساله صناعیه، مهم‎ترین اثر میرفندرسکی (متوفی 1050ق) است که به نام و عنوان حقایق الصنایع نیز شهرت دارد. وی در این رساله، مطالب علمی و فلسفی دقیق را با زبانی روشن و فصیح آمیخته با آیات احادیث و اقوال بزرگان و حکما بیان داشته است.[۱]

    ساختار

    کتاب دارای پیشگفتار، مقدمه و محتوای مطالب در 28 باب است.

    گزارش محتوا

    از میان نثرهاى علمى دوره صفویه آنچه مربوط به نشر دعوت و بیان اصول عقاید شیعه است بسیار ساده و عوام فهم و کاملاً زیر (تحت) تأثیر صرف و نحو عربى است. در کنار این نوع نثر علمى، کتبى هم دیده مى‎شود که شیوه علمى و قدیم و سبک موجز و پخته و عبارت‎پردازى درست فارسى و استعمال فعل‎هاى قدیم هریک به‎جای خود تحریر شده است که کتاب رساله الصناعیه ابوالقاسم میرفندرسکی از این نوع است که تا اندازه‌اى به شیوه بابا افضل نوشته شده است. کتاب‌هایى که به نثر علمى نوشته مى‎شوند، معمولاً از صنایع لفظى چون موازنه، سجع و مترادفات خالى است. در مجموع کتب علمى از نظر محدودیت در موضوع بحث، ناگزیر جز به اصطلاحات نمى‎توانند توجه کنند و معمولاً سادگى و روانى را در پیش مى‎گیرند. رساله صناعیه هم از این مسئله مستثنا نیست؛ ولى به‎گونه‌ای نثر علمى دوره‌هاى پیشین را به ذهن مى‎آورد.[۲]

    برخی ویژگى‎هاى نثر رساله صناعیه عبارت است از:

    1. بارزترین ویژگى نثر این رساله کوتاهى جملات است.
    2. جابه‎جایى ارکان دستورى جمله معمولاً فعل‎ها در جاى اصلى خود نیامده‌اند و این شاید به دلیل تأثیرى باشد که از عربى پذیرفته است.
    3. بکار بردن ترکیب‌ها و جمله‌هاى عربى.
    4. حرف ربط «که» در نثر رساله به فراوانى دیده مى‎شود.
    5. کاربرد فراوان علامت‎هاى جمع فارسى به‎ویژه «ان».
    6. کاربرد ترکیبات دعایى در لابه‎لاى نثر.
    7. بارها از واژه «اند» استفاده مى‎کند تا عددى را با ابهام بیان کند.
    8. به کار بردن علامت جمع «ات».
    9. به کار بردن واژه قدیمى «اندر» به‎جای حرف اضافه «در» که به‎نوعی باعث شده نثر رساله به متون کهن نزدیک شود.
    10. کاربرد شکل قدیمى سوم که به‎صورت سیم آمده است که از نشانه‌هاى نثر متون کهن است.
    11. به کار بردن یک متمم با دو حرف اضافه که باز هم از ویژگى‎هاى نثرهاى قدیمى است.
    12. حذف فعل به قرینه لفظى.
    13. به کار بردن نشانه «را» در معناى «براى».
    14. کاربرد زیاد فعل اسنادى «است».[۳]

    میرفندرسکی در این رساله، صناعت را به مفهومى بسیار گسترده گرفته است؛ به معناى هرچیز که از قواى عاقله و عامله آدمى به ظهور و حصول بپیوندد. او در 28 باب به این امور پرداخته است:

    1-تعریف پیشه؛ 2-سودمندى پیشه؛ 3-هدفمندی پیشه؛ 4-دسته‎بندى پیشه‌ها: 1-4. به لحاظ سودمندى 2-4. به لحاظ هدفمندی؛ 5-دادوستد پیشه‌ها با یکدیگر؛ 6-رده‎بندى پیشه‌ها: 1-6. به لحاظ سودمندى 2-6. به لحاظ شرف 3-6. به لحاظ هدف.

