مبارکفوری، صفیالرحمان
نام | مبارکفوری، صفی الرحمان |
---|---|
نام های دیگر | |
نام پدر | |
متولد | |
محل تولد | |
رحلت | 0 ق |
اساتید | |
برخی آثار | |
کد مؤلف | AUTHORCODE1469AUTHORCODE |
صفى الرحمن بن عبدالله مبارکفورى، در ششم ژوئن 1943م، در دهكدهاى از توابع مبارکپور كه در حال حاضر حسينآباد (از ايالت اوتراپرادش) نام دارد، به دنيا آمد.
در كودكى بخشى از قرآن كريم را نزد پدربزرگ و عموهايش آموخت، سپس در سال 1948م، به مدرسه «دارالتعليم» در مبارکپور پيوست و در آنجا شش سال تحصيلى را گذرانيد و دوره ابتدائى را به پايان رسانيد و برخى از كتابهاى فارسى را نيز آموخت. در ژوئن 1954 به مدرسه «احياء العلوم» در مبارکپور انتقال يافت و به آموختن زبان عربى و صرف و نحو و قواعد آن پرداخت و نيز بعضى فنون ديگر را فراگرفت و پس از دو سال، به مدرسه ديگرى كه يكى از مهمترين دانشكدههاى شريعت در اين منطقه به حساب مىآمد، منتقل شد؛ مدرسه «فيض عام»، در شهر مئو، در سى و پنج كيلومترى شهر مبارکپور. وى در ماه مه 1956م به اين مدرسه پيوست و پنج سال در آنجا به فراگيرى زبان عربى و قواعد آن و علوم شرعى؛ يعنى تفسير و حديث و فقه و اصول و غيره پرداخت و در ماه ژانويه 1961 از آن دانشكده فارغالتحصيل شد و گواهىنامه فارغالتحصيلى آن را كه معادل فوق ليسانس در شريعت و علوم است و اجازه تدريس و فتوا را نيز شامل است، دريافت كرد و در تمامى امتحانات، نمرات عالى و رتبه اول در كل دانشكده را به دست آورد.
همزمان براى شركت در امتحانات كميسيون دولتى تحت نظارت فرماندارى اوتراپرادش (هند) كه به «هيئت امتحانات علوم شرقى در اللهآباد» معروف است، آماده شد و در فوريه 1959 در امتحان «مولوى» شركت كرد و در فوريه 1960 در امتحان «عالم» شركت كرد و در هر دو امتحان با نمره «بسيار خوب» موفق شد. روال كار هيئت مزبور چنين بود كه به هيچكس نمره عالى نمىدادند، مگر آنكه با چنان رتبهاى در ميان اقرانش مشهور بوده باشد. اين هر دو گواهىنامه را نيز از هيئت ممتحنه دريافت كرد.
با گذشت فاصله زمانى بس طولانى در سال جارى نيز، در امتحان ديگرى، از همان امتحاناتى كه هيئت مذكور، نظر به اوضاع و احوال فعلى مدرّسان برگزار مىكند، در امتحان تصديق مدرّسى در ادبيات عربى در فوريه سال 1976م شركت كرد و با نمره «بسيار خوب» موفّق شد.
ايشان از دانشكده فيض عام كه فارغالتحصيل شد، به تدريس و خطابه اشتغال پيدا كرد و به ايراد كنفرانس در مجامع مسلمانان در استان اللهآباد و ناكپور پرداخت. دو سال بعد در ماه مارس 1963 رياست مدرسه فيض عام، او را براى تدريس در آنجا دعوت كرد. در آن دانشكده بيش از دو سال سپرى نكرد و اوضاع و احوال، وى را ناگزير از قطع همكارى گردانيد. مدّت يك سال نيز - بهطور قراردادى - در دانشگاه رشاد، در اعظمكده تدريس كرد و پس از آن به مدرسه دارالحديث در شهر مئو، در ماه فوريه 1966 دعوت شد و سه سال در آنجا به تدريس مشغول بود و امور آموزشى و داخلى مدرسه را نيز به نيابت از رئيس مدرّسان اداره مىكرد، تا آنكه در ميان اعضاى هيئت اجرايى مدرسه اختلافاتى رخ داد كه نزدیک بود به تعطيلى مدرسه منجر گردد و ايشان براى دورى گزيدن از چنان اختلافاتى، از تدريس در آن مدرسه استعفا كرد.
در ژانويه 1969م، در شهر سيونى اقامت گزيد. در دانشكده فيض العلوم به تدريس اشتغال ورزيد و اداره تمامى امور داخلى و خارجى دانشكده را به نيابت از رياست كلّ دانشكده بر عهده داشت و بر كار مدرّسان نيز نظارت مىكرد. همزمان در مسجد جامع سيونى خطابه ايراد مىكرد و در اطراف و اكناف و حومه آن شهر در مجامع مسلمين كنفرانس مىداد و آنان را به اسلام آوردن از سر نو، دعوت مىكرد. در آنجا، با شخصيتهاى بزرگ اسلامى و دانشمندان طراز اول كه در جميع نواحى هندوستان دستاندركار تبليغ اسلام بودند، ملاقات كرد و از رهنمودهاى سازنده و تجارب ارزنده ايشان بهره جست.
در آنجا كميتههايى تشكيل داد كه اوضاع و احوال و امور مسلمين را تحت نظر مىگرفت و راههاى پيشرفت و پيشتازى را به آنان مىنمود و در تمامى جوانب زندگى دينى و فكرى و فرهنگى و بازرگانى، تأثير بسزايى داشت و در ايجاد وحدت كلمه ميان مسلمانان جهان، يد بيضائى از خود نشان داد و آنان را از شرّ بدعتها و خرافات نگاه داشت و در جهت پايبندى به دين تشويق كرد.
چهار سال تحصيلى تمام را در آنجا به سر برد. زمانى كه در اواخر سال 1972م، به زادگاه خويش بازگشت، هيئترئيسه مدرسه دارالتعليم در مبارکپور، اصرار ورزيدند بر اينكه تدريس در آن مدرسه و اداره امور آموزشى آن را به عهده بگيرد و ايشان پذيرفتند. ايشان، در مسئوليت جديد، در ارتباط با مدرسهاى كه روزگارى نخستين آموزشگاه محل تحصيل وى بود، به انجام وظيفه مشغول شد، امّا همينكه دو سال تحصيلى را در آن مدرسه به پايان رساند، رياست دانشگاه سَلَفى بنارس، از رياست مدرسه دارالتعليم درخواست كرد كه با انتقال ايشان به جامعه سَلَفيه موافقت به عمل آورد. رياست دانشگاه سَلَفى بنارس نيز پيشنهاد و درخواست مزبور را پذيرفت و ايشان در ماه اكتبر 1974، به دانشگاه سَلَفى بنارس انتقال يافت.
آثار
1. شرح ازهار العرب؛
2. ترجمه رساله «المصابيح فى مسئلة التراويح»؛
3. ترجمه «الكلم الطيب»؛
4. ترجمه «الاربعين النَّوَويه» با شرح و توضيح؛
5. بشارتهاى ظهور محمّد در كتابهاى يهود و نصارى؛
6. شرح حال شيخالاسلام محمّدبن عبدالوهاب تميمى نجدى؛
7. حاشيهاى متوسط بر بلوغ المرام ابن حجر عسقلانى؛
8. قاديانيه و قهرمان اسلام شيخ ثناء الله امرتسرى؛
9. الرحيق المختوم.
«تهيهكننده: ابوالحسن اسماعيلى».