توثيق رواة الصحاح

    از ویکی‌نور
    توثيق رواة الصحاح: دراسة موضوعية في أحوال أئمة الجرح و التعديل و رجال الصحاح
    توثيق رواة الصحاح
    پدیدآورانبحراني، احمدماجد (نویسنده)
    عنوان‌های دیگرتوثيق رواة الصحاح دراسة موضوعية في أحوال أئمة الجرح و التعديل و رجال الصحاح
    ناشرمؤسسة ام القري للتحقيق و النشر نور الزهراء (س)
    مکان نشرلبنان - بيروت ايران - قم
    سال نشر1424ق. = 2003م.
    چاپچاپ اول
    زبانعربي
    تعداد جلد1
    کد کنگره
    ‏/ب3ت9 / 114/2 BP

    توثيق رواة الصحاح، تألیف سید احمد ماجد بحرانی، تحقیقی موضوعی پیرامون نقد و بررسی توثیقات راویان کتب صحاح اهل سنت است.

    ساختار

    کتاب، مشتمل بر مقدمه و سه فصل است. نویسنده در هر فصل پس از ذکر نام هر راوی، به روایاتی از او که در منابع آمده اشاره کرده و سپس با استفاده از منابع اهل سنت به نقد توثیق راوی پرداخته است.

    گزارش محتوا

    نویسنده در مقدمه کتاب، این دیدگاه را که علم رجال و شیوه به‌ دست آوردن اخبار، علمی است که پس از صدر اول اسلام تأسیس گردید، تصوری اشتباه دانسته است؛ چراکه قواعد و ارکان آن را خداوند در قرآن کریم استوار نمود؛ آنجا که در آیه 6 سوره حجرات: إن جاءكم فاسق بنبأ فتبينوا أن تصيبوا قوما بجهالة فتصبحوا علی ما فعلتم نادمین، امر به تشخیص خبر و اطمینان از مخبر آن نموده است[۱]‏.

    امیرالمؤمنین و وصی رسول رب العالمین علی بن ابی‌طالب(ع) نیز این مطلب را با بسط و تحلیلی عمیق تبیین کرده و قواعد این علم را محکم نموده است. وی در خلال سخنانش اصول علم درایه و علم حدیث از احوال خبر و کیفیت نقل و نیز احوال راوی و ناقل از جهت صفات عملی و علمی را تبیین نموده است. این مباحث در ضمن پاسخ امیرالمؤمنین علی(ع) به سؤال سلیم بن قیس هلالی که در اصول کافی باب اختلاف حدیث از کتاب علم مطرح شده به‌تفصیل بیان شده است.

    سؤال این است که آیا بزرگان جرح و تعدیل اهل سنت نیز در پذیرش از راویان بر طبق این قواعد و موازین عمل کرده‌اند و اینکه کسانی که از طریق آنها نقل روایت کرده‌اند از چه گروهی هستند، آیا می‌توان بر آنها و روایت ذکرشده در کتبشان و آنچه به رسول‌الله(ص) نسبت داده‌اند اعتماد کرد؟ نویسنده در این اثر سعی کرده به‌دور از تعصبات مذهبی، تکبرات طائفه‌ای، سوگیری‌های غیر منطقی و احکام حدسی، عبارات ایشان را مورد مطالعه قرار دهد و در توثیقات و تضعیفاتشان تدبر کند و سپس به قضاوت پرداخته و آراء ایشان را دسته‌بندی کرده است که آیا بر مبنای ضوابط و قوانین دینی در دریافت خبر استوار است یا متمایل به انحطاطات جاهلی است[۲]‏. وی سپس با استناد به آیه مودت بر امر به محبت و مودت و ولایت و طاعت خاندان پیامبر تأکید می‌کند؛ همان ‌گونه که امر شده به هنگام صلوات بر پیامبر(ص)، بر ایشان نیز صلوات بفرستیم. سپس به روایاتی از صحیح بخاری در این زمینه اشاره کرده و عدم صلوات بر آل را نقض امر نبی(ص) دانسته است؛ چه برسد به اینکه کسی با ایشان به عداوت و جنگ برخیزد. سؤال اینجاست که آیا بخاری از این موضوع غافل بوده که کتاب صحیحش را از روایات نواصب و خوارج و دشمنان عترت طاهره پر کرده است[۳]‏.

    فصل اول کتاب به موضوع توثیقات و تجریحات بزرگان جرح و تعدیل اهل سنت اختصاص یافته است. نویسنده، معتقد است با بررسی کلمات و عبارات ایشان در این موضوع متوجه می‌شویم که کسانی را توثیق یا تضعیف کرده‌اند که مستحق آن نبوده‌اند و سبب آن نیز تنها هوا و حسد بوده است[۴]‏. ائمه جرح و تعدیل اهل سنت گاه راوی را نه به جهت کذب راوی، بلکه به جهت شیعه و موالی آل بیت رسول‌الله(ص) بودن تضعیف کرده‌اند. نویسنده سپس موارد متعددی را ذکر می‌کند که با لفظ «رافضی» تضعیف شده‌اند[۵]‏.

