خدا از دیدگاه وهابیان


خدا از ديدگاه وهابيان، از آثار نويسند معاصر، على‌اصغر رضوانى، به زبان فارسى است.

خدا از دیدگاه وهابیان
نام کتاب خدا از دیدگاه وهابیان
نام های دیگر کتاب
پدیدآورندگان رضوانی، علی‌اصغر (نويسنده)
زبان فارسی
کد کنگره ‏BP‎‏ ‎‏238‎‏/‎‏6‎‏ ‎‏/‎‏ر‎‏56‎‏ ‎‏خ‎‏44‎‏
موضوع خدا

وهابیه

ناشر مسجد مقدس جمکران
مکان نشر قم - ایران
سال نشر 1388 هـ.ش
کد اتوماسیون AUTOMATIONCODE15995AUTOMATIONCODE

كتاب از سه بخشِ كيفيت صفات، رؤيت و تجسيم تشكيل شده است.

در بخش اول با عنوان «كيفيت صفات»، به صفات خداوند در آيات و روايات پرداخته شده است.

در خصوص آيات و رواياتى كه صفات خداوند در آن ياد شده و در ظاهر مخالف عقل قطعى است، بين علما و متكلمان سه نظريه وجود دارد:

  1. مذهب تأويل: در اين مذهب، حكم اولى آن است كه هر صفتى را بايد بر معناى حقيقى آن حمل كرد و درصورتى‌كه مانع لفظى يا عقلى در ميان بود، بايد آن را تأويل و بر معناى كنايى و مجازى‌اش حمل كرد. اين نوع تفكر، موافق رأى اهل‌بيت(ع)، فلاسفه و بسيارى از علماى اهل سنت مثل معتزله و ماتريديه است.
  2. مذهب تفويض و توقف: در اين مذهب، لازم است به جهت احتياط در دين، راجع به صفات سخنى گفته نشود. اين تفكر برخى از علماى اهل سنت همچون مالك بن انس و سفيان بن عيينه است.
  3. مذهب حمل به ظاهر: در اين مذهب، تأويل صفات و همچنين تفويض و توقف حرام شمرده شده و طرف‌داران آن معتقدند كه تمام صفات را بر ظاهرشان بايد حمل نمود. اين تفكر، تفكر برخى از اهل تسنن مانند حنبلى‌هايى چون ابن تيميه است [۱]

مؤلف در ادامه، قول حق را برگزيده و ادله آن را از آيات و روايات بيان مى‌كند.

بخش دوم كتاب، درباره «رؤيت» خداوند است. معتزله و شيعه اماميه معتقدند خداوند متعال در دنيا و آخرت به ديده سر ادارك نمى‌شود، ولى با قلب و دل و به چشم يقين رؤيت مى‌شود و اين عالى‌ترين مراتب ايمان است كه از او به «عين اليقين» و شهود قلبى تعبير مى‌شود؛ لكن وهابيان و حنبليان به‌طور عموم و تابعين مذهب اشعرى از حنفيه و مالكيه و شافعيه معتقدند كه خداوند متعال در دنيا يا در آخرت ديده مى‌شود؛ به‌عنوان مثال، ابن قيم جوزيه مى‌گويد: «قرآن و سنت متواتر و اجماع صحابه و ائمه اسلام و اهل حديث و... بر اين عقيده‌اند كه خداوند متعال در روز قيامت با چشم سر به‌طور عيان رؤيت مى‌شود؛ همان‌گونه‌كه ماه شب چهارده و خورشيد هنگام ظهر را مى‌توان ديد» [۲]

اماميه و معتزله براى نظريه خود كه نفى رؤيت خداوند است، به دليل عقلى، نقلى قرآنى و نقلى روايى تمسك جسته‌اند. از جمله دلائل نقلى قرآنى، اين آيه است: «لا تدركه الأبصار و هو يدرك الأبصار و هو اللطيف الخبير» [۳] و[۴] و از جمله دلايل نقلى روايى، روايت مسلم از عايشه است كه: «هركس گمان كند كه محمد پروردگارش را ديده، بر خداوند نسبت ناروا داده است» [۵]

در ادامه، رواياتى از ائمه اطهار(ع) كه به رؤيت قلبى اشاره دارند آمده است.

