الرسالة الثانية لأبيدلف رحالة القرن العاشر
الرسالة الثانية لأبيدلف رحالة القرن العاشر | |
---|---|
پدیدآوران | پطرس، بولغاکوف (محقق)
مرسی، محمد منیر (مترجم و محقق) ابودلف خزرجی، مسعر بن مهلهل (نویسنده) خالدوف، انس (محقق) |
ناشر | عالم الکتب |
مکان نشر | قاهره - مصر |
چاپ | 1 |
زبان | عربی |
تعداد جلد | 1 |
نورلایب | مطالعه و دانلود pdf |
الرسالة الثانية لأبيدلف رحالة القرن العاشر، تألیف ابودلف جهانگرد و شاعر مشهور قرن چهارم هجرى است. با توجه به ذکر حوادث مربوط به شهرزور از سال 341ق، گمان مىرود تاریخ نگارش رساله، در همان سال و یا اندکی پس از آن باشد. وى هدف خود را از نگارش این رساله چنین بیان مىکندکه: «نوشتهاش آموزنده و مفید باشد تا بزرگان از آن برخوردار گردند و برای صاحبان عزت و شوکت وسیله آموزش شود و دیدگان کسانی راکه از سیاحت روی زمین باز ماندهاند، روشن سازد».
ساختار
کتاب با مقدمه مفید و جامعى از محقق کتاب آغاز شده است. پس از آن متن کتاب در بالا و حواشى محقق در ذیل صفحات ذکر شده است. مطالب رساله بدون هیچگونه تبویب و ریزعنوانى بهصورت سلسلهوار بیان شده است.
گزارش محتوا
در ابتداى این بحث لازم است، مطالبى درباره اولین رساله ابودلف ذکر شود. رساله نخست با سفر او به بخارا و از آن جا به چین آغاز مىشود. چنین مىنماید که در حدود 331ق942/م فرستادگانی از سوی «قالین بن الشخیر» پادشاه چین برای وصلت میان دو خاندان شاهی به بخارا آمده بودند. ابودلف به هنگام بازگشت هیأت از بخارا آنان را همراهی کرد. گروهی از محققان نسبت به صحت سفر ابودلف مندرج در رساله نخست نظر منفی ابراز داشتهاند؛ اما دلیلی وجود ندارد که بتوان رساله اول را تمام و کمال خیال پردازانه نامید. بعضی مطالب او درباره فرمانروای سیستان مورد تأیید است. چهبسا بسیاری از مسموعات بدون رعایت صحت و سقم آنها به مطالب مورد نظر مؤلف افزوده شدهباشد.
رساله حاضر که مشتمل بر مشاهدات نویسنده از سرزمینهاى مختلف است، باید ادامه و دنباله رساله نخست باشد. در رساله نخست شرح سفر به آسیای مرکزی، تبت، چین، هندوستان و سیستان آمده است. این رساله نیز شرح سفری است که از شیز در آذربایجان آغاز شده است. متعاقب آن ابودلف راه شمال را در پیش گرفته و روانه باکو در شیروان و سپس تفلیس شده و از آن جا دوباره به آذربایجان و نواحی اردبیل و شهرزور روی آورده و سپس از طریق کرمانشاهان راه همدان، ری، طبرستان، قومس، نیشابور، طوس و هرات را در پیش گرفته و پس از آن به شرح اصفهان و شهرهای خوزستان پرداختهاست.
رساله دوم، بدین جا خاتمه مىپذیرد و گمان نمىرود در این قسمت بندىها خط سیر مؤلف به صورتی منظم و پیگیر ارائه شده باشد. از شرح بعضی نواحی چنین برمىآیدکه ابودلف شخصاً آنها را ندیده باشد. به نظر میرسدکه او دیلم و خوارزم را بهدرستی نمىشناخته، چراکه به صورتی مشروح تصویری از آن سرزمینها ارائه ننموده و تنها به ذکر مطالب کلی و مختصر بسنده کرده است و این نحوه بیان مطلب متفاوت با شرح نقاطی استکه مؤلف بدان جاها سفرکرده و آنها را نیک مىشناخته است.
