جوهر الذات

    از ویکی‌نور
    ‏جوهر الذات
    جوهر الذات
    پدیدآورانعطار، محمد بن ابراهیم (نويسنده) برهان ليمودهي، تيمور (مقدمه‎نويس )
    عنوان‌های دیگرجواهر الذات جوهر نامه
    ناشرسنايي
    مکان نشرايران - تهران
    سال نشرمجلد1: 1383ش,
    شابک964-8746-00-1
    موضوعشعر فارسي - قرن 6ق.
    زبانفارسي
    تعداد جلد1
    کد کنگره
    ‏‏‎‏PIR‎‏ ‎‏5032‎‏ ‎‏1383‎‏

    جوهر الذات، کتابی است از شیخ فریدالدین عطار نیشابوری در خودشناسی و شناخت گوهر وجود آدمی که طی بیان مراحل سیر و سلوک آدمی، برای وصول به حقیقت و کشف عالم وجود، سرانجام به معرفت و شناخت حضرت باری که مقصد و مقصود نهایی همه مخلوقات و موجودات عالم، به‎ویژه انسان سرگردان است، منتهی می‎گردد[۱].

    کتاب، به اهتمام تیمور برهان لیمودهی، به چاپ رسیده است.

    ساختار

    کتاب با مقدمه مصحح آغاز گردیده و مطالب در دو دفتر، ارائه شده است.

    گزارش محتوا

    در مقدمه، نگاهی به کتاب جوهر الذات و زندگی عطار گردیده و اطلاعاتی پیرامون هر دو، ارائه شده است[۲].

    دفتر نخست، به‎مانند همه آثار عطار، با توصیف و ستایش پروردگار آغاز گردیده و صفات متعالیه حضرت حق، یکی پس از دیگری، طی ابیات گوناگون، به تصویر درآمده است که عقل آدمی، از کنه وجود این همه صفات، عاجز و مبهوب می‎ماند و سرانجام به خاموشی و سکوتی احترام‎آمیز، پناه می‎برد؛ چراکه به حقیقت درمی‎یابد او نیز با همه لاف و گزاف‎های عقلانی و ادعاهای عقل و بزرگی که در زیر سقف این دایره مینایی از خود ظاهر می‎سازد، همچون فلک گردان، همواره گردان و سرگردان است؛ همان ‎گونه که شاعر فرماید: نمی‎دانی در این معنی چه گویی که گردان چون فلک، مانند گویی. بااین‎همه، از دیدگاه شاعر، انسان همواره مورد عنایت خاص حضرت باری و محبوب و مطلوب پروردگار مهربان و کارساز است، اما دریغ که او از این امر، غافل است. روی این اصل، شاعر در جای دیگر از ابیات کتاب، آدمی را به این غفلت توجه داده و وی را به گوهر ارزشمندی که در وجود او از سوی حضرت حق به ودیعه نهاده شده، رهنمون گردیده تا از این گوهر شایان، بهره‎مندی کامل حاصل نماید؛ چنان‎که گوید: عجایب جوهری جانا ندانم که چون شرح صفاتت را بخوانم. در استمرار این اندیشه، شاعر در مبحثی دیگر که از توحید ذات و صفات باری تعالی سخن به میان می‎آورد، به ارزشمندی انسان که از حضرت حق، بهره‎مندی و نشان دارد، اشاره کرده و می‎گوید: تو بودی آدم و آدم تو بودی خودی خود، تو در آدم نمودی. و این اشارات در کتاب آسمانی لا ریب، از سوی قادر متعال نیز در سوره‎هایی چون «حجر» و «ص» مکرر یاد شده که می‎فرماید: و نفخت فيه من روحي؛ یعنی از روح خود در آدم دمیدم. تا بدین وسیله، انسان را متوجه ارزشمندی خود سازد[۳].

    در مراحل بعدی کتاب، شاعر از پیامبر(ص) سخن به میان آورده و به ظهور اسلام و برچیده شدن بساط کفر و فساد به دست ایشان، اشاره کرده و می‎گوید: تمامت دین‎ها را برفکندی تو بیخ کفر از عالم بکندی. پس از آن، به بیان عظمت معراج آن حضرت، اشاره نموده و تصویری پرشور و دلکش از آن به دست داده است و سپس در پایان معراج و بخش ضمیمه آن، به خودیابی و خودشناسی انسان پرداخته و به بیان اسرار ذات آدمی و گوهر وجود او پرداخته و می‎گوید: در اینجا می‎نماید روی دلدار عیان عشق باشد، ليس في الدار؛ در اینجا باز بینی جوهر ذات که بربسته است بر هم جمله ذرات[۴].

