أخبار الظراف و المتماجنين

    از ویکی‌نور
    أخبار الظراف و المتماجنین
    أخبار الظراف و المتماجنين
    پدیدآورانمهنا، عبدالامیر (شارح) ابن‌جوزی، عبدالرحمن بن علی (نويسنده)
    ناشردار الفکر اللبناني
    مکان نشربیروت - لبنان
    سال نشر1990 م
    چاپ1
    موضوعادبیات عربی - قرن ۶ق.- کلمات قصار
    زبانعربی
    تعداد جلد1
    کد کنگره
    ‏PJA‎‏ ‎‏4092‎‏ ‎‏/‎‏الف‎‏3*
    نورلایبمطالعه و دانلود pdf

    اخبار الظراف و المتماجنين، اثر ابوالفرج، عبدالرحمن على جوزى، با تشريحات و توضيحات عبدالامير مهنّا، مجموعه‌اى از حكايات و داستان‌هاى كوتاه است كه به زبان عربى و قبل از سال 597ق، نوشته شده است.

    آنچه باعث اهميت کتاب شده است، مستند بودن حكايات و روايات آن مى‌باشد.

    ساختار

    کتاب، با دو مقدمه از شارح و مؤلف آغاز و مطالب در سه باب، ارائه شده است، به‌گونه‌اى كه هر يك از ابواب، به حكايات و روايات مربوط به مردان، زنان و كودكان، اختصاص يافته است.

    مباحث، حول اخبار و حالات افراد و نوادر روزگار مى‌باشد؛ كسانى كه به تقوا، زيركى، ظرافت، شوخ طبعى و... معروف مى‌باشند.

    نويسنده، در ابتدا، به بررسى معناى واژگانى همچون، مجنون، ظريف، نوادر و... پرداخته و در ادامه، به گوشه‌اى از حالات و حكايات برخى از اين افراد كه بدين اوصاف مشهور شده‌اند، اشاره كرده است.

    كوتاهى عبارات، شيرينى بيان و نكته‌سنجى مؤلف، از ويژگى‌هاى کتاب مى‌باشد.

    گزارش محتوا

    شارح، در مقدمه خود، به بيان زندگى‌نامه مفصلى از مؤلف پرداخته و جنبه‌هايى از زندگى وى را، از جمله ولادت، دوران زندگى، مشايخ و اساتيد، صفات و ويژگى‌هاى اخلاقى، شخصيت علمى، ذوق شعرى، اعتماد به نفس، شاگردان، مذهب، تاريخ و نحوه وفات، آثار و كتب فراوانى كه ابن جوزى در زمينه‌هاى مختلف نوشته، به تصوير كشيده است.

    مقدمه مؤلف، به بيانات برخى از بزرگان، در باب مطايبه و شوخ‌طبعى، اختصاص يافته است.

    در باب اول، در پنج قسم زير، حكايات و رواياتى بيان شده است كه قهرمان اصلى آنها، مردان مى‌باشند:

    الف) پيامبران: به‌عنوان نمونه، در روايتى از ابى‌بكر بن محمد بن عمرو بن حزم، حكايت شده است كه در مدينه، مردى به نام نعمان بود كه هر گاه خوراكى و ميوه جديدى به مدينه مى‌آمد، آن را به‌صورت نسيه خريدارى كرده و به رسول الله(ص) هديه مى‌داد، اما وقتى صاحب آن براى گرفتن پولش نزد وى مى‌آمد، او را نزد رسول خدا(ص) حواله كرده و از او مى‌خواست تا پولش را از ايشان بگيرد. در اين هنگام بود كه رسول الله(ص) از نعمان مى‌پرسيد: مگر آن را به من هديه ندادى؟ وى در پاسخ مى‌گفت: همين‌طور است، اما خدا مى‌داند كه پولى ندارم، فقط مى‌خواستم شما هم از آن تناول فرماييد. رسول الله(ص) نيز از اين كار خنده‌اش گرفته و پول آن شخص را پرداخت مى‌نمود.

    ب) صحابه: در روايتى از ابى رزين نقل شده است كه از عباس سؤال شد تو بزرگ‌ترى يا رسول الله(ص) و او پاسخ داد: ايشان از من بزرگ‌تر است، اما من قبل از وى به دنيا آمدم.