    او صناعت را این‎گونه بازمى‎شناساند: صناعت همان پیشه است و پیشه، توانایى است که با فکر و اندیشه درست در موضوع تأثیر راسخ گذارد و موضوع هم به اقتضاى غرض و غایتى که در آن است، آن تأثیر را مى‎پذیرد. میرفندرسکی در تعریف خود تلاش مى‎کند با بهره‎گیرى از روش تحلیلى، زوایاى گوناگون مسئله را بررسى کند: نخست هریک از واژه‌ها را واشکافى مى‎کند و پس از تبیین واژگانى و آوردن اصل تعریف دوباره به تحلیل تعریف مى‎پردازد. بدین معنا که در گزینش تک‎تک واژه‌ها انگیزه‌اى خاص نهان است. با توجه به آنچه وى در تعریف پیشه گفته است، در پیشه سه پایه بنیادى وجود دارد: 1-موضوع؛ همان چیزى که تأثیر مى‎پذیرد. 2-ذات؛ تأثیرپذیرى به اقتضاى هویت و غایتى است که در ذات آن چیز نهفته است. 3-فاعل-تأثیرگذار؛ همان چیزى که تأثیرگذارى از آن است.[۴]

    میر با اشاره به آیه قرآن: «قَالَ رَبُّنَا الَّذِي أَعْطَى کُلَّ شَيْ‎ءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَى» ﴿طه‏، 50﴾، این‎گونه نتیجه مى‎گیرد که هر پدیده‌اى در آفرینش داراى دو گونه کمال است: 1-کمال در آفرینش؛ 2-کمال در جنبش و خیزش. خداوند کمالى را که شایسته هر پدیده‌اى است در همان آغاز آفرینش، به همه پدیده‌ها بخشید؛ و کمال دیگرى نیز به پدیده‌ها داده شد و آن چیزى است که پدیده‌ها با جنبش و خیزش مى‎کوشند تا بدان دست یابند و به سخن آشکارتر رهنمون گردند. رهنمونى پدیده‌ها و به بار نشستن کمال دوم، خود بر سه گونه است: 1-طبیعت؛ 2-حس؛ 3-عقل. وى هیچ‎یک از این سه خاستگاه کمال دومى را تعریف نمى‎کند؛ بلکه به تعریف‎هاى پیشینیان بسنده کرده و از آن درمى‎گذرد. سپس مى‎گوید: بخشى از پدیده‌ها تنها برخوردار از رهنمونى طبیعى هستند و آن گیاهانند. بخشى از پدیده‌ها، افزون بر طبیعت خود، برخوردار از حس‎اند و آن جانورانند. بخشى از پدیده‌ها، افزون بر طبیعت خود و حس، از نیروى عقل نیز برخوردارند و آن انسان است.

    خاصیت یا کارکرد عقل در گام نخست آن نیست که به امر جزئى و ریز بپردازد؛ بلکه عقل در پى آن است که: نخست تمامى هستى را انسجام بخشد و به سامان کند. در گام دوم آن است که امور انسان‎ها را به سامان کند. در گام سوم آن است که امور شخص و فرد انسان را به سامان کند... بر خلاف برخى که کلى را امرى موجود و جداى از افراد خود مى‎پندارند، به نظر مى‎رسد میرفندرسکی بر این باور است که کلى در ضمن افراد و مصادیق خود فقط مى‎تواند تحقق بیابد... او ما را توجه مى‎دهد که هدف و غرض سوم عقل، هدف و غرض نخست طبیعت و حس است. حس و طبیعت در گیاهان، جانداران و انسان، براى این است که به سود و زیان‎هاى فردى و شخصى آن‎ها بپردازد؛ همان کارى که عقل در مرحله سوم بدان‎ها خواهد پرداخت و زنهار مى‎دهد که عقل غرض سوم را جایگزین غرض نخست خود سازد؛ به‎جای پرداختن به امور جهانى، در پى سود شخصى و فردى باشد.

    نکته دیگرى که میرفندرسکی در همین باب بدان مى‎پردازد، رابطه نظام کل با افراد و اجزاست. او بر این باور است که نظام کل در ضمن افراد و اشخاص و اجزاى خود تحقق مى‎یابد؛ زیرا پوشیدن، نوشیدن، خوردن و سرپناه، نیاز فراگیر همگان است و هرکس براى برطرف کردن نیاز خود مى‎کوشد. هیچ‎کس نمى‎تواند به‎تنهایی، تمامى نیازهایش را برطرف سازد؛ بلکه هرکس را یارانى بایسته است تا به‎گونه‌ای نیازى از وى را پاسخ بگویند... در نظام اجتماعى هرکس که بخواهد زنده بماند و به زندگى خود ادامه دهد بایسته است که حال نظام کل را رعایت کند و نظام کل هم بدون افراد و اشخاص پایدارى نخواهد داشت. میر براى اثبات این مدعاى خود-نیاز کل به اجزاى خود و اجزاء به کل-از دو برهان انّى-حسى-و لمّى-عقلى-بهره مى‎گیرد. به دیگر بیان سودمندى و بایستگى پیشه‌ها را از دو راه: حس-برهان انّى-و عقل-برهان لمّى- به اثبات مى‎رساند. انگیزه‌اى که وى را واداشته تا بیشتر به گفت‎وگو در سودمندى پیشه‌ها بپردازد، این است که آشکارا بگوید: هرکس داراى توانایى‎هاى ویژه‌اى است. بایسته است که حرفه و پیشه خاصى را هرکس فرابگیرد و بدان همت ورزد.

