تفسیر القرآن و هو الهدى و الفرقان
تفسیر القرآن و هو الهدی و الفرقان | |
---|---|
پدیدآوران | هندی، سید احمدخان |
عنوانهای دیگر | تفسیر سید احمدخان هندی |
مکان نشر | ایران - |
موضوع | تفسیر عصری(بهروز) |
زبان | فارسی |
تفسیر القرآن و هو الهدی و الفرقان، نوشته سید احمدخان هندی، نخستین تفسیری بود که راه تأویل به شیوه عصری را در تبیین مفاهیم قرآن گشود. احمدخان به گمان خود، آنچه را پیشینیان گفته بودند و با علم و عقل سازش نداشت، فرو ریخت و از نو بنیادی متناسب با فهم روز فراهم ساخت.
شرح حال مفسر
سید احمدخان فرزند محمدتقیخان در سال 1827 م/ 1232 ق در دهلی به دنیا آمد. یکچندی به عنوان بایگان در دادگاه جنایی وابسته به حکومت استعمار انگلیس در هند، به خدمت مشغول شد. در خاموش کردن مسالمتآمیز در یک شورش انقلابی که هندیان در طی آن، به جان انگلیسیها افتادند، به نفع انگلیسیها کوشید. به پاس این خدمات و تلقی محترمانهای که از انگلیسیها داشت، به أخذ مقرّری سالانه و سپس دریافت لقب «سر»(شوالیه) از دولت انگلیس نایل آمد. در پنجاه و دو سالگی که دو فرزندش را برای ادامه تحصیلات به انگلستان برد، دیدن ترقیات شگرف اروپائیها از نزدیک، اندیشهاش را در مهم شمردن تعلیم و تربیت به سبک جدید و با الهام از فرهنگ غربی، ریشهدارتر کرد. در بازگشت، انجمنی علمی- ادبی و دانشگاهی به سبک دانشگاههای اروپایی در علیگره تأسیس کرد که بر محور آن دانشگاه و فارغالتحصیلان آن، گرایش فکری پیشتازی پدید آمد.
افکار سیاسی-انگلیسی او
گرایش و نگرش سیاسی و بسیار محافظهکارانه سید احمدخان متناقض و بی انسجام بود. از یک سو با عزمی جزم از کشیده شدن به عرصه سیاست پرهیز داشت و شعار او «آموزش، آموزش، آموزش» بود- که این عزم او به کناره گرفتن از نهضتهای سیاسی، غالبا مورد سوء ظن و تمسخر واقع شده- و از سوی دیگر تردیدی نیست که وی دستآموز سیاست مزورانه انگلیس بوده است. توصیه سیاسی مهم او همین بود که مسلمانان باید با تمسک به ذیل عنایت اسلام، خود یک ملّت مستقل و واحدی باشند. اما این تمسک به ذیل اسلام، در عمل، توسل به ذیل عنایت دولت علّیه بریتانیا شد. تصور نمیرود که عنوان پر افتخار «سر» که انگلیسیها در سال 1305 ق/ 1888 م به سید احمدخان دادند در جهت تحکیم مبانی اسلام و تحقّق امّت واحده اسلامی بوده باشد. به تعبیر دیگر میتوان گفت: وی توجیه کننده مظالم استعمار انگلیس بوده و دور نیست چنین نقشی را ناخودآگاهانه در پیش گرفته باشد و مراد اصلی او- که شامّه و فقه سیاسی پیشرفتهای نداشت- تنش زدایی و ایجاد ائتلاف و تأمین آرامش اجتماعی برای با فرهنگتر شدن مسلمانان و جبران عقبماندگی آنان باشد. ولی همه جا نمیتوان رفتار و گفتار وی را چنین حمل بر صحت کرد؛ از جمله آنجا که میگوید: «... اگر خداوند، اطاعت و دست نشاندگی ما را در قبال نژاد دیگر(انگلیسیها) مقدر کرده باشد، نژادی که آزادی دینی را از ما دریغ نمیدارند و برای ما عادلانه حکم میرانند و صلح و صفا برقرار میدارند و مال و جان ما را حفظ میکنند؛ چنان که انگلیسیها در هند، بر همین نهج رفتار میکنند، بر ماست که خیرخواه آنان باشیم و دست دوستی آنان را بفشاریم ...».