    افق دیگر کتاب جوهر الذات عطار، با وصف قناعت و ریاضت که شیوه واصلان حق است، آغاز گردیده است. در این افق، شاعر با توصیف مکارم و بزرگی‎های خاتم‎النبیین، به مدح علی مرتضی، پسر عم و داماد بلندپایه‎اش پرداخته است. شاعر ابتدا از حقیقت وجود علی مرتضی که آینه تمام‎نمای ذات الهی است، سخن به‎ میان آورده و سپس در اثبات امامت و جانشینی بلافصل وی، سخن رانده و چنین می‎گوید: امام است او یقین بعد محمد(ص) بیاب این راز و بی‎شک شو مؤید[۵].

    مباحث دیگر کتاب به شرح استغنای واجب الوجود و توحید صرف او و نیز فنای انسان برای راهیابی به مقام حق اشاره دارد، تا انسان گرفتار آز و نیاز بی‎پایان را از خود برهاند؛ چنان‎که گوید: چو مردان زن أنا الحق تو همیشه مترس از روبهان، ای شیر بیشه. در تداوم این اندیشه، شاعر از پدر و پسری بازرگان که با کشتی خود در دریا سفر می‎کنند، تمثیلی به میان آورده که بعد از گفت‍گویی طولانی میان پدر و پسر که خطر دریا از دیدگاه او پسندیده نیست، پدر را به باد ملامت می‎گیرد، ولی سرانجام با استدلال پدر، تسلیم و مجاب می‎گردد و به دنبال آن، افق روشنی از حقیقت نمودار می‎گردد که آن «شریعت» نام دارد و این همان چیزی است که پدر، فرزند را به درک و قبول آن، سفارش می‎کند و شاعر نیز ضمن تأکید به اهمیت و ارزشمندی آن، چنین می‎فرماید: شریعت کوش و آنگه کن طریقت سوم ره دم زن از عین حقیقت؛ حقیقت در شریعت می‎توان یافت طریقت در حقیقت، نیز بشتافت؛ مقام ایمنی در شرع یابی که اندر وی، تو اصل و فرع یابی؛ ز شرع مصطفی مگذر زمانی دمادم تا کنی از وی بیانی[۶].

    در صفحاتی دیگر از دفتر اول کتاب، از چگونگی آفرینش حضرت حوا و وصلت حضرت آدم با او و سپس از ماجرای رانده شدن آنان از بهشت به اغوای شیطان، سخن به میان آمده که به مناجات پرسوز و گداز آدم با حضرت حق می‎انجامد و این بخش از کتاب، از زیباترین و درعین‎حال، غم‎انگیزترین تراژدی زندگی حضرت آدم و فرزندان تنهای او، به‎ویژه در روزگار ماست. شاعر برای چاره و درمان این درد در میان فرزندان آدم، از طریقت عرفان سخن به میان کشیده و برای رهایی آدمی از تنهایی و آز و نیاز او، مجددا به صراط مستقیم شریعت گام می‎گذارد و شریعت را زیربنای عرفان معرفی می‎کند. لذا انسان گمراه را به حرکت در آن فرامی‎خواند؛ چنان‎که گوید: شریعت مر مرا آزاد کرده است ز غم‎های جهانم شاد کرده است؛ شریعت می‎کند تحقیق روشن خدا می‎گوید این اسرار بر من. و مراد شاعر این است که دین، زبان روح‎بخش خداست که به‎وسیله آن با بشر، برای هدایت وی به شاهراه خوشبختی و کامیابی، سخن می‎گوید تا او را از اسارت آز و نیاز خویش برهاند[۷].

    مطالب دفتر اول، زمانی به شور و شیدایی خاص خود می‎رسد که حکایاتی از شیخ ابوسعید ابوالخیر و شیخ شبلی مطرح می‎گردد. در اینجاست که خواننده یکباره از خود رها شده و به افق‎های بی‎کران و دوردست اندیشه‎های الهی دست می‎یابد و احساس سبکی و مسرت و بشاشت از هستی خود می‎کند و در نهایت، دفتر اول کتاب با ذکر بی‎نشانی حضرت دوست و مناجات شاعر با او، خاتمه می‎یابد[۸].

