خفاجی، عبدالله بن محمد
نام | خفاجی، عبدالله بن محمد |
---|---|
نام های دیگر | ابنسنان، ابومحمد عبدالله بن محمد
عبدالله الخفاجی الخفاجی الحلبی، عبدالله بن محمد |
نام پدر | |
متولد | |
محل تولد | |
رحلت | 466 هـ.ق |
اساتید | |
برخی آثار | سر الفصاحه / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده |
کد مولف | AUTHORCODE14437AUTHORCODE |
«ابومحمد عبدالله بن محمد بن سعيد بن سنان خفاجى حلبى»، معروف به ابن سنان خفاجى، اديب و شاعر شيعىمذهب شام بود. تبار او به قبيله خفاجه مىرسيد كه در آغاز سده 4ق10/م از صحراى عربستان و حجاز به شام عليا مهاجرت كردند.
از نوشته ابن خلكان چنين برمىآيد كه در ربع اول سده 5ق به دنيا آمده است. در آن روزگار، ساكنان حلب، بيشتر در اثر مساعى سيفالدوله حمدانى (301 - 356ق)، اغلب مذهب شيعه اثناعشرى را پذيرفته بودند. بدين لحاظ احتمال مىرود كه خانواده ابن سنان نيز شيعىمذهب بوده باشند.
از استادان او ابونصر مَنازى و ابوالعلاء معرّى را نام بردهاند. وى بهمنظور استفاده از محضر ابوالعلاء به معره سفر كرد و هنگام ورود با تحسين و تكريم او مواجه گرديد.
ابن سنان سرودن شعر را از كودكى شروع كرده بود و در 435ق، كه هنوز نوجوان بود، مرثيهاى در سوگ مخلصالدوله منقذى سرود. در 439ق نيز براى برادر وى ابوالمغيث، مرثيه گفت. در 446ق در سوگ مادر خود نيز مرثيهاى سرود. وى بدينسان در عنفوان جوانى به شاعرى شهرت يافت، چنانكه 2 بيت از سرودههاى وى را ابوالعلاء ابن حسول، به سال 443ق در دارالكتب رى براى باخرزى خوانده است.
ابن سنان كه علاوه بر شعر و ادب، به فضايل ديگر نيز آراسته بود، بهزودى به دربار اميران شيعى شام عليا و جزيره، از جمله بنى مُنقِذ و بنى مُلْهَم و بهويژه آل مرداس پيوست و اميران ايشان را مدح گفت و با كاتبان و وزيرانشان نشست و برخاست كرد و از همين طريق به سياست نيز راه يافت؛ چنانكه در 453ق از سوى آل مرداس بهعنوان سفير به قسطنطنيه اعزام شد. هدف از اين سفارت به احتمال زياد، درخواست كمك از امپراتورى بيزانس بهمنظور تحكيم موقعيت محمود ابن نصر در مقابل عمويش ثمال بوده است. به لحاظ همين ارتباطها و آگاهىها مىتوان ديوان شعر او را گذشته از مجموعه تراوشهاى هنرى، بهمنزله سندى معتبر براى تاريخ آن دوره نيز بشمار آورد؛ زيرا اطلاعات تاريخى فراوانى پيرامون روابط آل مرداس با امپراتورى بيزانس و خلفاى فاطمى را در بر دارد.
ابن سنان نيز مانند دو شاعر معاصرش، ابن ابىحَصينه و ابن حَيوس، در دربار آل مرداس، هم مقررى ساليانهاى داشت و هم از جوايز و صلات ايشان برخوردار بود. گذشته از اين، نظر به مقام والايى كه در ادب و سياست داشت، لقب «امير» هم يافته بود. وى به مصر نيز سفر كرد و در آنجا طى چند قصيده، امير ابوعلى ناصرالدوله دوم حمدانى را ستود. همچنين گزارشى از سفر او به مكه در 463ق، در دست است.
