النصائح الكافية

    از ویکی‌نور
    النصائح الکافیة
    النصائح الكافية
    پدیدآورانشابندر، غالب (محقق) علوی، محمد بن عقیل (نويسنده)
    عنوان‌های دیگرالنصائح الکافیه لمن یتولی معاویه
    ناشرمؤسسة الفجر
    مکان نشربیروت - لبنان
    سال نشر1412 ق یا 1991 م
    چاپ1
    موضوعاسلام - تاریخ - از آغاز تا 132ق.

    امویان - تاریخ

    معاویه بن ابی‌سفیان، خلیفه اموی، 20 قبل از هجرت - 60ق. - نقد و تفسیر
    زبانعربی
    تعداد جلد1
    کد کنگره
    ‏DS‎‏ ‎‏38‎‏/‎‏4‎‏ ‎‏/‎‏م‎‏6‎‏ع‎‏8‎‏
    نورلایبمطالعه و دانلود pdf

    النصايح الكافية تأليف سيد محمد بن عقيل بن عبدالله عمر بن يحيى علوى (1350-1279ق)، بيان و شرح اين مساله است كه آيا لعن معاويه جايز مى‌باشد يا خير. كتاب به زبان عربى و در سال (1326ق) تأليف شده است. انگيزه تألیف كتاب، پاسخ و استدلال به اين سؤال بوده كه آيا فردى كه لعن بر معاويه مى‌كند گنهكار است يا نه؟

    ساختار

    كتاب مشتمل بر يك تنبيه از مؤلف پيرامون موضوع كتاب، يك مقدمه از «شيخ عبدالله سبتى» و متن مى‌باشد. متن نيز شامل يك خطبه، دو مقام و يك خاتمه است.

    مؤلف، در بيان مطالب و مباحث، از آيات قرآنى كه به صورت كامل ذكر شده و روايات و اشعار عربى استفاده نموده است.

    گزارش محتوا

    جناب «شيخ عبدالله سبتى» در مقدمه، مطالب مهمى پيرامون مؤلف، كتاب و موضوع آن بيان كرده است. وى در مقدمه چنين بيان نموده است: «مسلمانان دو دسته هستند، دسته اول گروهى كه صحابه پيامبر(ص) را مقدس دانسته و هيچ ايرادى را بر آنان وارد نمى‌دانند. دسته دوم، گروهى هستند كه صحابه پيامبر(ص) را مقدس ندانسته و معتقدند اشكال و ايراد بر آنان رواست». شيوه مؤلف در تأليف و تدوين كتاب، بر طبق نظر گروه دوم است.[۱]

    نويسنده در خطبه، پيرامون انگيزه تأليف كتاب، لعن معاويه و نظر مسلمانان در مورد معاويه مطالبى را ذكر نموده است.

    وى مسلمانان را در مورد معاويه به سه گروه تقسيم كرده است:

    1. كسانى كه حكم به فسق معاويه مى‌كنند و بغص و لعن او را جايز مى‌دانند؛
    2. كسانى كه معاويه را حق دانسته و لعن او را جايز نمى‌دانند؛
    3. كسانى كه در مورد مناقب معاويه، احاديثى بيان نموده و مى‌گويند سيئات او تبديل به حسنه و خوبى شده است.[۲]

    مؤلف، مطالب و مباحث را در دو مقام بيان نموده و شرح و توضيح داده است. اين دو مقام به ترتيب عبارتند از:

    مقام اول، به بيان و توضيح ادله و استدلال كسانى كه لعن معاويه را جايز و بغض او را واجب مى‌دانند؛

    مقام دوم، در مورد كسانى است كه لعن را مستحب دانسته و مى‌گويند بايد بغض و كينه او را اعلان نمود.

    نويسنده، پيش از بيان مقام اول، مقدمه‌اى را آورده و در آن، مطالبى پيرامون حقيقت لعن، انواع و معناى لغوى و اصطلاحى لعن بيان نموده است.[۳]

    مقام اول، ادله قائلين به جواز لعن:

    مؤلف در مقام اول، نامه‌ها و مكاتباتى كه بين افراد مختلف نوشته شده را بيان نموده است. براى نمونه نامه‌اى كه معاويه به سعد بن ابى‌وقاص نوشته و در آن به تحريك او در مورد قتل عثمان پرداخته است.[۴]

    بيان اين مكاتبات، ادله كسانى است كه لعن معاويه را به خاطر عقايد و كارهايى كه انجام مى‌داده و تحريك مردم بر عليه حضرت على(ع)، جايز مى‌دانند.