    دفتر دوم نیز با ستایش پروردگار مهربان و برشمردن کمالات او و سپس سخن عشق، آغاز می‎گردد که از سوی قادر متعال به انسان مرحمت شده است. پس از آن، از حلاج و سؤال کردن شخصی از وی، در خصوص حضرت آدم(ع) ادامه می‎یابد و هدف آن است تا نشان دهد که چگونه او از من افلاکی خود، به جهان خاکی فروافتاده و گرفتار آز و نیاز در زمین گردیده است: تویی آدم چرا از خود جدایی تو آدم نیستی، بی‎شک خدایی؛ تویی آدم چرا مغرور گشتی به اندک چیز از آن دور گشتی. و بدین ترتیب، به انسان یادآوری می‎کند که چگونه با همه عزتی که داشته، غریبانه به خاک فروافتاده و از زندگی سعادت‎آمیز بهشت، تنزل یافته و در پی زندگی دو روزه دنیایی، اسیر لعنت زمین گردیده است[۹].

    در جای دیگر این دفتر، ضمن برشمردن عنایاتی که از پروردگار عالم به انسان مرحمت گردیده، به او یادآور می‎گردد که همه هستی به‎خاطر او آفریده شده، اما وی بی‎خبر و ناسپاس مانده است و دقیقا این همان چیزی است که این بیت مشهور سعدی را به ذهن متبادر می‎سازد که: همه از بهر تو سرگشته و فرمان‎بردار شرط انصاف نباشد که تو فرمان نبری[۱۰].

    پس از آن شاعر در مذمت دنیا قلم‎فرسایی کرده و در پی آن، پرده‎های دیگر از حقیقت وجود آدمی را برمی‎گیرد و سپس طی رهنمودی به وی می‎گوید: ز خود آسوده شو، اندر فنا کوش مگو بسیار در جان باش خاموش. و در پایان آن نتیجه‎گیری می‎کند که تمامی اشیا و پدیده‎های عالم از یک نور واحدند و به قول حافظ: یک فروغ رخ ساقی‎ است که در جام افتاد و بخش بسیار مفصلی از این دفتر، بدین اندیشه اختصاص یافته و کتاب را به آخر می‎برد و در پایان آن، سالک جوینده را در تأسی و پیروی از آیین بهترین برگزیده خدا، فراخوانده و می‎گوید: هر آن کو جز محمد(ص) پیر جوید به هرزه هرچه گوید، هیچ گوید[۱۱].

    طولانی‎ترین بخش پایانی دفتر دوم، آمیزه‎ای است از تمامی اندیشه‎های متصوفانه شاعر که از مطالب کل کتاب به تألیف آمده و اهم آن اشاره به سرانجام هولناکی است که شاعر از افشای راز دارد و سپس به عظمت نام خود که از محمد رسول‎الله(ص) نشان و نشأت دارد و او نیز چون پیامبر(ص) در هدایت انام پیش‎قدم و پیش‎قراول است، یاد می‎کند و کتاب خویش را گنجی مخفی و شایان که از کل ذرات عالم سخن می‎گوید، معرفی می‎نماید[۱۲].

    وضعیت کتاب

    فهرست مطالب، به‎همراه فهرست اسامی کسان، القاب، فرقه‎ها و کتاب‎ها، در انتهای کتاب آمده و در پاورقی‎ها، با کمک از فرهنگ لغات، به تشریح معنای کلمات دیریاب اشعار، پرداخته شده است.

    پانویس

    1. ر.ک: مقدمه، صفحه پنج
    2. ر.ک: همان، صفحه پنج - ‎بیست‎وچهار
    3. ر.ک: همان، صفحه پنج و شش
    4. ر.ک: همان، صفحه شش
    5. ر.ک: همان
    6. ر.ک: همان، صفحه شش و هفت
    7. ر.ک: همان، صفحه هفت
    8. همان، صفحه هفت - هشت
    9. ر.ک: همان، صفحه هشت
    10. ر.ک: همان
    11. ر.ک: همان، صفحه هشت - ‎نه
    12. ر.ک: همان، صفحه نه

    منابع مقاله

    مقدمه و متن کتاب.

    وابسته‌ها