برخى از علماى عامه همانند شيعه اماميه قائل به عدم امكان رؤيت خداوند شده‌اند؛ كسانى همچون ثعالبى، شاطبى و ذهبى.

در اين بين شاطبى مى‌گويد: «صحابه منكر رؤيت خداوند متعال بوده‌اند» [۶]

مؤلف در ادامه، ادله قائلين به رؤيت را مورد نقد و بررسى قرار داده است. يكى از ادله آنها اين است كه: آيات فراوانى دلالت دارد بر اينكه مؤمنين به لقاى پروردگار نايل مى‌شوند و ملاقات، مستلزم رؤيت است.

مؤلف در جواب گفته است: خداوند علاوه بر مؤمنين، براى منافقين نيز از كلمه «لقاء الله» استفاده كرده است؛ آنجا كه مى‌فرمايد: «فأعقبهم نفاقا في قلوبهم إلى يوم يلقونه» [۷] و ما مى‌دانيم كه كه هرگز منافقين، خداوند را نخواهند ديد. پس در اين آيه، لقا به معناى لقاى مرگ و حساب و انواع عذاب آمده است.

قاضى عبدالجبار معتزلى مى‌گويد: هرگز لقا به معناى رؤيت نيست؛ لذا يكى از آن دو به‌جاى ديگرى استعمال نمى‌شود. شخص كور صحيح است كه بگويد: به ملاقات فلان شخص رفتم، ولى صحيح نيست كه بگويد: فلان شخص را ديدم... پس لقا در آيه را بايد حمل بر معنايى كرد كه با حكم عقل سازگارى داشته باشد [۸]

بحث پايانى كتاب درباره «تجسيم» است. برخى از اهل تسنن همچون اهل حديث، حشويه و وهابيان قائل به جسمانيت خداوند هستند. از اين گروه، ابن تيميه در كتاب الفتاوى مى‌گويد: «آنچه كه در قرآن و سنت ثابت شده و اجماع و اتفاق پيشينيان بر آن است، حق مى‌باشد. حال اگر از اين امر، لازم آيد كه خداوند متصف به جسم بودن شود اشكالى ندارد؛ زيرا لازمه حق نيز حق است» [۹]

در ادامه مؤلف گروهى از علماى شيعه چون كلينى، صدوق، ابوالفتح كراجكى، شيخ طوسى، طبرسى، قاضى ابن براج و بسيارى ديگر را نام مى‌برد كه خداوند را از جسميت منزه دانسته‌اند [۱۰]

ميل عوام به تجسيم، خوف از افتادن در تعطيل و تأثر از فرهنگ يهود سه عامل پيدايش تجسيم است كه ابن تيميه به آن مبتلا شده بود و مؤلف براى هركدام از آنها توضيحاتى مى‌دهد.

مؤلف ادوار قول به تجسيم را به شش دوره تقسيم نموده است: عصر يهود، از زمان صحابه تا احمد بن حنبل، از زمان احمد بن حنبل تا ابن تيميه، از زمان ابن تيميه تا محمد بن عبدالوهاب، دوران محمد بن عبدالوهاب و شاگردان او و دوران سلفيه و وهابيان معاصر.

بحث پايانى كتاب، درباره انتساب تجسيم به شيعه، نظرات علماى شيعه در اين موضوع، متهم كردن هشام بن حكم و يونس بن عبدالرحمن به تجسيم خداوند و بحث‌هاى كلامى مرتبط با اين موضوع است.

مؤلف با بررسى روايات و ادله‌اى كه در مذمت هشام بن حكم آمده و رد كردن آنها، كتاب را به پايان مى‌برد.

پانويس

  1. ر.ك: متن كتاب، ص11 و 12
  2. ر.ك: همان ص18
  3. انعام: 103
  4. ر.ك: همان، ص20
  5. همان، ص21
  6. همان، ص25 و 26
  7. توبه: 77
  8. ر.ك: همان، ص27 و 28
  9. همان، ص31
  10. همان، ص32 و 33

منابع مقاله

مقدمه و متن كتاب.


پیوندها