بدايع الوقايع
نام کتاب | بدایع الوقایع |
---|---|
نام های دیگر کتاب | |
پدیدآورندگان | بلدروف، الکساندر (محقق)
واصفی، محمود بن عبدالجلیل (نويسنده) |
زبان | فارسی |
کد کنگره | DSR 1178 /و2ب4 |
موضوع | ایران - اوضاع اجتماعی
ایران - تاریخ - صفویان، 907 - 1148ق. نثر فارسی |
ناشر | بنياد فرهنگ ايران |
مکان نشر | تهران - ایران |
سال نشر | 1349 ش |
کد اتوماسیون | AUTOMATIONCODE11514AUTOMATIONCODE |
==
بدايع الوقايع اثر زينالدين واصفى، يكى از كتابهاى استثنايى براى شناخت آداب و رسوم و فرهنگ مردم هرات و در واقع مربوط به تاريخ اين شهر در اواخر دوره تيموريان و آغاز دوره صفويه (سدههاى 9 و 10) است كه (حدود سالهاى 51 و 52) به فارسى منتشر شد.
ساختار
كتاب، فصلبندى خاصى ندارد، مطالب آن ذيل 41 گفتار يا فصل آمده است. هر گفتار مستقل است مگر چند فصل، از جمله فصول مربوط به احوال امير عليشيرنوايى، كه در آنها فصلهاى نخستين اين اثر، به مهاجرت واصفى از هرات به ماوراءالنهر در 918 ه.ق و چگونگى ورود او به محافل ادبى سمرقند و بخارا مربوط است و در حقيقت حسب حال خود اوست.
بخشهاى ديگر گه عمدتا در جلد دوم كتاب جاى دارد، بيشتر متضمن مباحث ادبى، يادداشتهاى گوناگون و مشروح مذاكرات شفاهى مجالس ادبى خطه هرات و ماوراءالنهر با عنايت به گوشههايى از احوال نويسنده است.
جلد دوم، شامل گفتارهاى بيستم تا چهل و ششم است. كه بيشتر حاوى حكايات و داستانها و مطالبى در حاشيه تاريخ آن دوره و كلا اطلاعات جنبى است.
گزارش محتوا
زينالدين محمود واصفى در جاى جاى كتاب دو جلدى بدايع الوقايع از امير عليشيرنوايى وزير نامور خراسان ياد كرده است كه هم گوشههايى از زندگانى و احوال او را نشان مىدهد و هم نمونهاى از يك شخصيت والا مقام فرهنگى سد نهم هجرى خراسان و به ويژه هرات را توصيف مىنمايد.
نثرى بىهمتا به ويژه از نظرگاه نثرى عاميانه، ولى محكم و اغلب بى تكلف، محصول قريحه نويسندهاى كه به جزئيات حوادث و روانشناسى آدمها، به طور غريزى حساس است. واصفى در هرات عهد تيموريان زندگى مىكرده است، شهرى سرشار از هنر و زيبايى كه در پرتو سياست فرزندان تيمور سالهاى متوالى در امن و آسايش زيسته است؛ شهرى كه به گزارشهاى كتاب اجتماعات آن از مجالس علما تا انجمنهاى هنرمندان و محلههاى خاص عيش و نوش و توصيف معركه گيران و كشتىگيران و قلندران تصويرى از يك جامعه مدنى پانصد سال پيش را ترسيم مىكند. اين دوره امن و آسايش در سال 913 هجرى با حمله ازبكان و سقوط خاندان تيمورى هرات به پايان مىرسد. در شرح وقايع سه سال اشغال ازبكان قلم واصفى با توصيف رندانهاش، از برخورد بيابانگردان با تمدن شهرى، حوادثى تماشايى و رنگين را نثار خوانندگان مىكند. آنگاه شاه اسماعيل صفوى كه تا آن زمان به ملاحظه دوستى با تيموريان به جانب شرق نگاه نمىكرد، سپاه قزلباش را به درون مرزهاى خراسان بزرگ پيش مىراند. شيبك خان مقتول و ازبكان متوارى مىشوند، اما تعصب شاه اسماعيل فاجعه ديگرى در هرات و شهرهاى اطراف آن پديد مىآورد. واصفى كه تا آن هنگام در نيمه اختفا به سر مىبرد، اين بار پس از مدتى آوارگى در شهرهاى خراسان به امير بخارا پناه مىبرد و آنجاست كه اين كتاب خواندنى را تألیف مىكند.