سخنان ابودلف در بعضی موارد باکلمه «مىگویند» آغاز مىشود. این نیز سبب مىشودکه خواننده چنین پندارد که وی به آن نقاط سفر نکرده است. او در رساله دوم، نه از نقطه عزیمت سخن مىگوید و نه از پایان خط سیر. گاه نیز مسیر حرکت او با حلقههای ضعیفی پیوند یافتهاند. یکی از نمونههای آن مسیر آرارات تا شهرزور و مهمتر از آن مسیر نیشابور تا اصفهان است. در این جا نظم و توالی زمانی مشهود نیست. ابودلف ضمن شرح حوادث در شهرزور تاریخ 341ق را ذکر مىکند؛ ولی متعاقب آن هنگام بحث از کرمانشاهان تاریخ 340ق را مىآورد. این خود مؤید آن است که رساله پس از پایان سفر و برپایه به یاد ماندهها نوشته شده است.
نویسنده در نگارش رساله کوشیده است تا رسم و سنت جغرافىنگاران اسلامی را رعایت کند. او همانند دیگر جغرافىنگاران درصدد برآمده تا مساحت و محل نواحی مسکونی، آبها، میوهها، محصولات و نیز بناهای قابل توجه را از نظر خواننده بگذراند؛ ولی اطلاعات تاریخی در رساله او اندک است. وی از آثار مهم به اختصار یادکرده، ولی در عوض نکتههای بسیار جالبی را نیز به شرح آورده است. شاید او از نخستین مؤلفینی باشد که از نفت باکو و خانقین و جایگاه به بندکشیده شدن ضحاک (بیوراسب) در دماوند یادکرده است.
در رساله از بعضی آثار معماری روزگاران کهن به ویژه آثار دوران هخامنشی و عهد ساسانی یاد شده است که شگفتی اعراب و جغرافىنگاران سدههای 4 و 5ق را برانگیخته بوده و اغلب بر خود فرض مىدانستهاند، از عمدهترین این آثار یادکنند.
یکی از جالبترین نکاتی که ابودلف در رساله خود بدان اشاره کرده، درباره وجود هلالی نقره بر بالای گنبد آتشکده شیز است، وی مىنویسد: «بر بالای گنبد این آتشکده هلالی از نقره نصب شده که طلیم آن است. جمعی از امرا و فاتحان خواستند آن را بردارند؛ ولی کوشش آنان به جایی نرسید». بارتولد ضمن اشاره به این مطلب چنین اظهار نظر کرده است که به احتمال بسیار هلال بالای گنبد شیز بیش از آنکه نمادی دینی باشد، نمادی دودمانی بودکه بعدها در جهان اسلام گسترش یافت.
ابودلف پیرامون آثار معماری عهد ساسانی و نخستین سدههای اسلامی در ایران، اشارههایی داردکه درخور دقت است. وی به هنگام بحث از شهر «دزدان» واقع در شهرزور از ضخامت دیوار شهر یاد مىکند و مىنویسد چهارپایان بر بالای آن رفت و آمد می کنند. او بنای این شهر را به دارا نسبت داده که اسکندر بر آن دست نیافته است. نوشتههایش درباره قصرشیرین، طاقبستان، دروازههای آهنین ری، پلهای شوشتر، قلعه دیلم و جز آن شایان توجه است. وی یک رشته داستانها را که بخش اعظم آنها سینه به سینه نقل مىشده و نیز پدیدههای جالب طبیعت و اطلاعات تاریخی، اقتصادی، فرهنگی و جغرافیایی را در رساله خود ذکر کرده است. رساله سرشار از مطالب جالبی است که بعضی از آنها در جایی نقل نشدهاند و از مطالب ارزشمند و صحیح به شمار مىآیند.