    پیشه‌ها در سودمندى دگرگونه‌اند و نیز در هدفمندی هم چندگونه‌اند. هرکس بکوشد تا پیشه‌اى فراگیرد که در آن سود بیشتر و ارزش بالاترى است. میر در رساله صناعیه خود مى‎خواهد توانمندی‎های بشر را به فعلیت درآورد و کسان جامعه را به سمت‎وسوی بالا و والایى از مهارت‎ها و پیشه‌ها بکشاند. بدین‌جهت تلاش مى‎کند تا دسته‎بندى و رده‎بندى ارزشى ارایه کند و بنمایاند که هرکس در لایه‌هاى گوناگون جامعه، در کجا جا گرفته است، چون حرفه‌ها، از جهت توان (قوّه) بى‎نهایتند؛ ولى آنچه به فعلیت رسیده به شمار درآمده‌اند. هرکس خود مى‎داند که به اقتضاى پیشه‌اى که دارد در چه جایگاهى قرار گرفته است و حال آن‎که مى‎تواند به فراگیرى حرفه‌اى دیگر، جایگاه خود را بالاتر و یا پست‎تر برد. گرچه او بر این باور است که پیشه‌هایى چون پیامبرى و پیشوایى همگانى نیست، بلکه از آن برگزیدگان خداوندگار است؛ ولى پیشه‌هاى دیگر، راه براى فراگیرى آن بر همگان گشوده است.

    میرفندرسکی جامعه را یک سیستم و نظام هماهنگ و منسجم مى‎بیند که نوع انسان این سیستم را برپا مى‎دارد. هر انسانى در نظام اجتماعى به‎منزله عضو است. هر عضوى را کارى است و به اقتضاى آن کار، در هر عضو توانایى خاصى است. چنانچه عضوى آن کار بایسته را نکند، به عضوى فاسد بدل خواهد شد. ضمن آن‎که آن عضو دیگر کار خود را نمى‎کند، خلل به کار دیگر اعضا وارد خواهد ساخت.[۵]

    میرفندرسکی در تبیین دسته‎بندى و رده‎بندى پیشه‌ها این‎گونه آن‎ها را تقسیم مى‎کند: 1-پیشه‌هایى که موضوع آن‎ها کلى است و هدف فاعل صلاح موضوع است. این پیشه‌ها به‎گونه‌ای است که نظام کل جهان بر آن استوار است، همچون: پیامبرى، پیشوایى، مجتهدى و فیلسوفى. 2-پیشه‌هایى که موضوع آن‎ها جزئى است و غرض فاعل صلاح آن است، مانند پزشکى، داروسازى و... 3-پیشه‌هایى که موضوع آن‎ها کلى است و غرض فاعل نه صلاح و نه فساد آن است، بلکه به صلاح خود مى‎اندیشد، همچون آیین و آدابى که شاهان براى صلاح خود مى‎نهند. 4-پیشه‌هایى که موضوع آن جزئى است و غرض فاعل نه صلاح و نه فساد است، بلکه به صلاح خود مى‎اندیشد، مانند سنت‎ها و آدابى که بعضى از پیشه‌هاى جزئى براى صلاح و حفظ خود قرار مى‎دهند... او باور دارد که جامعه در لایه‌ها و طبقات گوناگون قرار مى‎گیرد. ورود به بعضى از لایه‌ها، مانند پیامبرى و پیشوایى ویژه افراد خاصى است؛ اما در دیگر پیشه‌ها راه براى ورود و خروج همگان باز است.[۶]

    میر درباره دنیا می‌گوید: «نمى‎توان دنیا را به‎صورت مطلق مذمت کرد. دنیا منزلگاه است. چاره‌اى جز عبور از آن نیست.»[۷]

    وضعیت کتاب

    فهرست مطالب در ابتدا و سایر فهارس فنی در انتهای اثر ذکر شده است.

    پانویس

    1. ر.ک: پیشگفتار کتاب، ص50-51
    2. ر.ک: همان، ص55
    3. ر.ک: همان، ص55-57
    4. همان، ص58-59
    5. همان، ص59-63
    6. همان، ص65-66
    7. همان، ص69

    منبع مقاله

    پیشگفتار کتاب.

    وابسته‌ها