فردوسی، ابوالقاسم

    از ویکی‌نور

    ابوالقاسم حسن بن علی طوسی (329-411ق)، شاعر، حماسه سرای بزرگ ایرانی، سراینده‌ی شاهنامه یکی از بزرگترین شاهکارهای حماسی ادبیات جهان

    ولادت

    فردوسی تخلص شعری این شاعر بزرگ است که خود نیز در شاهنامه خود را به همان تخلص می‌خواند. کنیه او به اجماع روایات ابوالقاسم بوده و شبهه‌ای در آن نیست[۱].

    نام کوچک او در قدیم‌ترین منابع: در عجایب المخلوقات (در اواسط قرن ششم) و در تاریخ گزیده حمدالله مستوفی و در سومین مقدمه‌ی کهن شاهنامه حسن ذکر شده است[۲]. گرچه در برخی از منابع نیز احمد و منصور نامیده شده است[۳] که از اعتبار کمتری برخوردار است.

    اسم پدرش در برخی روایات علی و در بعضی اسحاق بن شرفشاه و در برخی دیگر احمد بن فرخ ضبط شده است.[۴]

    شاعر بزرگ در روستای پاژ چشم به جهان گشود. پاژ را در متون قدیم به صورت «باز» می‌نوشتند، بعدها به صورت معرب آن فاز درآمد. نظامی عروضی که قدیم‌ترین واقعه نویس زندگی فردوسی است و صدسالی بعد از او خاک پاکش را زیارت کرده می‌گوید: «استاد ابوالقاسم فردوسی از دهاقین طوس بود، از دیهی که آن دیه را باز خوانند. و از ناحیت طبران است . بزرگ دیهی است، و از وی هزار مرد بیرون آید. فردوسی در آن دیه شوکتی تمام داشت، چنانکه به دخل آن ضیاع از امثال خود بی‌نیاز بود....»[۵][۶]

    روستای پاژ در دو فرسنگی شرق طابران (طوس) و 15 کیلومتری شمال شهر مشهد مرکز دهستان تبادکان است و در پانصدمتری آن تپه‌گونه‌ایست که مردم محل آن را «قلعه کهنه‌ی پاژ» می‌خوانند.[۷]

    درباره زمان تولد فردوسی هیچ روایتی در دست نیست و فقط از روی سن او در موقع ختم شاهنامه به حساب می‌شود سال تولد او را به دست آورد و آن اشاره‌ای است که شاعر به تقارن 58 سالگی خویش با جلوس سلطان محمود غزنوی دارد، یعنی سال 387. در این صورت تردیدی نمی‌ماند که شاعر باید در 329ق به دنیا آمده باشد که همان سال وفات رودکی است.[۸] [۹]

    فردوسی دهقان و دهقان‌زاده بود و عایدات کافی داشته و به قول نظامی عروضی «در آن دیه شوکتی تمام داشت چنانکه بدخل آن ضیاع از امثال خود بی‌نیاز بود» و خود فردوسی نیز به رفاه حال خود در جوانی اشاره میکند و هم به فقر و تنگدستی که بعدها دچار آن شده بود[۱۰].

    تحصیلات

    در افسانه‌های متأخر دهقان را به مفهوم تازه‌تر آن «برزگر، کشاورز» گرفته‌اند. اما معنی صحیح آن در عصر فردوسی و در شاهنامه او ایرانی تبار (در برابر ترک و تازی) و نیز مالک روستا یا رئیس شهر بوده، و دانایی و دل‌آگاهی با دهقانی ملازمه داشته است. دهقانان طبقه‌ی نجیب‌زادگان و فرهیختگان و حافظان آداب و سنن و خاطرات باستانی ایرانی بودند. فرزندان خانواده‌های دهقانی در پرتو رفاه نسبی که داشتند و با برخورداری از آموزگاران شایسته، با دانش و اخلاق و آشنا به تاریخ و فرهنگ و سنتهای ایرانی به بار می‌آمدند.

    تفاوتی که میان زبان نجیب و بیان پاکیزه فردوسی با هزلیات و هجویات رکیک شاعران معاصر با او و قرون بعد دیده می‌شود، از اینجاست.[۱۱] از همان دوره ساسانیان که آموزش خواندن و نوشتن منحصر به فرزندان بزرگان بود، فرزندان دهقانان ادیب و دبیر بار می‌آمدند. دهقان‌زاده‌ی ما در پاژ یا در طوس در دبیرستان که معادل عربی آن کتاب بود و در قرون اخیر مکتب‌خانه نامیده می‌شد آموزشهای لازم را فرا گرفت و علاوه بر زبان فارسی دری با زبان تازی که زبان خلافت عصر بود و با زبان نیاکان و منبع ادب و فرهنگ و تاریخ گذشتگان بود آشنایی یافت.[۱۲]

    فروزانفر گفته است که فردوسی با دیوانهای عربی هم انس داشته و در علوم عربیت استادی توانا بوده است.

    بعدها با کلام و منطق و فلسفه یونانی نیز آشنایی یافت . آشنایی او با فلسفه یونانی از جای جای شاهنامه مخصوصا از دیباچه آن بر می‌آید. اعتقاد او به معتزله و تهمت قرمطی بودن که به او زده‌اند، با همین نکته ارتباط دارد.[۱۳]

    شاهنامه‌ی فردوسی یادگار فضای فکری آزادی است که روزگار اوج دانش و فضل در ایران بود. شاهنامه در سرفصل یک تحول فکری و فرهنگی در ایران، و پایان یک عصر و آغاز عصر دیگری پدید آمده است، در خراسان عصر سامانی که فارغ از تسلط فقیهان دستگاه خلافت بود. در سالهایی که در بغداد حسین منصور حلاج را به دار می‌کشیدند و پیکرش را می‌سوزانیدند در پرتو بیداری و خردورزی و آزاد اندیشی، حکیمانی چون بیرونی و فارابی و رازی و ابن سینا ظهور می‌کردند. اما در آخرین سالهای حیات فردوسی با قدرت یافتن محمود فضای خراسان هم رنگ بغداد را گرفت. از آن به بعد بود که سیاست آمیخته به تعصب و جهالت سلجوقی - عباسی تعقل و فکر را در این سرزمین ریشه کن کرد.[۱۴]

    پانويس

    1. ر.ک: هزاره فردوسی، ص114
    2. ر.ک: ریاحی، محمدامین، ص64
    3. ر.ک: هزاره فردوسی، ص114
    4. ر.ک: همان، ص114
    5. ر.ک: هزاره فردوسی، ص 115
    6. ر.ک: ریاحی، محمدامین، ص68
    7. ر.ک: همان، ص68
    8. ر.ک: زرین کوب، عبدالحسین، ص70
    9. ر.ک: ریاحی، محمدامین، ص67
    10. ر.ک: هزاره فردوسی، ص116
    11. ر.ک: ریاحی، محمدامین، ص72
    12. ر.ک: همان، ص73
    13. ر.ک: همان، ص74
    14. ر.ک: همان، ص75


    منابع مقاله

    مقدمه و متن کتاب

    وابسته‌ها