وحشی بافقی، کمال‌الدین

    از ویکی‌نور
    NUR11340.jpg
    نام شمس‌الدین محمد وحشی بافقی
    لقب شمس‌الدین، کمال‌الدین
    تخلص وحشی
    متولد 939
    محل تولد بافقِ یزد
    رحلت 991
    محل فوت سربرجِ یزد
    اساتید مرادی بافقی (برادرش)

    شرف الدین علی بافقی

    سبک سبک هندی
    برخی آثار دیوان اشعار

    مثنوی خلد برین

    مثنوی ناظر و منظور

    مثنوی فرهاد و شیرین

    کد مؤلف AUTHORCODE11340AUTHORCODE

    کمال‌الدین و به قولی شمس‌الدین محمد وحشی بافقی، متخلص به وحشی، از شاعران ایرانی مهم در سال 939 ق در بافقِ یزد متولد شد.[۱] تحصیلات‌ مقدماتی‌ خود را در زادگاهش‌ طی کرد. او در مدت عمر مانند خواجه شیراز از مسافرت‌های دور و دراز احتراز می‌جست و جز به کاشان و عراق سفر نکرد. وحشی‌ بافقی‌ در 52 سالگی در 991 ق در یزد درگذشت.[۲] مزار وی در محله سر برج یزد در برابر مزار شاهزاده فاضل، برادر امام هشتم قرار دارد. آثار باقی‌مانده از وی عبارتند از دیوان اشعار، مثنوی خلد برین، مثنوی ناظر و منظور، مثنوی فرهاد و شیرین. 1070 بیت از این آخری را سرود ولی عمرش به پایان رسید. بعدها وصال شیرازی با 1251 و صابر شیرازی با 304 بیت مثنوی مزبور را به اتمام رساند[۳].[۴].

    تولد، خانواده و استاد

    مولانا «کمال‌الدین محمد» و به قولی «شمس‌الدین محمد»، متخلص به «وحشی»، در بافق که یکی از شهرستان‎‎های کنونی یزد است، دیده به جهان گشود. هرچند نام و نشانی از پدرش نیست، اما آن‌طور که گفته شده پدرش مردی گمنام و کشاورز بود و فرزندش وحشی، را در محضر سخنور توانای بافق، «شرف‌الدین علی بافقی» به شاگردی سپرد. آنگاه با اشراف برادرش «مرادی بافقی»، به کسب علم و فضایل همت گماشت و در محضر استادان بزرگی، چون نجاتی بافقی و همتی بافقی به شاگردی پرداخت[۵].

    سفرها

    کمال‌الدین در جوانی به‌همراه برادرش به یزد آمد، پس از بهره‎مندی از فضایل شعرا و بزرگان یزدی به کاشان رفت. در کاشان به‌واسطه سرودن بیتی نزد حاکم آن شهر جلب توجه کرد، اما به دلیل حسادت برخی مردم آن دیار، آنجا را ترک و به اراک و سپس به هرمز رفت. وحشی مردی پاک‌باز، وارسته، حساس، بلندهمت و گوشه‌گیر بود و باآنکه سنت شاعران زمان او، سفر و مهاجرت به هند و بهره‌مندی از دربار گورگانی و امیران هند بود، از کشور پا بیرون نگذاشت و پس از بازگشت به یزد، در همان جا به‌منظور اندوختن اندیشه و هنر و ادب ماند. کمال‌الدین بارها به قصد بارگاه میر میران که نواده شاه نعمت‌الله ولی و حاکم یزد بود نیز به تفت در نزدیکی یزد، رفت[۶].

    اوضاع مالی و شمایل

    وحشی در تمام دوران، بینوا و تنگ‎‎دست بود و چندباری از روی ناچاری به ستایش خوش‌نامان و برخی از بزرگان یزد و کرمان پرداخت. گفته می‌شود که زشتی روی، سر بی‌موی وحشی و طبع قانع تغافل‌جوی او، به گریزان بودنش از مردم و تمایل او به گوشه‌نشینی منجر شده؛ لذا برگزیدن همسر و همدم را هماره آرزو می‎‎دانسته است[۷].

