گنجینه عرفان
نام کتاب | گنجینه عرفان |
---|---|
نام های دیگر کتاب | زبده الحقایق
مقصد اقصی |
پدیدآورندگان | نسفی، عزیزالدین بن محمد (نويسنده) |
زبان | فارسی |
کد کنگره | |
موضوع | عرفان - مجموعهها |
ناشر | گنجينه |
مکان نشر | تهران - ایران |
سال نشر | 1352 هـ.ش |
کد اتوماسیون | AUTOMATIONCODE11037AUTOMATIONCODE |
معرفى اجمالى
«مقصد اقصى»، اثر عزيز الدين نسفى، به زبان فارسى، رسالهاى است در عرفان عملى و نظرى.
مؤلف خود در باره انگيزه تأليف و موضوع كتاب مىفرمايد:
«اما بعد، چنين گويد اضعف ضعفاء و خادم فقراء، عزيز بن محمد النسفى كه جماعت درويشان كثرهم الله، از اين بىچاره درخواست كردند كه مىبايد كه در معرفت ذات و صفات و افعال خداى و در معرفت نبوت و ولايت و در معرفت انسان و در معرفت مبدأ و معاد انسان، كتابى جمع كنيد و در اول كتاب، بيان كنيد كه رونده كيست و راه چيست و منزل چند است و مقصد كدام است و ديگر بيان كنيد كه شريعت چيست و طريقت چيست و حقيقت چيست و انسان كامل كدام است و ديگر بيان كنيد كه صحبت چيست و ترك چيست و سلوك چيست و انسان كامل آزاد كدام است.
درخواست ايشان را اجابت كردم و از خداوند تعالى يارى و مدد خواستم تا از خطا و زلل نگاه دارد؛ انه على ما يشاء قدير و بالاجابة جدير».
از آنجا كه نسفى در مقدمه«كشف الحقائق» ذكرى از«مقصد اقصى» كرده، احتمالاً اين كتاب را پيش از 680ق(سال تأليف كشف الحقائق)، نوشته است.
ساختار
كتاب، مشتمل بر مقدمه مؤلف، 8 فصل مقدماتى، 8 باب(كه برخى، خود، داراى چندين فصلند) و يك خاتمه است.
گزارش محتوا
مقدمه: مقدمه كتاب، مشتمل بر هشت فصل است كه در بارهى اصول تصوف نوشته شده است و مسائلى از قبيل راه، رونده، منازل سلوك، مقصد، شريعت، طريقت، حقيقت، صحبت، ترك، سلوك، انسان كامل آزاد در آن مطرح شده است. نسفى تصريح مىكند كه هر فصلى از اين فصول هشتگانه، در واقع اصلى از اصول تصوف است و بر اهل تصوف لازم است كه اين فصول را هميشه مورد مطالعه قرار دهند.
فصل اول: رونده در اول، حس است و بعد از مدتى عقل مىشود و در آخر، نور الله مىگردد. مقصود همه روندگان، معرفت خداوند تبارك و تعالى است. در باب منازل سلوك، اهل تصوف و اهل وحدت سخنانى دارند؛ اهل تصوف مىگويند: «از انسان تا به خدا راه نيست، چون ذات حق تعالى نامحدود است و اول و آخر ندارد و به كل اشياء محيط است و كسانى كه به قرب حضور مىرسند، تمام عالم را در جنب عظمت ذات خداوند، مانند قطره مىبينند»، ولى اهل وحدت مىگويند: «از انسان تا به خدا راه نيست، چون وجود، يكى بيش نيست و آن وجود خداى تعالى است و تا سالك از وجود مجازى خود نگذرد، هرگز به خدا نخواهد رسيد».
فصل دوم: غرض از شريعت و طريقت و حقيقت سه چيز است:
1. مردم مانند ديگر حيوانات نباشند و امر و نهى از پيامبر قبول كنند؛
2. به عمل و تقوا آراسته شوند و بر اساس سعى و كوشش به يقين بدانند كه خدا يكى است؛
3. بعد از شناخت حق تعالى، به حكمتهاى جواهر اشياء وقوف پيدا كنند.
عمل اهل طريقت ده چيز است:
1. طلب خدا؛
2. طلب دانا؛
3. ارادت به دانا؛
4. فرمان بردن از دانا؛
5. ترك(به اشارهى دانا ترك فضولات كردن)؛
6. تقوا؛
7. كم گفتن؛
8. كم خفتن؛
9. كم خوردن؛
10. عزلت.
