لطفی، محمدحسن
نام | لطفی، محمدحسن |
---|---|
نامهای دیگر | |
نام پدر | |
متولد | |
محل تولد | |
رحلت | |
اساتید | |
برخی آثار | |
کد مؤلف | AUTHORCODE06758AUTHORCODE |
دكتر محمدحسن لطفى تبريزى مترجم بيش از بيست اثر مهم فلسفى جهان، در سال 1298ش در تبريز به دنيا آمد.
تحصیلات
مدرسه ابتدايى و متوسطه را همانجا گذراند و در سال 1317ش به دانشكده حقوق تهران رفت.
يكى از بزرگترين خوشبختىهاى وى، دوران تحصيل در مقطع متوسطه بود، زيرا مديران و معلمان مدرسهاى كه وى در آن تحصيل مىكرد، هنوز افكار ايدهآل دوره مشروطيت را داشته و چنين احساس مىشد كه واقعاً مىخواهند به شاگردان خدمت كنند. اين افراد، كسانى از قبيل شهاب فردوس (نه آن شهاب فردوس تودهاى كه برادر كوچكتر او بود)، جلالالدين همايى و سيد هادى سينا بودند كه پس از اندك مدتى استاد دانشگاه تهران شدند.
معلمى كه بسيار روى وى تأثير گذاشت، معلم زبان فرانسه او بود كه مردى گمنام بوده و گمنام ماند. او مردى يهودى بود به نام بناروش و چنان كوششى در ياد دادن زبان فرانسه به شاگردان خود داشت كه گويى پيشرفت آنها، معنى زندگیش بود و شاگردان خود را طورى پرورش داده بود كه در كلاس ششم متوسطه، توانسته بودند درس فيزيك را به زبان فرانسه بخوانند و چون معلم فيزيك دكتر لطفى يك ارمنى به نام ميناسيان بود و فارسى را نيز به خوبى نمىدانست، از اين رو، اين كلاس به زبان فرانسه تشكيل مىشد. (در آن زمان آموختن انگليسى معمول نبود و زبان خارجى در مدرسه، زبان فرانسه بود). وى پس از جدايى از بناروش در سال 1317ش، ديگر هيچوقت آموختن زبان فرانسه را دنبال نكرد.
ياد مدرسه آن زمان، يكى از بهترين خاطرات زندگى وى مىباشد. اما مىتوان گفت كه تمام جنبوجوشهاى زندگى او تا حدود سى سالگى بوده است. وقتى كه وى در دانشگاه تهران درس حقوق مىخواند، بيشتر استادان او، دكتر حقوق بودند و دكتر حقوق بودن در آن زمان كه در يگانه دانشگاه ايران يعنى دانشگاه تهران، دوره دكترى براى هيچ رشتهاى جز پزشکى وجود نداشت، موضوع خيلى مهمى بود و دكترهاى حقوق، شأن و اعتبار فراوان داشتند. نكته ديگر اين است كه در آن هنگام، جنگ جهانى دوم هنوز روى نداده بود و اروپا عاشق خودش بود و همه دنيا عاشق اروپا و همه مىخواستند در همه امور از اروپا تقليد كنند، در حالى كه در محيط دكتر لطفى، بندرت كسى مىدانست كه اصلاً اروپا يعنى چه. در آن زمان، از آمريكا تقريباً سخنى به ميان نمىآمد. در محيط آنها هيچكس حتى يك كلمه عليه اروپا به زبان نمىآورد.
دكتر لطفى خود مىگويد: «در آن زمان كه ما درس حقوق مىخوانديم، اروپا در محيط ما، قبله آمال همه كسانى بود كه لفظ اروپا به گوششان خورده بود و انسان اروپايى، برى از همه معايب پنداشته مىشد. من هم مثل ديگران اصلاً نمىدانستم اروپا چيست، با اين همه به علت اوصافى كه همه به اروپا نسبت مىدادند، وقتى كه درس حقوق مىخواندم، تصميم گرفته بودم كه هرطور شده بايد به اروپا بروم تا اولاً دكتر حقوق شوم و در ثانى ببينم اين اروپا چيست كه همه دنيا را مفتون خود ساخته است». اما دو مانع بزرگ بر سر راه وى وجود داشت: يكى اينكه خانواده وى امكان مالى نداشت تا او به اروپا بفرستد و دوم اينكه همينكه وى دانشكده را تمام كرد، جنگ جهانى كه چندى پيش شروع شده بود، به ايران سرايت كرد و امكان سفر به اروپا به كلى از ميان رفت. اما اين امر تغييرى در تصميم وى نداد.
