خرگوشی، عبدالملک بن محمد
نام | خرگوشی، عبدالملک بن محمد |
---|---|
نام های دیگر | نیشابوری، عبدالملک بن محمد
خرگوشی، ابوسعد عبدالملک خرکوشی، عبدالملک بن محمد خرگوشی، ابو سعید واعظ خرگوشی، ابو سعد عبدالملک نیشابوری، ابوسعد زاهد نیشابوری، ابوسعد واعظ |
نام پدر | |
متولد | |
محل تولد | |
رحلت | 407 هـ.ق |
اساتید | |
برخی آثار | تهذیب الأسرار في أصول التصوف مع ملحمه بألفاظ الصوفیة المتداولة فی الکتاب السنة
مناحل الشفا و مناهل الصفا بتحقیق کتاب شرف المصطفی صلی الله علیه و سلم |
کد مؤلف | AUTHORCODE798AUTHORCODE |
يكى از عالماني كه شناخت اندكي نسبت به او وجود دارد ابوسعد عبدالملك بن ابى عثمان محمد بن ابراهيم خرگوشى نيشابورى، مشهور به ابوسعد زاهد و ابوسعد واعظ است، وي از علماى متصوّف قرن چهارم میباشد كه هم ارشاد و وعظ و تذكير مىكرد و هم تدريس و تأليف. و در نيشابور آن عهد، كه بعد از بغداد از مهمترين مراكز فرهنگ اسلامى بود و در مدارس و مساجد و خانقاههايش صدها محدّث و فقيه و اديب و صوفى به تدريس و تأليف اشتغال داشتند، از ناميان به شمار مىرفت.كنيهاش بنا بر ضبط منابع اوّليه اخبارش و نيز اكثر نسخ خطّى آثارش "ابوسعد" است نه "ابوسعيد" و نسبتش به كوى "خرگوش" است كه كويى بزرگ بوده است در نيشابور، و خانه و خانقاه ابوسعد در آنجا بوده است. ابن القيسرانى "خرگوش" را قريهاى شمرده است در خراسان (الانساب المتفقه، ليدن 1865، ص 48). ولى در منابع ديگر ذكرى از قريهاى بدين نام نيست. سمعانى پس از نقل قول ابن القيسرانى اظهار شك مىكند كه آيا ابوسعد بدان كوى منسوب است يا آن كوى كه خانقاه و قبر ابوسعد نيز در آنجاست منسوب به ابوسعد است. و از ديگر علماى منسوب بدان كوى يكى ابوالفتوح عبداللّه بن على خرگوشى (544-466) است و ديگر عثمان خرگوشى (متوفى 416) از معاصران ابوسعد كه واعظى بوده است از مقرّبان محمود غزنوى و مؤلّف كتابى در وعظ كه ابن الجوزى آن را از "ابرد الاشياء" توصيف كرده است. و اما محمد بن عبيد اللّه خرگوشى و فرزندش ابوالحسين عبيد اللّه بن محمد (متوفّى 390) و نوهاش ابوالفرج محمد بن عبيد اللّه بن محمد (متوفّى 422) كه همگى معروفند به "خرگوشي" از مردم شيراز بودهاند و نسبتشان به يكى از اجدادشان است مسمّى يا ملقّب به "خرگوش".عنوان "زاهد" كه ابوسعد بدان متّصف بوده است به بعض پارسايان (كه برخىشان از متصوّفه و عرفا بودهاند)، بالأخص در قرون سوم و چهارم، اطلاق مىشده است.پدرش ابوعثمان محمد نيز از زاهدان و عالمان نيشابور بوده است، و حاكم نيشابورى از ابوسعد به عبارت "الزّاهد بن الزّاهد" ياد مىكند. و او از مشايخ روايت ابوسعد بوده است"حدث عن ابيه".ابوسعد در شرف النّبى حديثى از پدرش نقل مىكند: "اخبرنا ابى رحمه اللّه تعالى قال اخبرنا ابوعلى محمد بن عبدالوهاب امام عصره... ". و اين امام ابوعلى محمد بن عبدالوهّاب كه ابوعثمان از او روايت كرده است از علما و صوفيّه نامى نيشابور بوده است و به سال 328 درگذشته است. ظاهرا او همان " ابوعثمان محمد بن ابراهيم " مذكور در تاريخ نيشابور است از مشايخ حاكم كه درباره او مىنويسد: "و كان من الصوفيّة العبّاد" تاريخ نيشابور، 103. كلمه "بن" در بين "ابراهيم" و "ابوعثمان" كه در نسخه چاپى (و نيز نسخه خطى، نك: ط عكسى ق 49 ب) تاريخ نيشابور ديده مىشود زائد به نظر مىرسد. مگر اينكه مضاف اليه "ابن" (نام جدّ او) از قلم افتاده باشد..