كنز المسائل في شرح أربع رسائل

    از ویکی‌نور
    (تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)


    معرفی اجمالی

    كنز المسائل في شرح أربع رسائل، گردآوری، ترجمه و تألیف چهار رساله توسط ضیاءالدین دری اصفهانی (1293-1375ق) است. این چهار رساله عبارتند از: «شرح فصوص فارابی در حکمت متعالیه»، «رساله در بیان حدوث زلزله و فلسفه آن» و «ترجمه رساله عمر خیام در خصوص خیر و شر» و «رساله در اصطلاحات فلسفه». ضیاءالدین اصفهانی، رساله اول را شرح و ترجمه نموده، رساله سوم را ترجمه و رساله دوم و چهارم را تألیف کرده است.

    ساختار

    در ابتدای هرکدام از رسائل، مقدمه‎ای توسط ضیاءالدین دری اصفهانی نوشته شده است.

    نویسنده در رساله چهارم، طی هجده باب به ترتیب حروف الفبا، اصطلاحات علم فلسفه را شرح داده است.

    گزارش محتوا

    رساله اول: شرح فصوص فارابی در حکمت متعالیه

    شارح، ابتدای این رساله را به زندگی‎نامه فارابی (260-339ق) اختصاص داده است. ایشان، از حکایت جعلی ملاقات صاحب بن عباد و فارابی سخن به میان آورده و دلایلی بر کذب بودن این حکایت مطرح نموده است. ایشان در ادامه به آثار فارابی اشاره کرده است[۱].

    شارح، انگیزه خود را درباره ترجمه و شرح این رساله چنین توضیح می‎دهد: چون آن مخدرات سراپرده حقیقت و آن فرائد لئالی ناسفته بحار معرفت و طریقت در خیام احتجاب الفاظ، مستور و در زیر نقاب کلمات و عبارات، مقصور و پوشیده بود و بر غالب شائقین به حکمت و تشنگان شراب حقیقت، واضح و هویدا نبود، لذا این‎جانب با قلت بضاعت بر خود مخمر نموده و کمر همت را استوار بسته و در بیان معضلات و عویصات او رنج و زحمت را بر خود هموار نموده و آن مطالب عالیه را از قالب الفاظ عربی خارج کرده و به الفاظ فارسی که سهل التناول است درآورده و در توضیح عبارات و تشریح مشکلات و معضلات تا آن مقدار که درخور این رساله بود، جهد وافی مبذول داشته‎ام[۲].

    عادت ایشان در این شرح چینن است که بدون اشاره به متن عربی فصوص، تمام 65 فص را ترجمه و شرح نموده است. هرچند در برخی از موارد، بخشی جزئی و کوچک از متن یک فص را آورده، سپس توضیحاتی را درباره آن متن ارائه داده است.

    ضیاءالدین دری اصفهانی برای فصوص ابتدایی، عنوانی را ذکر نکرده و فقط به شماره آن در پرانتر اشاره کرده است. در ادامه شیوه او تغییر کرده و از فص یازدهم، به‎ عنوان و موضوع آن فص اشاره کرده، سپس به شرح و توضیحاتی درباره آن می‎پردازد. ایشان، گاه یک فص را مقدمه‎ای بر فص دیگر می‎داند و یا برای توضیح هرکدام از فصوص، مقدماتی را ذکر می‎کند.

    ایشان در فص ششم چنین می‎گوید: این فص، مقدمه است برای فص هفتم. برای توضیح این فص ما محتاجیم به یک مقدمه مختصری و آن مقدمه آن است که می‎گوییم مفهومات کلیه که برای آن‎ها افراد ذهنی و یا خارجی است، بر پنچ قسم می‎باشند: جنس، فصل، نوع، عرض خاص و عرض عام. سپس به توضیح هرکدام از موارد فوق با ذکر مثال‎هایی می‎پردازد[۳].

    شارح، این شرح و ترجمه را در سوم اردیبهشت 1327ش، به پایان برده است[۴].