    از جمله اين نامه‌ها، موردى است كه حضرت على(ع) به معاويه مى‌نويسد و نصرت و يارى معاويه از عثمان را تكذيب مى‌نمايد. اين نامه در نهج‌البلاغه نيز ذكر شده است.[۵]

    برخى از امورى كه باعث مى‌شود كه لعن معاويه جايز باشد، عبارت است از:

    معاويه و اصحاب او جزء قاسطين بودند؛ فرستادن پسر بن ارطا براى فساد در زمين؛ شادى معاويه از قتل عمار؛ جانشين نمودن يزيد؛ توليت دادن به عمروعاص؛ وصيت معاويه براى سب بر على(ع)؛ خفيف نمودن مقام پيامبر(ص) و استخفاف انصار.

    نويسنده در پايان مقام اول، تكمله‌اى بيان نموده و در آن، مطالبى پيرامون لعن معاويه ذكر كرده است.[۶]

    از جمله مطالبى كه در اين قسمت بيان شده، «فسق و بدعت معاويه» است. مؤلف، معاويه را فاسق و صاحب بدعت معرفى نموده و نتيجه‌گيرى كرده كه بغض و كينه داشتن از معاويه، يك امر مشروع و ملازم با ايمان است و دوست داشتن او، امرى است كه باعث خشم خداوند متعال مى‌شود.[۷]هم‌چنين در اين تكمله، احاديثى پيرامون سوء حال بنى اميه و مطلبى پيرامون ادله وجوب بغض معاويه بيان شده است.

    مقام دوم، رفع شبهه و رد ادله كسانى است كه لعن و اعلان بغض را مستحب مى‌دانند. در اين مقام پنج شبهه مطرح شده است.[۸]

    اولين شبهه‌اى كه در مقام دوم بيان شده و ادله گروه دوم مى‌باشد و مؤلف به آن پاسخ داده، تحت عنوان «صحب» است. خلاصه اين دليل چنين است:

    «معاويه جزء صحابى بوده است. صحابى كسانى بودند كه گرد پيامبر(ص) جمع بوده و به او ايمان داشتند. اكثر آنان داراى عدالت بودند و با ايمان از دنيا رفتند و بدين جهت، صحابه ناميده شدند. حال اگر اين افراد كارهايى مانند شرب خمر، قتل نفس، زنا، سرقت، مال مردم‌خورى، گناه كبيره و... را مرتكب مى‌شدند، آيا شايسته اين نام بودند، پس لعن آنان جايز نيست».[۹]

    شبهه دوم در مورد صلح امام حسن(ع) با معاويه است كه توافق و صلح يك امام واجب الاطاعه را با معاويه دليل بر اين مى‌دانند كه لعن او جايز نيست.[۱۰]

    شبهه سوم، برخى از احاديث مى‌باشد كه در مورد فضل معاويه ذكر شده است. مؤلف، بر اين عقيده است كه هيچ يك از اين احاديث، دارى اصل و اساس نيست.[۱۱]

    شبهه چهارم، در مورد توليت عمر بن خطالب به معاويه بوده و شبه آخر، قول اشعرى در مورد اجتهاد و عدالت معاويه است.

    خاتمه مقام دوم، دو مرثيه از سيد ابن شهاب در رثاى امام على(ع) و اباعبدالله الحسين(ع) است.[۱۲]

    مؤلف در خاتمه كتاب، نوشته‌اى از معتضد بالله عباسى نقل كرده كه وى امت را امر به لعن معاويه نموده است.[۱۳]و سپس دو تقريض از سيد ابن شهاب و شيخ صالح يافعى پيرامون كتاب نقل شده است.[۱۴]

    وضعيت كتاب

    فهرست مطالب و موضوعات در پايان كتاب نقل شده است. محقق كتاب، جناب «غالب شابندر»، توضيحات و منابع را در پاورقى ذكر كرده است.

    پانويس

    1. مقدمه، ص13
    2. متن، ص19
    3. متن، ص23
    4. متن، ص43
    5. متن، ص47
    6. متن، 179
    7. متن، ص199
    8. متن، ص209
    9. متن، ص209
    10. متن، ص244
    11. متن، ص256
    12. متن، ص317
    13. متن، ص337
    14. متن، ص347

    منابع مقاله

    مقدمه و متن كتاب.