    تخلص

    تخلص وحشی که بر کمال‌الدین نهاده شده نیز این‌طور بود که حاکم کاشان روزی گفت: «این وحشی، شعر می‎‎تواند گفت؟» و کمال‌الدین نیز خود را متخلص به وحشی خواند. البته برخی بر این باورند که وحشی، تخلص برادرش بوده و کمال‌الدین آن را بر خود نهاده است[۸].

    اشعار و آثار

    وحشی، اشعار گران‌قدری چون غزلیات، رباعیات، ترکیب‌بند، قصاید و مثنوی دارد که مثنوی «شیرین و فرهاد» او به هر گوشی آشناست؛ البته تنها اثر منثور وی، نامه سوزناکی است که به دلدار خود نوشته و هم‌اکنون در مجموعه‌های خطی کتابخانه ملک تهران نگهداری می‎‎شود. این شاعر شیعی، ترکیب‌بند‎‎ها و قصایدی نیز در رابطه با مدح حضرت علی و آل علی(ع)، امام رضا(ع) و حتی حضرت مهدی(عج) نیز دارد[۹].

    وفات، محل دفن

    در رابطه با علت وفات وحشی سخنان زیادی است، اما به احتمال زیاد بر اثر تب سوزان فوت کرده است. در هر صورت این شاعر بزرگ‌نام یزدی در ۵۲ سالگی در سال ۹۹۱ق، دیده از جهان فروبست و در همان محله پیروبرج روبه‌روی شاهزاده فاضل در محلی که اکنون به کوچه آروک (اَهرُک) معروف است و زندگی می‏‏کرده، مدفون است[۱۰].

    مقبره

    نقل شده وحشی در زیر سنگ مرمرینی که یکی از سروده‎‎های سوزناکش بر آن کنده شده، دفن شده است. گفتنی است، در زمان آخرین پادشاهان صفویه به همت محمدعلی‌بیگ، ناظر بیوتات یزد، نخستین آرامگاه وحشی بنا نهاده شد و پس از آن «شمس‌الدین محمد بافقی» گنبدی بر فراز آن ساخته و تا سال ۱۰۸۲ق که مستوفی بافقی آن ساختمان را دیده، برقرار بوده است. ‌در سال ۱۳۱۲ش، خوانین بختیاری مورد قهر و غضب رضاشاه واقع شدند و حکومت آن زمان یزد نیز به دست مدبر نوری بود که برای خوش‌خدمتی به دولت، مقبره وحشی را ویران و سنگ قبر او را به جهودان یزد فروخت. خانه پیر واقع در بافق که خانه وحشی و تنها یادبود آن بود نیز در اثر بی‌توجهی ویران شد و همان طور که در دوران زندگی پریشان و آشفته بود، در زمان مرگ و پس از آن نیز کالبد و یادبودهایش همچنان به وضع حال او دچار شدند. در سال ۱۳۵۶، بنایی یادبود در محله پیروبرج، واقع در بوستان وحشی بافق، پی‌ریزی شد که در سال ۱۳۵۸ به پایان رسید[۱۱].

    پانویس

    1. ر.ک دیوان وحشی بافقی، ص 12 (مقدمه مصحح)
    2. ر.ک همان، ص 13
    3. ر.ک همان
    4. ر.ک: پایگاه اینترنتی گنجور
    5. ر.ک: پایگاه اینترنتی خبری ایسنا
    6. ر.ک: همان
    7. ر.ک: همان
    8. ر.ک: همان
    9. ر.ک: همان
    10. ر.ک: همان
    11. ر.ک: همان

    منابع مقاله

    1. پایگاه اینترنتی و خبری ایسنا (وحشی-بافقی-شاعری-که-قبل-و-بعد-از-مرگش-به-آرامش-نرسید/https://www.isna.ir/news/97010200255/)
    2. پایگاه اینترنتی گنجور: (https://ganjoor.net/vahshi/)
    3. دیوان مولانا شمس‌الدین محمد وحشی بافقی (غزلیات، قصاید، قطعات، رباعیات، ترکیب‌بندها، ترجیع‌بند، مخمس، مثنوی‌ها)، مصحح: عزیزالله علیزاده، تهران: فردوس، 1392، (وزیری، گالینگور)، 672 صفحه. شابک: 8-521-320-964-978

    وابسته‌ها

    دیوان وحشی بافقی