    رساله دوم: رساله در بیان حدوث زلزله و فلسفه آن

    نویسنده در این رساله پاسخگو به دو سؤال است:

    1. زلزله چگونه ایجاد می‎شود؟
    2. حکما می‎گویند: آنچه موجود است، خیر است و شرور امر عدمی می‎باشند؛ این چگونه است درحالی‎که زلزله جمع کثیر اطفال معصوم و مردمان بی‎گناه را به هلاکت می‎رساند؟! چرا خداوند راضی می‎شود و از وقوع آن جلوگیری نمی‎کند؟

    نویسنده برای جواب دادن به سؤال اول از چهار مقدمه استفاده می‎کند و در پایان می‎گوید: ممکن است حدوث زلزله به جهت آن است که در اعماق زمین مجاری زیادی برای آب‎هایی که در آن‎ها جاری است، گودال‎های بزرگ و عمیقی پدید آمده باشد و باطن زمین را سست و رخو ساخته؛ به‎طوری‎که باعث می‎شود که قطعات بزرگ از زمین جدا می‎گردد و در آن گودال‎ها ریزش می‎کند...[۵].

    بعد از پاسخ به سؤال اول، به سؤال دوم چنین پاسخ می‎دهد: این آب‎هایی که باعث حفره‎های بزرگ در زمین و نیز سستی آن شده است، دارای فواید بی‎شماری است که انسان و حیوان با آن زندگی و تولیدمثل می‎کنند و انسان‎ها خدا را پرستش و عبادت می‎کنند؛ پس این آب‎ها خیر محض هستند و هیچ شری در آن‎ها نیست. حال اگر پس از سال‎های عدیده در گوشه‎ای از زمین زلزله‎ای واقع شود و عده قلیلی از انسان‎ها و حیوانات به هلاکت رسند، در جنب این‎همه خیرات و عطاهای بی‎شمار هیچ است و قابل‎مقایسه نیست[۶].

    رساله سوم: ترجمه رساله عمر خیام در خصوص خیر و شر

    این رساله، ترجمه سؤال ابونصر محمد بن عبدالرحیم نسوی و جواب عمر بن ابراهیم خیام توسط ضیاءالدین دری اصفهانی است.

    سؤال مطرح‎شده چنین است که: «این همه شرور و مضاداتی که در این عالم واقع شده و می‎شود آیا ممکن‎الوجودند یا واجب‎الوجود. مسلم است که واجب‎الوجود نیستند؛ زیرا با ادله توحید ثابت و مبرهن شده است که واجب‎الوجود یکی است؛ پس ناچار ممکن‎الوجود می‎باشند و این مسئله هم مسلم است که هیچ ممکن‎الوجودی نمی‎تواند بدون سبب و علتی موجود شود، مگر اینکه به واجب‎الوجود ختم شود؛ بنابراین لازم می‎آید که واجب‎الوجود، علت و سبب پدید آمدن شرور و مضادت و فساد در عالم باشد»[۷].

    عمر خیام برای پاسخ به این سؤال، سه مقدمه را آورده است، سپس می‎گوید: اکنون‎که این مقدمات را دانستی، پی می‎بری به اینکه اگر تضاد و تنافی در موجودات ممکنه مشاهده شود، به‎واسطه جعل جاعل نیست؛ بلکه به جهت آن است که هرگاه آن موجود یافت شد تضاد بالضروره موجود خواهد شد و چون تضاد موجود شد، عدم بالضروره موجود می‎گردد و وقتی‎که عدم موجود شد بالضروره شر هم موجود می‎شود[۸].

