سلجوقیان و غز در کرمان
سلجوقیان و غز در کرمان | |
---|---|
پدیدآوران | محمد ابراهیم خبیصی (نویسنده) باستانی پاریزی، محمد ابراهیم (مصحح) |
عنوانهای دیگر | تاریخ کرمان |
ناشر | طهوری |
مکان نشر | تهران - ایران |
سال نشر | 1343 ش |
چاپ | 1 |
موضوع | ایران - تاریخ - سلجوقیان کرمان، 433 - 582ق.
ایران - تاریخ - غزنویان، 351 - 582ق. کرمان - تاریخ |
زبان | فارسی |
تعداد جلد | 1 |
کد کنگره | DSR 2115 /ر57 م37 |
سلجوقيان و غُزّ در کرمان، نوشته محمد بن ابراهيم خصیبی، به كوشش باستانى پاريزى اين كتاب كه رونوشتهایى از بدايع الازمان افضلالدين ابوحامد کرمانى است، به رويدادهاى کرمان در سالهاى 467 - 619 هجرى قمرى میپردازد. رويدادهاى خرد و كلانى كه افضل کرمانى، دبير درگاه سلجوقيان در آن روزگار ثبت كرد، امروز به همت محمد بن ابراهيم در اين كتاب جاى گرفته است. برخى از پژوهشگران، اين كتاب را اصيل ندانسته و گفتهاند: دليلى بر اين نيست كه نویسنده آن، يكباره به نوشتن تاريخ سلجوقيان کرمان دستزده باشد، اما بر پايه متن اين كتاب، گويى وى در نوشتن چنين تاريخچهاى تعمد داشته و با انگيزهاى نيرومند به اين كار پرداخته؛ زيرا دختر قاورد سلجوقى، به همسرى يكى از سادات شهداد (يكى از نياكان نویسنده) درآمده و از اينرو، او خواسته است كه تاريخ اجدادش را بنويسد.
محمد بنابراهيم در دوران حكومت گنجعليخان زيك[۱] (1035 - 1004) در کرمان میزيست و افزون بر اين، رويدادهايى در كتابش گنجانده كه ابوحامد آنها را در بدايع الازمان نياورده و هر جا از آن كتاب چيزى نقل كرده، همچون مورخى امين به روشنى از نویسندهاش نام برده و در شرح خصالش قلم زده است.
ساختار
اين كتاب دو فصل دارد: «سلجوقيان کرمان» و «حكومت غز». فصل نخست از پيشينه و پادشاهى ملك قاورد و ذكر جنگجوييها و دلاوريهاى وى آغاز میشود، از جانشينان وى يكى پس از ديگرى ياد میكند و تا پايان كار محمدشاه پيش میرود و فصل دوم آن با عنوان «خاتمه»، دربردارنده ماجراى رفتن ملك دينار به کرمان و پادشاهى او تا «زمان طلوع رايت قتلق سلطان» و حكومت ملوك ايج است. نویسنده، بخشهاى گوناگون اين نوشتار را با عنوان «گفتار در ذكرِ...»، از يكديگر جدا میسازد و گزارشهاى خود را بر پايه تاريخچه و روزگار هر يك از شاهان و حاكمان استوار میسازد و از اينرو، گاهى سخنانش را در برخى از گفتارها تكرار میكند. سبک و شيوه نثر اين كتاب از پيچيدگى (تعقيد) تهى نيست و آن را تقليدى از نوشتار بدايع الازمان افضلالدين میتوان برشمرد.