در 465ق امير محمود بن نصر بر آن شد كه سرپرستى قلعههاى بزرگ را به بزرگان حلب واگذار كند؛ ازاينرو با صلاحديد وزيرش ابن ابىثريا و تأييد كاتبش ابونصر بن نحّاس كه دوست ابن سنان بود، سرپرستى قلعه عَزاز در نزديكى حلب را كه موقعيتى حساس داشت، به ابن سنان واگذار كرد. دو سالى پيش از آن، زمانى كه امير محمود به صلاحديد شيوخ قبايل در شوال 463 / ژوئيه 1071، خطبه به نام خليفه عباسى، القائمبأمرالله خواند، ابن سنان وى را طى قصيدهاى مدح گفت. اما عامه مردم حلب از اين امر راضى نبودند و چون نخستين خطبه به نام قائم و آلب ارسلان خوانده شد، همه مسجد را ترك گفتند و جمعه بعد، امير ناچار شد به ضرب شمشير مردم را در مسجد نگاه دارد و نماز را تمام كند. اما نارضايتى فروكش نكرد و وضع امير محمود اندكى متزلزل گشت. احتمالاً همين احوال موجب شد كه ابن سنان از اطاعت امير محمود سر بتابد و در قلعه مستحكم عزاز خودسرى كند.
او در سال 466ق به قتل رسيد كيفيت قتل او چنين است:
امير محمود بارها ابن سنان را با نامه احضار كرد، اما وى اعتنايى نمىكرد. سرانجام با تهديد ابونصر بن نحاس به قتل، از وى خواست تا ابن سنان را از ميان بردارد. ابونصر به قلعه رفت و او را به نيرنگ و بىسروصدا مسموم كرد و به قتل رسانيد. هنگامى كه پيكر ابن سنان را از قلعه به حلب تشييع مىكردند، امير محمود، گويا از بيم آشكار شدن توطئه قتل ابن سنان، از شركت پسر او، سنان بن ابىمحمد، در مراسم ممانعت كرد، اما خودِ وى همراه جماعتى از خاندان ابن سنان در مراسم حضور يافت و شخصاً بر وى نماز گزارد. تاريخ مسموميت و وفات ابن سنان را ابن عديم بهاختلاف 464 يا 463ق نيز ذكر كرده است.
شعر و ادب ابن سنان را غالب نويسندگان ستودهاند. وى در ادب، استادى چون ابوالعلاء معرى داشت. از نوجوانى در سرودن شعر از سبك شريف رضى تقليد مىكرد؛ تا سرانجام توانست با برخى از قصيدههاى وى به معارضه برخيزد. شعر وى دلنشين، لطيف، سهل ممتنع و بااينهمه، سرشار از صنايع ادبى از قبيل تشبيه، ارسال مثل و ايهام است. در انواع گوناگون: قصيده، غزل، قطعه و حتى نامههاى منظوم، با موضوعهايى متنوع از جمله مديحه، مرثيه، فخريه، حماسه، گلهگزارى، پند و حكمت، طنز و وصف طبيعت و دفاع از مبانى مذهب تشيع شعر سروده است.
شاعران بعدى برخى از مضامين ابتكارى شعر او را اقتباس كردهاند و ابن داغر حلّى، شاعر شيعى سده 9ق15/م يك بيت مشهور از قصيده وى را در مدح حضرت على(ع) طى قصيدهاى با همان وزن و قافيه تضمين كرده است.
ابن سنان بهعنوان صاحبنظرى بزرگ در كتب بلاغت مطرح شده و آراى او مورد نقد و بررسى و استناد قرار گرفته است.
آثار
1. الأصوات و مخارج الحروف العربية؛
2. ديوان شعر الخفاجي؛
3. سرّ الفصاحة؛
4. الحكم بين النّظم و النثر؛
5. حِكم منثورة؛
6. الصّرفة؛
7. عبارة المتكلمين في أصول الدين؛
8. العروض؛
9. في رؤية الهلال.[۱]
پانويس
- ↑ ر.ك: جمشيدنژاد، غلامرضا، ج3، ص716
منابع مقاله
جمشيدنژاد، غلامرضا، دائرةالمعارف بزرگ اسلامى (چاپ دوم) زير نظر كاظم موسوى بجنوردى، تهران، مركز دائرةالمعارف بزرگ اسلامى، چاپ دوم، 1374ش.
وابستهها
سر الفصاحة / نوع اثر: کتاب / نقش: نويسنده