یکی از نویسندگان معاصر درباره او چنین مینویسد: «چنان که شیوه رایج است ابتدا کوشیدند تا حصاری نامرئی پیرامون او بکشند و او را در یک جوّ کنترل شده و قرنطینه نامحسوس بگیرند تا بتوانند شرایط ذهنی خاصّی را که میخواهند برایش به وجود آورند و بر گردش هالهای بکشند تا همه چیز را از ورای آن ببیند و کمکم استحاله شود و زمینه روحی برای استخدام «ناآگاهانه» و سپس «نیمه آگاهانه» و سرانجام «آگاهانه»اش فراهم گردد».
مأموران مخفی کمپانی انگلیسی، در چهره مسلمانان و ارادتمندان جدیدش بر گرد او حلقه زدند و به نام پرداخت وجوه مذهبی و کمکهای مالی برای امور اسلامی و اداره مؤسسات علمی و تأسیس مدرسه دینی علیگره و جز آن، او را تقویت کردند و سپس به نام مشاور و استاد و متخصص فنّی و کمک کننده به اداره مدرسه علیگره و سپس در چهرههای بینقاب، اما به عنوان حمایت انگلستان از مسلمانان هند و علاقه نایبالسلطنه به پیشرفت امور اجتماعی و فرهنگی مسلمانان و تقویت آنان در برابر هندوها، او را یکسره در اختیار گرفتند و رابطههای پنهانی و پولهای به ظاهر شرعی، کمکم رو شد و سید احمدخان رسما همدستی با نایبالسلطنه را برای حفظ «بیضه اسلام» و حمایت از حوزههای علمی مسلمین لازم شمرد و اعلام کرد که باید ما خواستار حکومت نایبالسلطنه انگلیسی و ابقای نظام استعماری باشیم تا بدین وسیله بتوانیم استقلال، هویت و ملیت اسلامی خود را حفظ و شکوفا سازیم!! یعنی در زیر سایه بزرگترین دشمن اسلام و مسلمین، دولت بریتانیا!!
آرای تفسیری سید احمدخان
میتوان گفت: نگرش سید احمدخان شباهت تام و تمامی به روشنفکران دیندار عصر عقلگرایی قرن هجدهم اروپا داشت که با ایمانی که تابع عقل بود نه وحی و دین، قائل به وجود خدا بودند. به تعبیر دیگر، او معتقد به اصالت عقل و اصالت طبیعت بود. سید احمدخان که اوج گرفتن کاروبار علم و حضیض گرفتن کاروبار دین را در اروپای معاصر خود از دور و نزدیک دیده و شنیده و خوانده بود، گویی به این نتیجه رسیده بود که چاره از دو حال بیرون نیست: یا باید دست از دین شست یا باید عقلگرا و علمگرا شد و حتی المقدور برای تبیین و توجیه اصول و فروع شریعت، از عقل و علم بهره جست و هر چه را در پیمانه این دو نمیگنجد انکار و اگر ممکن باشد تأویل کرد. میتوان گفت سید احمدخان معتقد و مطمئن بود که حقیقت و حقانیت دین اسلام ابدی است ولی این حقانیت و ابدیت فقط به شرط تعبیر روز پسند و انطباق مداوم حقایق دین با دقایق علم و عقل، قابل حصول است؛ او به شرط این انطباق، تعارض و تضادّی میان عقل و وحی یا علم و دین نمیدید. در واقع همه تعارضها را به نفع علم و عقل و به زیان دین و وحی، حلّ کرد و همان روشی را دنبال کرد که روشنفکران دیندار غربی پیموده بودند.
به عقیده سید احمدخان، نبوّت ملکه طبیعی خاصی نظیر سایر قوای بشری است که به هنگام اقتضای وقت و محیط، شکوفا میشود؛ چنان که میوه و گل به موقع خویش میشکفند و میرسند و در این راه، انبیا و دیگر مصلحان بزرگ جهان، تفاوتی ندارند.