«بدايع الوقايع»، مشحون از صحنههايى است كه در هيچ تألیف قديمى نظير آن را نمىبينيم، يعنى در كنار نگارش خطى تاريخ يك سلسله قصه و داستان از اوضاع اجتماعى دورانى پرفراز و نشيب روايت مىكند كه به خاطر قلم بى تكلف و در عين حال بىملاحظه او، در ميان كتابهاى منثور قديم ما بىنظير است؛ يك جا در واقعه مربوط به شاعر معروف عصر عبدالرحمان جامى، تك چهرهاى از اين مرد محبوب سرزمينهاى اسلامى به دست مىدهد كه مشابه آن را از هيچ هنرمند قديمى خود سراغ نداريم؛ جايى ديگر، زينالدين محمود نويسنده، خويشاوندى دارد به اسم غياثالدين محمد، مردى باذوق و فرهيخته، اما در عين حال ماجراجو و بىباك، كه هنگام فرار به همراه نويسنده حوادث تلخ و شيرينى پديد مىآورد، سرشار از خطر كردنهايى در آن واحد اضطراب انگيز و طنزآميز، كه برخى از صحنههاى آن مثلاً قضيه داروغه سبزوار ما را به ياد يك مارك تواين مىاندازد كه در حال نگارش «دكامرون» باشد.
واصفى رئاليست است و با سبكى عينى مىنويسد، آثارى خوش ساخت و امروزى پسند كه خوانندگان ما به خصوص نويسندگان جست وجوگر را در لذت عميقى شريك مىكند.
«بدايع الوقايع»، مجموعهاى نفيس و قابل استناد است، از واژگان و تركيباتى كه در زبان مكاتبه و محاوره بين طبقات و اصناف ايرانيان قرن دهم متداول بوده است.
قلم نويسنده آنقدر صريح است كه به خصوص هنگام نقل گفتگوها به حد ركاكت مىرسد. در مجلس اميرعليشيرنوايى، وزير هنر دوست تيمورى، مردى فرهيخته و عصبى مزاج را دعوت مىكنند كه مشهور است جواب هر شوخى را با طعنه غليظترى مىدهد. رپرتاژ چنين مجلس مهمانى كه در ضمن آن فهرست حاضران و صورت غذاهاى ضيافت و جغرافياى مكان با نكته گزينى يك داستاننويس واقعگرا آمده است، بدون نقل جملاتى كه رد و بدل مىشود، مزه نخواهد داشت.
نويسنده، بدايع الوقايع با قلمى زيبا و اديبانه وقايع روزگار دوره تيمورى را به تصوير كشانده و با چاشنى طنز، بر دلنشين بودن اثر افزوده است. نويسنده در تلاش بوده تا با سخن پردازى و لطافت طبع، وقايع را به گونهاى بىطرفانه توصيف كند. اثر وى در نگاه اول پيشتر ادبى است تا تاريخى. اما در آن مىتوان اطلاعاتى بدست آورد كه در نوع خود بكر و بديع است. واصفى در پروراندن فضاى حاكم بر زمانه خود زيركانه عمل كرده و با بازى الفاظ و گاه ركاكت كلمه - كه در مواقعى باعث تو ذوق خوردن خواننده مىگردد - مناسبات سياسى و جنجالهاى دو نهاد وزرات و امارت را به خوبى ترسيم مىكند. توصيف او از برخى افراد نظير امير عليشيرنوايى حكايت يكى به نعل و ديگر به ميخ زدن است. حكايتهايى كه واصفى آنها را شرح مىدهد، همانند صحنه نمايش نامهاى است كه بازيگران آن در دو قطب وزرا و امرا ايفاى نقش مىكنند.
منابع مقاله
1- بدايع الوقايع، دوجلد، تألیف زينالدين محمود واصفى، چاپ 1349 و 1350، بنياد فرهنگ ايران.
2- قصه قديم، جلد اول (70 قصه از سرچشمههاى ايران و اسلام)، 1378، نشر قطره، جلد دوم (41 قصه)، 1381، نشر قطره.