وى كه در آن دوران جوانى بيستويك يا بيستودو ساله بود، فكر مىكرد چون پول ندارد، پس بايد چشم به راه باشد تا تاجرى بخواهد به اروپا برود و مترجم فرانسه لازم داشته باشد و او را با خود ببرد. البته اين فكر كودكانه بود، چون در زمان جنگ، كسى براى تجارت به اروپا نمىرفت، ولى او دستبردار نبود. تصادف نيز چنين بود كه شنيد شخص دوم سفارت تركيه، به دنبال معلم فارسى مىگردد و او نيز فوراً خود را به وى معرفى كرد. اين شخص وقتى متوجه علاقه وافر آقاى لطفى براى رفتن به اروپا شد، وى را به استانبول دعوت كرده و براى او در دانشگاه تركيه، بورس گرفت و سرانجام وى به استانبول رفت. ولى مقصد وى استانبول نبود و فكر مىكرد اگر به استانبول برود، فعلاً يك قدم به اروپا نزدیک شده است.
وى ابتدا به آلمان رفت و نزد شخصى هلندى كه هم آلمانى مىدانست و هم فرانسه، آلمانى آموخت. او چهار ماه در هانور، آلمانى ياد گرفت و سپس زبان آلمانى را تا اندازهاى آموخت كه توانست در سمينارها در دانشكده حقوق گوتينگن آلمان شركت كند. وى اولين درجه دكترايش را از دانشگاه گوتينگن گرفت. موضوع رساله دكتراى وى «نمونه انسان بزهكار از نظر مقررات جزايى مربوط به نوجوانان» بود.وى بعد از موفقيت در تحصيلات دانشگاهى به مدت چندين سال در آلمان به عنوان دستيار استاد زبان فارسى مشغول بوده و به سال 1947م به ايران بازگشت و بعد از توقف سه ساله در سال 1950م دوباره به آلمان مراجعت كرد. در اين دوران، با خانم زيگريد، دانشجوى ادبيات روسى ازدواج كرد.
وى بعدها شروع به ترجمه آثار افلاطون كرد. علت روى آوردن وى به افلاطون، يك درماندگى روحى بود. وى در سال 1327ش به ايران برگشت و با عدهاى از دوستان به نهضت ملى شدن نفت پيوست. اما پس چندى، سران اين نهضت كه اعضا برایشان احترام قائل بوده و به چشم تقريباً تقدس به آنها نگاه میكردند، به جان هم افتادند و اين نهضت را چنان از درون خالى كردند كه زمينه كاملاً براى كودتا فراهم شد. يعنى يك ضربه خيلى كوچك كافى بود كه اين نهضت را از بن مضمحل بكند. اين براى آقاى لطفى، يك ضربه روحى خيلى بزرگ بود و نتيجهاش اين شد كه وى به كلى مصمم شد تا دامن از سياست برچيده و به گوشهاى بنشيند. او با دوستانش به كلى از سياست كنار كشيد و در اين فكر بود كه چه شد كه اين اميد به اين بزرگى، يكباره بر باد رفت. وى در اينباره مىگويد: «وقتى به مطالعه خودمان پرداختيم، ديديم كه برخى از سران نهضت، واقعاً قصد خدمت و حسن نيت داشتند و اگر هم اشتباهى مىشدند، به علت اين بود كه شايد تربيت سياسى نداشتند... كودتا كه انجام گرفت، كمى بعد دكتر مصدق را آوردند به محاكمه و تمام جريان محاكمه در روزنامههاى صبح و عصر با تمام جزئيات منتشر مىشد و حملههاى دور از انصاف و شرفى كه دادستان