    این در حالی است که در فصل دوم کتاب، اسامی رواتی از خوارج ذکر شده که در منابع اهل سنت توثیق شده و بر روایت آنها اعتماد شده است؛ اسماعیل بن سمیع حنفی کوفی از جمله کسانی است که مسلم در کتاب صحیح، بخاری در تاریخ کبیر، مقدسی در احادیث مختاره و... او را توثیق کرده‌اند. ابن حجر و عقیلی و دیگران از ابونعیم اصفهانی نقل کرده‌اند که اسماعیل چهل سال همسایه مسجد بود، اما در هیچ جمعه و جماعتی دیده نشد. نویسنده با نقل عبارات آنها می‌پرسد: آیا دریافت دین از او و امین دانستن چنین کسی صحیح است؟[۶]‏.

    در فصل سوم، اسامی راویانی از نواصب که در صحاح توثیق شده‌اند، مطرح شده است. نویسنده این فصل را با این سؤال آغاز می‌کند که آیا نویسندگان اهل سنت خود را به غفلت زده‌اند که علی(ع) به نص قرآن نفس نبی و وزیر اوست. آیا از احادیثی چون «علي مع الحق والحق مع علي يدور معه حيثما دار» و «يا علي لا يحبك إلا مؤمن ولا يبغضك إلا منافق» چشم‌پوشی کرده‌اند. سپس می‌پرسد: توثیقشان نسبت به نواصب و تضعیف محبین اهل‌بیت به چه معناست و وثاقت ناصبی ظالمی که بغض اهل‌بیت(ع) را در سینه دارد، چگونه ممکن است[۷]‏.

    اشاره نویسنده به عبارات علمای اهل سنت است که با عباراتی چون «صدوق لكنه ناصبي بغيض ظلوم» یا «صدوق لكنه ناصبي جلد»[۸] یا «كان يبغض عليا» [۹]، از ناصبی بودن راوی پرده برداشته‌اند. عمر بن سعد بن ابی‌وقاص از جمله این افراد است که بخاری در «التاريخ الكبير»، احمد حنبل در مسندش، المقدسی در «الأحاديث المختارة»، الهیثمی در «مجمع الزوائد» و «موارد الظمآن» و بسیاری دیگر از علمای اهل سنت، روایات او را نقل کرده‌ و ثقه‌اش می‌دانند. در معرفی این شخصیت همین بس که در بسیاری از منابع اهل سنت، او را از قاتلین حسین بن علی(ع) سبط رسول‌الله(ص) دانسته‌اند؛ از جمله ابن حبان در «الثقات» چنین آورده است: «عبیدالله بن زیاد، عمر بن سعد را به‌سوی حسین(ع) فرستاد. پس در کربلا با ایشان ستیز شدیدی کرد تا اینکه حضرت را تشنه به قتل رساند. این واقعه در روز عاشورا، چهارشنبه سال 61ق بود. برخی نیز آن روز را شنبه دانسته‌اند»[۱۰]‏.

    ابن حجر نیز در «الإصابة» چنین نوشته است: عبیدالله لشکر را برای برخورد با حسین(ع) تجهیز کرد؛ پس وی را در کربلا غافلگیر کردند؛ پس آن حضرت درحالی‌که تنها 45 نفر سواره و قریب به یک‌صد نفر پیاده همراهش بودند در آنجا فرود آمد. عبیدالله وعده ولایت ری را به عمر بن سعد داده بود و برای او مکتوب کرده بود که به هنگام بازگشت از جنگ با حسین به این وعده‌اش عمل کند... پس عمر بن سعد با حسین(ع) و اصحابش - که در میان آنها هفده جوان از اهل بیتش بودند - ‌جدال کرد و آن حضرت را شهید کرد و سرش را برای عبیدالله فرستاد و باقی اهل بیتش، از جمله علی بن حسین(ع) که بیمار بود و عمه‌اش زینب(س) را به‌سوی یزید فرستاد[۱۱]‏.

    وضعیت کتاب

    در انتهای کتاب، فهرست مصادر با ذکر نام کتاب و مؤلف، تاریخ ولادت و وفاتش و تاریخ و اطلاعات نشر ذکر شده است. فهرست مطالب نیز پس از آن آمده است. در پاورقی‌های کتاب، آدرس منابع و برخی توضیحات نویسنده ذکر شده است.

    پانویس

    1. ر.ک: مقدمه، ص7
    2. ر.ک: همان، ص10-7
    3. ر.ک: همان، ص12-11
    4. ر.ک: همان، ص17
    5. ر.ک: همان، ص32-29
    6. ر.ک: همان، ص62-61
    7. ر.ک: همان، ص157
    8. ر.ک: همان، ص194
    9. ر.ک: همان، ص1191
    10. ر.ک: همان، ص221
    11. ر.ک: همان، ص225-224

    منابع مقاله

    مقدمه و متن کتاب.

    وابسته‌ها