    از جمله صحابه‌اى كه حكايتى از آنها نقل شده است، مى‌توان به افراد زير اشاره كرد: انس بن مالك، عمر بن خطاب، عبدالله بن ابى‌بكر، امام على(ع)، عبدالله بن عمر، احنف بن قيس بن معاوية بن حصين، معاوية بن ابى سفيان، عبدالله بن عامر، ابى اسود دوئلى، ابوهريره و...

    ج) علما و حكما: از جمله آنها عبارتند از: شريح بن حارث بن قيس كندى، مسروق بن الاجدع، ابويحيى خالد بن ميمون بن فيروز، عامر بن شراحيل بن عبدذى كبار، سليمان بن مهران اسدى، عبدالله بن ادريس اودى، على بن عاصم، ابوالعباس طوسى، احمد بن محمد بن يحيى القطان، يحيى بن مبارك، محمد بن حرب هلالى و...

    در حكايتى در اين بخش، چنين آمده است كه روزى خوارج، يكى از شيعيان را گرفته و از او درباره عقيده‌اش سؤال كردند و او با زيركى گفت: «انا من على و من عثمان برىء». آنها گمان كردند كه وى، از هر دو تن برائت جسته و بدين ترتيب او را رها كردند، در حالى كه منظور او اين بود كه من از على هستم و از عثمان، برائت مى‌جويم.

    د) اعراب: حكاياتى كه در اين قسمت ذكر شده، مربوط به باديه‌نشينان و افراد گمنامى از اعراب، مى‌باشد.

    در حكايتى از مهدى بن سابق، چنين آمده است كه روزى، عربى، مردى را ديد كه طبقى از انجير در مقابلش بود، نزد وى رفته و سلام كرد؛ آن مرد كه ديد آن عرب نزد او مى‌آيد، فورا رداى خويش را بر روى طبق انجير كشيد و وانمود كرد كه چيزى نزدش نيست. وقتى عرب در مقابل آن مرد نشست، آن مرد وى را خطاب كرد و گفت: آيا از قرآن چيزى مى‌دانى؟ عرب گفت: آرى و چنين خواند: «و الزيتون و طور سينين». آن مرد پرسيد: پس انجيرش(تين) كو؟ عرب گفت: زير عباى شماست.

    در حكايتى ديگر آمده است كه عربى، گروهى از يهوديان را گرفته و از آنها پرسيد: نظر شما در مورد عيسى بن مريم(ع) چيست؟ آنها گفتند: او را كشته و به صليب كشيده‌ايم. آن عرب هم گفت: و الله رهايتان نمى‌كنم تا ديه او را بپردازيد، آن‌گاه ديه كامل فردى را از آنها گرفت.

    ه‍) عوام: حكايات اين بخش، به‌طور پراكنده بوده و مربوط به شخص خاصى نيست؛ تنها وجه مشترك آن با قسمت‌هاى قبلى، در اين است كه اشخاص اول اين حكايات، مردان مى‌باشند.

    باب دوم، به حكايات مربوط به زنان، اختصاص يافته است كه برخى از آنها، عبارتند از: عايشه، اسماء بنت ابى‌بكر، همسر عمران حطان، خواهرزاده زبير بن عوام و...

    در حكايتى آمده است كه روزى پادشاهى، پيرزنى از اعراب را ديده و از او درباره تبار و قبيله‌اش پرسيد. وى، در پاسخ گفت كه از قبيله طى مى‌باشد. شاه پرسيد: چه باعث شده كه ديگر كسى مثل حاتم در قبيله طى پيدا نمى‌شود. او گفت: همان چيزى كه باعث شده در ميان ملوك، ديگر كسى مثل تو پيدا نشود. شاه از حاضرجوابى وى شگفت‌زده شد و به او صله فراوان داد.

    در آخرين باب، حكاياتى آمده است كه مربوط به كودكان مى‌باشد.

    در حكايتى كه در اين باب آمده است، بشر حافى مى‌گويد: روزى به خانه معافى بن عمران رفته و در زدم، كودكى از پشت در پرسيد: كيستى؟ گفتم: بشر حافى (پابرهنه) گفت: اگر به پشيزى كفشى مى‌خريدى، ديگر پابرهنه نمى‌ماندى.

    وضعيت کتاب

    فهرست مطالب، در انتهاى کتاب آمده است.

    پاورقى‌ها توسط شارح نوشته شده و در آنها، علاوه بر ذكر منابع، توضيح و تشريح كاملى از كلمات و عبارات ثقيل و مشكل متن و نيز نام كامل افرادى كه نامشان در متن ذكر شده، آمده است.

    منابع مقاله

    مقدمه و متن کتاب.