ابن عاشور، محمدطاهر بن محمد بن شاذلى
ابن عاشر، عبدالواحد بن احمد بن على انصاری فاسی
معرفی اجمالی
اِبْنِ عاشور، عنوان افراد خاندانى مالکى مذهب که در سدههای 11-14ق/17-20م عالمان و قضاتى از آن برخاستند و در تونس عهدهدار مناصبى شدند. نسب اين خاندان به ادريسيان حسينى از اشراف مغرب باز مىگردد که از مراکش، خاستگاه اصلى خود، به اسپانيا رفته و مدتى در آنجا سکنى داشتهاند، اما در اثر آزارهای مذهبى، نيای بزرگ اين خاندان، عاشور، در 1030ق/1621م اسپانيا را ترک و به مغرب کوچ نمود و در شهر سَلا مسکن گزيد. اين خاندان بعدها به دو شاخه تقسيم شد: شاخهای از آن در مغرب اقصى (سلا و رباط) باقى ماند و شاخه ديگر به تونس منتقل گرديد. اين شاخه در تصوف و فقه و احراز مناصب دينى در تونس حائز اهميت بسياری شد.
یکی از مشاهير خاندان ابن عاشور عبارت است از:
محمدطاهر بن محمد بن شاذلى بن عبدالقادر (1230-21 ذيحجه 1284ق/1815-14 آوريل 1868م)، اديب، قاضى و مفتى مالکى و نقيب اشراف.
وی در کودکى پدر را از دست داد، از اين رو برادرش محمد حمده تربيت و آموزش وی را برعهده گرفت.
تحصیلات، اساتید و تدریس
او در جامع زيتونه نزد عالمانى مانند برادرش محمد، ابن ملوکه، محمد بيرم سوم، محمد معاويه، ابراهيم رياحى و ديگران دانش آموخت و در اصول و فروع چيرهدست شد تا آنجا نوشتهاند وی در علوم عقلى بيش از فقه مهارت داشت؛ اما بعدها برای جبران اين نقيصه به فراگيری فقه اهتمام کرد و در زُمره فقها در آمد.
او در آموزش و بيان مسائل فقهى از ابوالفدا اسماعيل تميمى پيروی مىکرد و هر مسأله را با استدلال بيان مىداشت. او پس از فراغ از تحصيل در 1259ق به تدريس در جامع زيتونه پرداخت و در آنجا نحو، بلاغت و شرح المحلّى را تدريس کرد.
شاگردان
افراد بسياری از او دانش آموختهاند که از جمله آنان وزير محمد بوعتور، وزير يوسف حعيط، احمد بن خوجه، سالم بو حاجب، محمد نجّار و محمد بيرم پنجم را مىتوان نام برد.
مناصب
آوازه او تا آنجا رسيد که مشير احمد پاشای بای وی را برای تصدی قضا دعوت کرد و او در حالى که 37 سال داشت، در 1267ق به عنوان قاضى القضاه تونس انتخاب گرديد.
در 1277ق در دوران حکومت مشير محمد صادق بای از قاضى القضاتى کناره گرفت و مفتى شد و نيز سمت نقابت اشراف را تا پايان عمر برعهده داشت.
جمعآوری کتاب
محمدطاهر املاک بسياری داشت و درآمد سرشار وی از املاک خود و اوقاف خانواده و حقوق ديوانى به وی امکان مىداد که به جمعآوری کتابهای علمى کمياب همت گمارد و حتى از خارج تونس مانند استانبول نيز کتاب تهيه کند و زندگى مرفهى برخلاف برادر خود محمد حمده داشته.
وفات
او نيز پس از مرگ در زاويه على زواوی به خاک سپرده شد.
آثار
وی را تأليف بسياری است که از ميان آنها به کتاب:
1- شفاء القلب الجريح بشرح برده المديح،
مىتوان اشاره کرد که در مصر (1296ق) به چاپ رسيده است.
اثر ديگر او:
2- هديه الاريب الى اصدق حبيب،
که حاشيهای است بر قطر الندی از ابن هشام که در همان سال در مصر چاپ شده و تا اصلاحات نظام تخصيلى در 1958م، کتاب درسى مدرسه زيتونه تونس بوده است.
برخى از اشعار و ابيات وی از حماسه و جز آن نيز در منابع آمده است.
همچنين مجموعهای از اشعار وی به کوشش محمد سنوسى در مجمع الدواوين التونسيه جمعآوری شده که نسخهای از آن در مدرسه خلدونيه تونس موجود است.
از ديگر آثار وي: 3- حاشيه على شرح المحلّى لجمع الجوامع، در اصول فقه، ناتمام،
4- الغيث الافريقى،
5- تعليقه بر حاشيه عبدالحکيم سيالکوتى بر مطول، در بلاغت که ناتمام بوده و نسخههای خطى آنها در کتابخانه زيتونه تونس موجود است.
ديگر تأليفات او عبارتند از: کنش فى الفقه؛ تعليقات على ما اقرأه من صحيح مسلم؛ تقارير على حاشيه الصبان على الاشمونى، ناتمام؛ حاشيه على شرح ابن سعد الحجری على الاشمونى، که شاگرد وی احمد کريم جمع کرده است[۱].
پانویس
- ↑ رفیعی، علی، ج4، ص171
منابع مقاله
رفیعی، علی، دائرهالمعارف بزرگ اسلامی زیر نظر کاظم موسوی بجنوردی، تهران، مرکز دائرهالمعارف بزرگ اسلامی، چاپ دوم، 1377.