به عقیده او هیچ میانجیای بین خداوند و پیامبر نیست و وحی چیزی نیست که از بیرون به پیامبر برسد؛ بلکه همانا فعّالیت عقل الوهی در نفس و عقل بشری او است. در واقع وحی بازتاب ژرفنای درون انسانی است به هنگام تماسّ با حق؛ و حقیقتی است که با آن میزید، میجنبد و به کمک آن موجودیت مییابد. سید احمدخان در نتیجه همین بینش دئیستی(خداشناسانه طبیعی)اش از ذات خداوند و ارتباط او با جهان امکان وقوع معجزه و تأثیر دعا را انکار میکند. او معجزه را به عنوان نقض یا خرق قوانین طبیعت نمیپذیرد؛ با این استدلال که به قول و قرار و وعده عملی خداوند است که این قوانین آن-چنانکه هست رخ میدهد و هیچیک از آنها تخلّف پذیر نیست و اگر بگوییم پدیده یا حادثهای به نحو دیگری رخ داد، خداوند را به خلف وعده متهم کردهایم. او میگوید: من معجزات را از آن جهت که خلاف عقل است انکار نمیکنم؛ بلکه انکار من از این جهت است که قرآن، وقوع حوادث یا واقعههایی را که بر خلاف قوانین و نوامیس طبیعت یا جریان عادی امور و اشیا باشند، تأیید نمیکند. سید احمدخان با همین شیوه، تأثیر دعا را نیز به آن صورت که عرف مؤمنان است ردّ میکند. به نظر او قوانین طبیعت تخطّی ناپذیر است و هیچ چیز نمیتواند آنها را تغییر دهد؛ حتی خداوند هم نمیتواند بر خلاف آنها کاری صورت بدهد.
تنها تأثیر دعا همان اثر روحی است که بر دعاکننده وارد میشود و رنج و اضطرابهای ناشی از وقایع ناگوار زندگی را تخفیف میدهد.
سید احمدخان کوشیده است تا ظهور انسان را بر روی کره خاکی، به عنوان یک حادثه ویژه در طیّ یک روند تکامل طولانی و سختکوشانه، توجیه کند؛ اگر چه خداوند را که کلمه خلّاقه «کن» را ادا کرده است سلسله جنبان این روند میداند.
کلمه ملک (فرشته) به نظر او بیانگر قدرت بیمنتهای خداوند و قوای طبیعی نظیر آب و باد و ابر است. آشکارا میگوید: صلابت کوهها، روانی آب، نیروی رشد گیاهان، قوّه جذب و دفع الکتریسیته و همه نیروهایی که ما در اشیای گوناگون جهان جلوهگر مییابیم، با کلمه ملک بیان شده است. به همین ترتیب شیطان به نظر او موجودی نیست که وجود خارجی و موجودیتی بیرون از ما داشته باشد، بلکه نشانگر قوای شر موجود در جهان است.
سید احمدخان وجود روح را باور دارد و آن را جاوید میداند و به معاد جسمانی- روحانی معتقد است؛ اما بهشت و دوزخ را که در قرآن با تعابیر محسوس و مادّی بیان شدهاند، صرفا استعاره و تمثیل از احوال روحی در حیات اخروی میداند. به نظر او محال است حقیقت چیزهای ماورای حسّ با کلمات بیان شود، حتی اگر آن کلمات، جزو کلام الهی باشد.
سخن اخیر وی با اندکی تعدیل، امروزه مورد قبول همه مفسران است؛ از جمله صاحب تفسیر «المیزان»[۱] که بر این امر تأکید دارد.
تأویلات وی درباره معجزات
سید احمدخان، شکافته شدن دریا برای حضرت موسی را به عنوان جزر و مدّ تعبیر کرده است؛ جاری شدن آب از ضرب عصای موسی را به پیدا کردن چشمهسارها از بالای کوهستان تفسیر نموده است؛ معنای ضرب را ضرب فی الأرض (راه پیمودن در زمین برای یافتن آب) و حجر را به معنای کوهستان گرفته است. درباره حضرت عیسی نیز منکر ولادت وی بدون پدر شده و بر این باور است که چنانکه در انجیل متی و لوقا آمده است حضرت مریم در عقد شرعی یوسف نجّار بوده و قول مریم «لَمْ یمْسَسْنِی بَشَرٌ» ناظر به پیش از در آمیختن یوسف با وی بوده است. او، سخن گفتن عیسی در گهواره، نزول مائده آسمانی بر او، شفای بیماران و احیای موتی، آفرینش پرنده از گل و عروج آن حضرت و زنده ماندنش را انکار میکند و پذیرفتن آنها را از سوی علمای اسلام متأثر از اخبار یهودیان و مسیحیان میداند و سرانجام معجزات پیامبر اسلام از جمله یاری رساندن فرشتگان به او را در جنگها مورد انکار قرار میدهد. حاصل آنکه میگوید: «معجزه اگر هم وقوع پیدا کند هیچوقت در آن، چنین وضوحی برای حق و واقعی بودن و نیز از طرف خدا بودن آن یافت نمیشود».