عمل اهل حقيقت نيز ده چيز است:
1. معرفت به حق تعالى و به جواهر اشياء، كما هى؛
2. با همه كس در صلح بودن و هيچكس را دشمن نداشتن؛
3. شفقت كردن بر همه؛
4. تواضع با همه كس و مردم را عزيز داشتن و به چشم حرمت و عزت در همه كس نگاه كردن؛
5. رضا و تسليم و آزادى و فراغت؛
6. توكل و صبر؛
7. طمع نداشتن؛
8. قناعت؛
9. آزار نرساندن به مردم؛
10. تمكين.
فصل سوم: انسان كامل، آن است كه در او چهار چيز به كمال باشد: اقوال نيك و افعال نيك و اخلاق نيك و معارف. كار سالكان، آن است كه اين چهار چيز را به كمال رسانند. انسان كامل را به اضافات و اعتبارات، اسامى مختلفه است، مانند شيخ، پيشوا، هادى، مهدى، دانا، بالغ، كامل، مكمل، جام جهاننما، آيينه گيتىنما، ترياك بزرگ، اكسير اعظم.
تمام موجودات، همچون يك شخص و انسان كامل، دل آن شخص است. بر انسان كامل، هيچچيز پوشيده نيست، چون به خدا رسيده و خدا را شناخته است و بعد از شناخت خدا، تمام جواهر اشيا را كما هى، دانسته و ديده است. انسان كامل چون خدا را شناخت و اشياء را دانست و شهود كرد، بعد از آن، هيچ كارى برابر آن نديد و هيچ طاعتى را بهتر از آن نديد. انسان كامل، آن است كه به تكميل ديگران و تربيت و پرورش عالميان مىپردازد.
فصل چهارم: كامل آزاد، آن است كه او را هشت چيز به كمال باشد: اقوال نيك و افعال نيك و اخلاق نيك و معارف و ترك و عزلت و قناعت و فراغت. هر كس اين هشت چيز را به كمال برساند، كامل آزاد است و هر كه فقط چهار صفت اولى را دارد، بالغ است، اما حر نيست.
كاملان آزاد دو طايفهاند: بعضى بعد از ترك، عزلت و قناعت و خمول اختيار كردند و بعضى بعد از ترك، رضا و تسليم و نظاره كردن اختيار كردند. اين دو طايفه اكنون در عالم هستند و هر يك به كار خود مشغولند. آن طايفه كه بعد از ترك، عزلت و قناعت و خمول اختيار كردند، از جهت آن بود كه به يقين دانستند كه چنانكه با عسل، گرمى همراه است و با كافور، سردى، با صحبت اهل دنيا، پراكندگى و تفرقه همراه است و آن طايفه كه بعد از ترك، رضا و تسليم و نظاره كردن اختيار كردهاند، از جهت آن است كه اين طايفه به يقين دانستند كه آدميان به صلاح كار و امور خود واقف نيستند؛ روى اين اصل، اين طايفه، تدبير و تصرف خود از ميان برداشتند و راضى و تسليم شدند، لذا اگر اهل دنيا به زيارت ايشان آمدند، آنها را منع نمىكنند و اگر نيامدند غمناك نمىشوند.
فصل پنجم: اين فصل، در بيان صحبت است. در صحبت، اثرهاى قوى و خاصيتهاى عظيم وجود دارد و هر سالكى كه به مقصد رسيد و مقصود حاصل كرد، بدان جهت بود كه به صحبت دانايى رسيد و هر كس كه به جايى نرسيد، از آن جهت بود كه به صحبت دانايى نرسيد.
سالك وقتى به صحبت درويشان مىرسد، بايد مستمع و حاضر باشد و سخن كم گويد و سخنى كه از وى نمىپرسند، جواب ندهد. همچنين سالك نبايد از درويشان به طريق امتحان سؤال كند و هيچوقت در بند بحث و مجادله نباشد.
فصل ششم: اين فصل، در باره ترك است. ترك، قطع پيوند است و قطع پيوند در باطن، آن است كه دوستى دنيا را بهيكباره از دل بيرون كند و در ظاهر، آن است كه آنچه در دنيا دارد، ترك كرده و به درويشان ايثار نمايد. ترك بايد با اجازهى شيخ باشد؛ هر چيزى را كه او گويد ترك كن، بايد ترك كرد؛ چه دنيوى و چه اخروى؛ از جهت آنكه هيچكس بت خود را نمىشناسد و نمىداند كه بتپرست است، بلكه هر كسى خود را فارغ و آزاد گمان مىكند و خود را موحد و بتشكن مىشناسد.