تاريخ تولّد ابوسعد بر ما معلوم نيست، ولى نبايد پيش از 321 بوده باشد كه سال تولّد حاكم نيشابورى است كه بزرگتر از ابوسعد بوده است.ابوسعد از آغاز جوانى به تحصيل علوم پرداخت و در نيشابور آن عهد، كه "دار السّنة و العوالى" مىخواندندش و مجمع اكابر فقها و محدّثين و صوفيّه بود، نزد عالمانى علم آموخت و از محدّثان بسيارى سماع حديث كرد.پس از چندى به حلقه مصاحبت زهّاد و صوفيان درآمد و طريق تزهّد گزيد و در سالهاى دهه 370 به قصد حج نيشابور را ترك گفت و سالها مجاور بيت اللّه شد.به عراق و شام و فلسطين و مصر نيز سفر كرد. ابراهيم بن محمد الصّريفينى (متوفّى 641) در المنتخب من كتاب السّياق لتاريخ نيشابور، اشاره به سفر ابوسعد به منطقه جبال هم كرده است، ولى نه در متن نسخه موجود كتاب السّياق، ذكرى از جبال هست و نه در آثار موجود ابوسعد روايتى منقول از شيوخ جبال يافت مىشود. و در همه جا از محدّثان و عالمان سماع حديث مىكرد.
اساتيد
در مكّه از كسانى چون ابوعمر محمد بن سهل البستى و ابواسحاق ابراهيم بن محمد الدّينورى و ابوالفضل جعفر بن الفضل (ابن حنزابه، متوفّى 391) و ابوجعفر امام و قاضى مكّه و اسحاق بن زروان بن قهزاد الفقيه و ابوبكر محمد بن هارون الاصبهانى و ابوعبداللّه الحسين بن محمد الزّاهد و ابوالحسن على بن عمر بن موسى و ابوالحسن على بن عبداللّه بن جهضم احاديثى شنيده و روايت كرده است، و در مدينه از الشّريف ابومحمد عبداللّه بن يحيى بن طاهر الحسينى و ابوذر عمّار بن محمد البغدادى و ابوالحسين يحيى بن الحسين المطلبى. در بغداد در مجلس املاء محدّث معروف ابوالحسن على بن عمر الدّار قطنى (385-306) شركت كرده است و هم در بغداد به هنگام مراجعت از حج ابوالقاسم التّنوخى (447-355) از جمله كسانى بوده است كه از او سماع حديث كرده است. در شام (صيدا) از ابوالحسين محمد بن احمد بن جميع الغسّانى و در فلسطين از ابومحمد بكر بن محمد العابد الطبرانى و ابوالفتح محمد بن ابراهيم بن محمد بن يزيد الطّرسوسى احاديثى شنيده و روايت كرده است، و در مصر از ابومحمد عبداللّه بن عبدالرحمن الازدى و ابوسعيد على بن الحسن بن عمر الغافقى الاسكندرانى و ابوالحسن على بن محمد بن اسحاق الحلبى القاضى و ابوالقاسم عمر بن ابراهيم بن يحيى البصرى و ابوالحسن محمد بن احمد بن عباس الاخميمى و ابوطلحه المالكى و ابوالقاسم الفارسى الحافظ و ابوالوفاء تمام بن عبداللّه الصّقلى.