نظیر اینگونه تأویلات را، محمدحسین ذهبی از یکی از نویسندگان معاصر خویش گزارش میکند: «وی درباره مصائب وارد بر حضرت ایوب میگوید: این مصیبتها، مصیبت نافرمانی قوم وی بوده است که تمامی انبیاء به آن گرفتار بودهاند و مقصود از «ارْکضْ بِرِجْلِک» همان سعی و کوشش و جدیت در امر تبلیغ است که سرانجام آن «هذا مُغْتَسَلٌ بارِدٌ وَ شَرابٌ» پاکی درونها و نوشیدن آب گوارای موفقیت و دستیابی به هدف است و مقصود از «وَ وَهَبْنا لَهُ أَهْلَهُ وَ مِثْلَهُمْ مَعَهُمْ» ایمان آوردن کسان و دیگران به او و پیروی کردن آنان از اوست.
مقاله سید جمالالدین درباره تفسیر سید احمدخان
سید جمالالدین اسدآبادی در یکی از تبعیدهای خود که در هند بهسر میبرد، با سخنان و مقالات سید احمدخان آشنا شد و با شامّه تیز خود به دهریگری یا اصالت طبیعی بودن او پی برد و به قول بسیاری از صاحب نظران، رساله «پنچریه» را در ردّ او و همفکرانش نوشت. مقاله ویژهای با عنوان «تفسیر و مفسر» درباره این تفسیر دارد که در آن آمده است: «شنیدم که شخصی در حالت کبر سنّ و کثرت تجربیات و سیاحت ممالک فرنگ، پس از کدّ و جهد، به جهت اصلاح جامعه اسلامی تفسیری بر قرآن نوشته است ... و گمان بردم که گمشده خود را یافتهام؛ ولی چون تفسیر به نظر[م] گذشت [دیدم] به هیچ وجه در راه یاد شده قدم نگذارده، تنها همّت خود را بر آن گماشته که هر آیهای که در آن ذکری از ملک و یا جن و یا روحالامین و یا وحی و یا جنت و نار و یا معجزهای از معجزات انبیا علیهمالسّلام میرود، آن آیه را از ظاهر خود بر آورده به تأویلات بارده زندیقهای قرون گذشته تأویل نماید. فرق همین است که زنادقه سلف دانشمندانی بودهاند و این مفسر بیچاره بسیار عوام است؛ لهذا نمیتواند اقوال ایشان را هم بخوبی فرا گیرد ... و عجیبتر آن است که این مفسّر، رتبه مقدسه الهیه نبوت را تنزّل داده، به پایه «رفارمر»[۲] فرود آورده و انبیا علیهمالسّلام را چون «واشنگتن» و «ناپلئون» و ... گمان کرده است ...».
تذکر
شاید گفته شود که روا نبود تا این اندازه- درباره شناسایی افکار و عقاید سید احمدخان- سخن به درازا کشیده شود! ولی باید توجّه داشت که در واقع، از شخص سید احمدخان سخن نمیگوییم؛ بلکه سخن از یک جریان است که در جهان اسلام از همان زمان آغاز شده و همچنان به دست خودباختگان فرهنگ غرب ادامه دارد و هر روز گسترش پیدا میکند؛ البته به اشکال و انگیزههای گوناگون- که دست استعمار از ورای آن مشهود است- و هدف آن نیز جز سست کردن باورهای دینی نیست تا زمینه برای سلطه استثمارگران فراهم گردد.
لذا توجّه دادن نسل حاضر به سر منشأ اینگونه افکار و اندیشههای به ظاهر نو ولی از پیش ساخته، ضرورتی است که وظیفه دینی و ملّی ما آن را ایجاب میکند. البته بر این باوریم که روشنفکران علاقهمند به دین، خود به این حقیقت تلخ واقفند و در سایه عنایت الهی از گزند آفات مصون خواهند بود. «وَ الَّذِینَ جاهَدُوا فِینا لَنَهْدِینَّهُمْ سُبُلَنا وَ إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِینَ»[۳].
پانویس
- ↑ تمثیلی که سید احمدخان و مانند او مطرح کردهاند مترادف استعاره است که یک واژه ادبی است. ولی تمثیلی که علامه طباطبایی در المیزان و امثال وی مطرح کردهاند یکی از عوالم هستی یا همان عالم مثال و برزخ است. بسیار روشن است که میان ایندو تعبیر خیلی تفاوت است نباید آنها را یکی انگاشت.
- ↑ واژهای انگليسی است: (REFORMER) به معنای مصلح مذهبی
- ↑ معرفت، محمدهادی، ج2، ص509-516
منابع مقاله
معرفت، محمدهادی، تفسیر و مفسران، قم، موسسه فرهنگی انتشاراتی التمهید، چاپ یکم، 1379-1380ش.