فصل هفتم: اين فصل، در بيان جذبه، سلوك و عروج است. جذبه، عبارت از كشش و سلوك، عبارت از كوشش و عروج، عبارت از بخشش است. آنچه از طرف حق است، نامش جذبه است و آنچه از طرف بنده است، نامش ميل و ارادت و محبت و عشق است. سالك وقتى همه چيز را ترك كند و بهيكبار روى به خدا آورد و هر چه غير حق را فراموش كند، به مرتبه عشق مىرسد.
هر گاه سالك را جذبه حق دررسد و در همان جذبه، زندگى كند و در همان مرتبه از دنيا برود، چنين كسى را مجذوب مىگويند و اگر بازآيد و از خود باخبر شود، اگر سلوك را تمام كند، چنين فردى را مجذوب سالك گويند و اگر اول، سلوك كند و سلوك را تمام كند، آنگاه جذبه حق به وى رسد، چنين كسى را سالك مجذوب گويند و اگر سلوك كند و سلوك را تمام كند و جذبه حق به وى نرسد، چنين كسى را سالك گويند.
فصل هشتم: اين فصل، در باره نصيحت درويشان است كه به دنيا و نعمت دل ننهند و بر حيات و صحت و مال و جاه اعتماد نكنند، چون آنچه در زير فلك قمر است و افلاك و انجم بر آن مىگردد، به يك حال نمىماند.
همه ما مسافريم، اگر دولت است، مىگذرد و اگر محنت است نيز مىگذرد.
به گفته مؤلف، هر يك از فصول هشتگانه مذكور، به منزله اصلى از اصول تصوف به شمار مىرود، لذا بر سالك لازم است، همواره آنها را مورد مطالعه و عمل قرار دهد.
مؤلف پس از اتمام فصول هشتگانه مزبور، در ادامه، در ضمن 8 باب كه برخى خود مشتمل بر چند فصلند، از عقيده اهل تصوف در باره معرفت ذات خداى تعالى، صفات خداى تعالى، افعال خداى تعالى، معرفت افعال بر قول اهل حكمت، معرفت ولايت و نبوت، اعتقاد اهل تقليد و اهل استدلال و اهل كشف، معرفت انسان و چهار درياى ذات خدا و روح اضافى و ملك و ملكوت سخن گفته است.
خاتمة الكتاب: مؤلف در اين خاتمه مىفرمايد: «اى درويش هر كه دانست كه خداى را آنچنانكه خداى است، نمىتوان دانست، كه: «العجز عن درك الادراك، ادراك»
و ادراك و دانش هر كه به جايى رسيد كه دانست كه چيزها را آنچنانكه چيزهاست، به تحقيق نمىتوان دانست، داناست.
كس را به حقيقت ازل راه نشد | وز سر فلك هيچكس آگاه نشد | |
زين راز نهفته هر كسى چيزى گفت | معلوم نگشت و نيز كوتاه نشد |
ويژگىهاى كتاب:
1. سادگى زبان و بيان: ويژگى شايان توجه اين اثر وضوح در بيان و پرهيز از تصنع و ابهام در نگارش است؛
2. شيوهى تعليمى: نسفى در اين كتاب، در مقام معلمى ظاهر مىشود كه هدفش تعليم علوم به گروهى طلبه و خواستار حقيقت است؛
3. فروتنى و شكستهنفسى: مؤلف، عارفى بسيار متواضع، خاكى و بىادعاست كه با شاگردانش همراهى و همدلى دارد و سعى مىكند تا با برقرارى ارتباطى صميمى با آنها، شرايط آموزشى مناسبى بيافريند. وى، بيشتر مباحث خود را با عبارت«اى درويش!» يا«يا عزيز» آغاز مىكند.
وضعيت كتاب
كتاب، توسط حامد ربانى، تحقيق و تصحيح شده است و تقريبا فاقد پاورقى است. اين رساله، يكى از نخستين آثار صوفيه است كه به زبان لاتينى ترجمه شده؛ بهعلاوه، در سال 1867م، ترجمهى شرحگونهاى از آن، توسط پالمر صورت گرفت.