اين سفر ابوسعد همچنان كه سمعانى گفته است "سمع بالعراق بعد السبعين و الثلاثمائة". مأخذ كلام سمعانى ظاهرا روايت حاكم بوده است كه آن را با همان عبارت ابن عساكر نيز به اسناد خود از حاكم روايت كرده است در تبيين كذب المفترى 234، ولى در نسخه چاپى التّبيين كلمه "السبعين" در عبارت فوق "التسعين" ضبط شده است. اما بايد در دهه 370 اتفاق افتاده باشد. و مؤيّد اين قول آنكه ابوسعد در سنه 376 در مكّه از ابوعمر بستى سماع حديث كرده بوده است و چون وفات دارقطنى در پنجشنبه هفتم ذو القعده سال 385 اتفاق افتاده است، اقامت ابوسعد در بغداد بايد در سالهاى قبل از 385 بوده باشد نه بعد از آن.در منابع اشارهاى به طول اقامت ابوسعد در حجازنشده، ولى مىتوان گمان برد كه ابوسعد سه دهه اخير قرن چهارم را در حجاز گذرانيده بوده باشد.ابوسعد چون به نيشابور بازگشت به ارشاد و تذكار و تدريس و تأليف مشغول شد. برايش مجلس املاء منعقد كردند كه سالها برقرار بود. و جز اينها اهتمام به خدمت خلق نمود و بناهاى خيريهاى ساخت از خانقاه و بيمارستان و مدرسه. و در آن بيمارستان جمعى از اصحابش را به پرستارى بيماران گماشت. و در سال 401 كه در نيشابور قحطي سختى افتاد و تعداد زيادي تلف شدند، ابوسعد، خدمات زيادي از قبيل تيمار بيماران و نقلشان به بيمارستان و تكفين و تدفين مردگان انجام داد.مدرسه ابوسعد در همان كوى خرگوش بوده و كتابخانهاى هم داشته است. در اين مدرسه چندى حافظ ابوحازم عمر بن احمد عبدوى نيشابورى (متوفّى 417) مجلس املاء داشته است كه پس از فوتش حافظ ابن منجويه (ابوبكر احمد بن على متوفّي 428) بر جايش نشست و سالها در آنجا به تدريس پرداخت. و براى ترجمه ابوحازم عبدوى و از ديگر استادان آن مدرسه كه ذكرشان در منابع ما هست يكى جاجرمى است و ديگر ابوالمظفّر شهفور بن طاهر بن محمد اسفراينى (متوفّى 471).جامعه نيشابور قرن چهارم از شافعيّه و حنفيّه و گروه قليلى از كرّاميّه و ظاهريّه و شيعه تشكيل مىشد و عصبيّت و عداوت مذهبى هم بين اصحاب مذاهب برقرار بود. ابوسعد از جماعت شافعيّه بود.و شافعيان گذشته از اختلاف در مذهب فقهى از نظر عقيدتى نيز، به سبب پيروى از مكتب كلامى اشعرى، با حنفيان اختلاف داشتند. و در گسترش عقايد اشعرى علماى شافعي نيشابور سهمى عظيم داشتهاند. ابوسعد اهل كلام نبود، ولى از شافعيان عقيدهمند به مذهب اشعرى بود و ابن عساكر (متوفّى 571)، در تبيين كذب المفترى فيما نسب الى الامام الاشعرى، نام او را در زمره "اعيان مشاهير" اتباع امام اشعرى (324-260) آورده است. شافعيان نيشابور به خصوصيتى ديگر نيز ممتاز بودند و آن وجود تصوّف و گرايشهاى صوفيانه بود و ابوسعد خرگوشى متعلّق است به اين گروه اخير يعنى شافعيّه متصوّف. و تصوّفش هم تصوّف متشرّعانه اهل صحو است و از طراز تصوّف امام قشيرى، كه از اتّباع سنّت و التزام و شرع دور نمىشود. به ابوسعد اقوال صوفيانه و كراماتى هم منتسب است.وفات ابوسعد در جمادى الاولى 407 يا آنچنان كه خطيب بغدادى از ابوصالح نيشابورى نقل كرده است در 406 و اين ابوصالح احمد بن عبدالملك نيشابورى (متوفّى 470) از محدّثان نيشابور بوده است و از مشايخ خطيب بغدادى، قاضى ابوعمر بسطامى (متوفّى 407 يا 408) كه از علماء شافعيّه خراسان بوده است و قاضى نيشابور بر او نماز كرد. جسدش را در خانقاهش در كوى خرگوش به خاك سپردند.