    مترجم بعد از ذکر پاسخ عمر خیام، پاسخ ابن ‎سینا را نیز در این‎باره متذکر می‎شود[۹]، سپس می‎گوید: این نظام فعلی که در عالم وجود، موجود است، بهترین و کامل‎ترین نظام است؛ برای آنکه اگر کسی بگوید این نظام حسن نیست، در جواب او باید بگوییم: اگر نظامی بهتر و کامل‎تر از این بود آیا خدا می‎دانست و یا نمی‎دانست؟ اگر بگوید نمی‎دانست که قائل به جهل خدا شده است و اگر بگوید می‎دانست، این هم دو صورت دارد: به این صورت که وقتی‎که می‎دانست نظامی احسن از این نظام فعلی است و ایجاد نفرمود، یا می‎توانست و نکرد و یا نمی‎توانست. اگر بگوید می‎توانست و نکرد، بخل در خدا لازم می‎آید و اگر بگوید نمی‎توانست، عجز خدا لازم می‎آید. پس نسبت جهل دادن به خدا در صورت اول و نسبت بخل و عجز در دو فرض اخیر مسلماً کفر است؛ پس هرکس بگوید این نظام و روش در این عالم بد است من آن شخص را به این بیانی که گفتم کافر می‎دانم[۱۰].

    رساله چهارم: رساله در اصطلاحات فلسفه

    در این رساله اصطلاحات علم فلسفه توضیح داده شده است. بدین‎سان که برای سهولت فهم و حفظ مطالب به ترتیب حروف تهجی نگاشته شده است؛ لکن در پاره‎ای از مواضع و در برخی از مواد چون لغات با یکدیگر پیوستگی دارند و به هم مربوط هستند، برای آنکه رشته سخن گسیخته نگردد و برای طلب‎کننده حیرت دست ندهد، ناچار بقیه آن در ذیل همان حرف نخست نگاشته و تفسیر شده است؛ بنابراین واژگانی چون علت و معلول و اقسام آن، قوه و فعل، حدوث و قدم، جواهر و اعراض به دنبال یکدیگر آمده‎اند[۱۱].

    نویسنده در توضیح واژگان، گاه اختلاف بین متکلمان و حکما را یادآور شده است؛ مثلاً ایشان در ذیل حرف «ز» واژه زمان را مورد بررسی قرار داده و نوشته: زمان، در نزد متکلمان عبارت است از یک امر متجدد معلومی که معین می‎شود به‎واسطه او یک امر متجدد موهومی؛ مثلاً هرگاه کسی بگوید من اول طلوع آفتاب نزد تو می‎آیم. طلوع آفتاب امر متجدد معلوم است؛ لکن آمدن آن شخص یک امر موهومی است و وقتی‎که مقارن شود این امر موهوم با آن امر متجدد معلوم، برطرف می‎گردد آن ابهامی که در امر موهوم موجود بوده است. اما زمان نزد حکما عبارت است از مقدار حرکت فلک اعظم و آن‎ یک امر متصل غیر قاری است و اجزاء زمان بر سبیل اجتماع با هم موجود نمی‎شوند... میان حکما هم در خصوص زمان اختلاف است؛ بعضی اصلاً منکر وجود او می‎باشند و بعضی دیگر مثبت وجود او. در میان مثبتین هم اختلاف است که آیا زمان، جوهر است و یا عرض و اگر جوهر باشد آیا جوهر مجرد است، مانند عقول و نفوس و یا جوهر مادی است، مانند هیولا و صورت[۱۲].

    این رساله در دوم بهمن 1329، مهر خاتمه بر آن زده شده است[۱۳].

    وضعیت کتاب

    کتاب، خالی از پاورقی است. فهرست محتویات در ابتدای کتاب آمده است. در پایان رساله اول و دوم، استدراکی به‎منظور تکمیل مباحث آن رساله آمده است[۱۴].

    پانویس

    1. ر.ک: مقدمه، ص3-1
    2. ر.ک: همان، ص4-3
    3. ر.ک: متن کتاب، ص15-14
    4. ر.ک: همان، ص65
    5. همان، ص73
    6. ر.ک: همان، ص74
    7. ر.ک: همان، ص76
    8. ر.ک: همان، ص80
    9. ر.ک: همان، ص82-81
    10. ر.ک: همان، ص83
    11. ر.ک: همان، ص86
    12. ر.ک: همان، ص118
    13. ر.ک: همان، ص142
    14. ر.ک: همان، ص69-66 و ص85-84

    منابع مقاله

    مقدمه و متن کتاب.