محكمه نظامى به مصدق مىكرد، براى ما خيلى تأثرآور و ناراحت كننده بود و ما نمىتوانستيم كارى بكنيم چون از هيچ دهانى سخنى نمىتوانست بيرون بيايد. ما به اين فكر افتاديم كه آپولوژى افلاطون را ترجمه كنيم و با عنوان «محاكمه سقراط» چاپ كنيم و به اين ترتيب واقعهاى موازى و مشابه با واقعه محاكمه مصدق را در برابر چشم خوانندگان بگذاريم. مقصود ما از ترجمه و منتشر كردن اين رساله سه چيز بود: اولاً بدين وسيله به محاكمه مصدق اعتراض مىكرديم. ثانياً مىخواستيم به خوانندگان ترجمه بگوييم كه اين اول دفعه نيست كه يگانه خادم يك ملت به عنوان يگانه خائن به مملكت به دادگاه برده مىشود و محكوم به حبس، تبعيد و اعدام مىشود. چنين چيزى نبايد كمر قومى را بشكند بلكه بايد آن قوم را در مقاومتش سمجتر و سرسختتر بكند. غرض سوم هم كه البته به هيچوجه كمتر از غرضهاى ديگر نبود، ابلاغ محتواى فلسفى اين كتاب به خوانندگان بود براى اينكه موضوع اين كتاب يعنى سخنانى كه در اين كتاب به ميان مىآيد، مخاطبش خود ماهاى آن زمان بوديم».
اين ترجمه، سرآغاز ترجمهى آثار فلسفى به قلم وى است. دكتر لطفى در آغاز كار ترجمهى آثار افلاطون، يازده رساله را با همكارى رضا كاويانى ترجمه كرده و بعد از فوت وى، با همت و پشتكار، تمامى رسالات فلسفى افلاطون را به اتمام مىرسانند. دكتر لطفى با مطالعه و ترجمهى آثار افلاطون، مجذوب افكار اين فيلسوف شده و براى سهل كردن فلسفهى وى و آگاهى بيشتر خوانندگان، آثار ديگرى دربارهى افلاطون را ترجمه مىكنند؛ «زندگى افلاطون و آثار او» از جملهى اين متون به شمار مىرود كه بعد از كارهاى محمد على فروغى، گشايشى در راه آشنايى خوانندگان ايرانى با فلسفهى يونان است.
دكتر لطفى در طى مدت نزدیک به چهل سال، عمدهترين مشغلهى خود را در ترجمهى آثار كلاسيك و متون اصلى فلسفه قرار داده و با ترجمهى بيش از ده هزار صفحه، خدمت ارزشمندى به جامعهى علمى ايران در دهههاى گذشته انجام داده است. همان طور كه از فهرست آثار ترجمه شدهى دكتر لطفى روشن است، بيشترين حيطهى كارى ايشان، فلسفهى افلاطون بوده و آن چنان كه خود اشاره داشتهاند، متون تاريخى ديگر را عمدتاًً براى روشنگرى انديشههاى افلاطون ترجمه كردهاند. بخش ديگرى از ترجمههاى ايشان انديشههاى سياسى ماكياولى و آثار ارسطو است.
آثار
- ارسطو سماع طبيعى.
- ارسطو اخلاق نيكوماخوس.
- آغاز و انجام تاريخ (ترجمه).
- دوره كامل آثار افلاطون (ترجمه).
- قرآن و طب.
وفات
ايشان در دوم آذرماه، به علت ابتلا به آنفلونزا درگذشت.
منابع مقاله
1- «به ياد دكتر محمدحسن لطفى» مجله بخارا، مهر 1378، شماره 8، صص 321-328.2- حقدار، على اصغر، «كتابشناسى توصيفى دكتر محمدحسن لطفى تبريزى»، بهمن 1377، كتاب ماده ادبيات و فلسفه، شماره 16، صص 6-11.