نوشتههای او درباره ایران و قفقاز از دیدگاه جغرافیایی و نیز جغرافیای تاریخی واجد اهمیتی بسزا است. مطالب او درباره آسیابها و حمامهای تفلیس، اطلاعات مردمشناسی او درباره ارمنستان و نوشتههای او درباره گرگان و بعضی نواحی خراسان شایان دقت است. او به بناهای عجیبی که بعضی از آنها بر جای نماندهاند، اشاره مىکند: «در جیلآباد ری زندان بزرگ و هولناکی وجود داردکه اطراف آن را دریاچه بسیار عمیقی فراگرفته و بر بالای آن دژی استوار بر روی ایوانی خاکی پا برجا است. این دژ به اندازهای محکم است که نقب زدن برای خروج از آن ممکن نیست و هیچ گرفتاری نمىتواند با توسل به انواع حیل از آن جا رهایی یابد. من هیچ بنایی از این گونه و مانند آن ندیدهام».
در نوشته وی دو خط مشی را به وضوح مىتوان مشاهده کرد. یکی توجه به آثار برجسته و شگفتىآور و دیگری شرح پدیدههای طبیعت. وی به معدنشناسی و گیاهشناسی نیز توجهی وافر داشته است. در این زمینه مىنویسد: «چون بر هنر شریف و تجارت سودمند تصفیه و تقطیر و اقسام حل و تکلیس احاطه یافتم، در باب سنگهای معدنی و گیاهان طبی دچار تردید و اشتباه شدم و لازم دیدم به دنبال سنگهای خام معدنی و منابع و چشمه سارها بروم». او از وجود معادن طلا، سیماب، نقره، زرنیخ زرد و لعل کبود درکوههای اطراف شیز خبر داده است.
موضوع رساله دوم و بیان فاخر و پرجذبه آن در شرح مقصود، آن را در ردیف آثار ادبی قرار داده است و در این نکته جای شگفتی نیست، زیرا ابودلف در عین حال مردی ادیب و شاعر بوده است. اشعار وى نه تنها از جنبه هنری، بلکه به عنوان مأخذی برای شناختن گوینده آنها نیز در خور توجه است. ابودلف خود را وابسته به گروه «بنىساسان» دانسته است. از قصیده وی که به استقبال از قصیده احنف عُکبَری سروده شده است، مىتوان به وضع زندگی و حدود آوارگی و نیازمندی این گروه پی برد. اینان مردمی فقیر و محروم بودندکه عمدهترین کارشان عیاری، داستان سرایی، مرثیهخوانی، معرکیری، فالگیری، فریبکاری، دزدی و گدایی بود. اینان به تجارت عطریات، طلسمها و داروهای ویژه درمان انواع بیمارىها مىپرداختند و خود را بازگشته از اسارت در روم شرقی یا نواحی دیگر و نجات یافتگان از زندان مىنامیدند و با در نظر گرفتن اوضاع و احوال، خود را یهودی، مسیحی، شیعی، سنی، کور، کر، جذامی و غیره معرفی میکردند. وى در قصیده مشهور ساسانیه خویش با مباهات خود را از گروه بنىساسان دانسته و به پیروی از گروه بنیساسان مراتب اعتراض خویش را نسبت به فساد اجتماعی عهد عباسیان ابراز نموده است.
وضعیت
نسخه خطی رسالههای ابودلف در 1923م توسط زکی ولیدی طوغان درکتابخانه آستان قدس کشف شد. این رسالهها به همراه شرح سفر ابنفضلان ضمیمه کتابالبلدان ابنفقیه بودکه به شخصی به نام ابن خاتون تعلق داشته است.کتاب با ترجمه و تعلیق دکتر محمد منیرمرسى بوده و در پاورقى کتاب شرح مفیدى درباره الفاظ و اصطلاحات و اعلام رساله ارائه کرده است. در انتهاى اثر نیز منابع تحقیق و فهرست مطالب آمده است.
منابع مقاله
1- مقدمه و متن کتاب.
2- دائرهالمعارف بزرگ اسلامى، جلد پنجم، صفحه 458.