گزارش محتوا
نویسنده در آغاز به لشكركشى قاورد سلجوقى (466 442ق 1073/ 1050م)[۲] و رويارويياش با بهرام و گرفتن بردسير اشاره میكند و به توصيف مردان جنگآور و دليرش و سلاحهاى آنان میپردازد. بهرام با توجه به نيروى قارود و سپاه او، مصلحت خود و رعيتش را در صلح با وى ديد، اما از سوى ديگر مرزبان بنسلطانالدوله ديلمى (باكالنجار) كه پس از مرگ عمويش ابوالفوارس (حاكم کرمان) بر آنجا فرمان مىراند، از شيراز به سوى قاورد لشكر كشيد و با همدستى بهرام و رئيس خناب (جايى نزدیک سيرجان) كشته شد و مَلك قاورد، مُلك کرمان را گرفت. قاورد پادشاهى مدبر و شب زندهدار بود و خود و خاندانش 150 سال بر آنجا فرمان راندند. شيوه حكومتدارى و اخلاق جهاندارى و مردمدوستى وى، ماجراى فتح قفص و ولايتهاى عمان و سيستان نيز در همين فصل گنجانده شده است. قاورد سرانجام فارس را نيز گرفت و به درخواست مكتوب اميران ملكشاه، به انگيزه نبرد با اين پادشاه جوان به همدان رفت، اما به هر روى، شكست خورد. او و دو پسرش را هنگام گريختن اسير كردند و پس از چند روز آنان را كشتند.
پس از قاورد، پسرش کرمانشاه بر تخت شاهى نشست و پس از يك سال درگذشت. فصل بعدى كتاب به پادشاهى سلطان شاه، پسر ديگر قاورد میپردازد و قصيدههايى در وصف او میآورد. وى از اسارت ملكشاه گريخت و كار پادشاهى را يك سال در دست گرفت و جز به عشرت نپرداخت. سرانجام ملكشاه كه سوگند خورده بود کرمان را ويران سازد، بدين شهر رسيد و براى اثبات راستى اين سوگند، برج فيروزه را ويران كرد و پس از هفده روز بازگشت.
گفتار چهارم بخش نخست، ماجراى پادشاهى تورانشاه بن قرا ارسلان بك (عمادالدوله) را در بردارد. وى نيز از پسران قاورد بود. او به دليل ناشايستگياش براى پادشاهى به بم فرستاده شده بود، اما اميران، پس از سرنگونى سلطان شاه بدانجا رفتند و وى را به دارالملك بردسير آوردند او بر تخت شاهى نشست (رمضان 477ق) و عدل ورزيد. اين سلطان به كرامت و دادگرى ستوده شده و شمارى از نشانههاى خصال نيك او مانند ماجراى ساخت مسجد ملك اين گفتار آمده است.
گفتار بعدى اين كتاب به پادشاه پنجم قاوردى؛ يعنى ايرانشاه بنتورانشاه (بهاءالدوله) میپردازد كه در 27 ذيالقعده 490 به پادشاهى رسيد. او روزگار شاهياش را به شرابخوارى و خواب گذراند و موعظههاى اتابك (مربّى) خود را فرونهاد و بر اثر همسخنى با برخى از اراذل مانند كاكابليمان، چند قاضى و عالم را كشت و از اينرو، به كفر و فلسفه منسوب و به فتواى شيخالاسلام و قاضيان آن عهد، از پادشاهى خلع و كشته شد.
ششمين پادشاه قاوردى، ارسلان شاه بنکرمانشاه بود كه پس از كشته شدن ايرانشاه، او را يافتند و «از زاويه مسكنت به معراج سلطنت» بردند (495ق) و او 42 سال در آن جايگاه ماند. کرمان در روزگار او آباد شد و مدرسهها و رباطهايى در آنجا پديد آمد، اما در هفتادسالگى فرتوت شد و پسرش، ملك محمد بهرغم ولىعهد شدن برادرش کرمانشاه، ارسلان شاه را به قلعه كوه برد و خود بر تخت شاهى نشست و کرمانشاه ناتوان، در رباط بعلياباد پنهان و كشته شد.
گفتار هفتم، از پادشاهى مغيثالدين محمد بن ارسلان شاه، هفتمين شاه قاوردى و عدالت و سياست و دانايى وى و داستان برانگيختن فقيهان به فقهآموزى و كشمكشهايش با سلجوقشاه و پيدايى كتابخانهاى با پنجهزار كتاب و مدرسهها و مسجدها و رباطها در دوره او گزارش ميدهد.
نویسنده در فصل هشتم، به ماجراى پادشاهى طغرلشاه بن محمد و عدل و لطف او بر رعيت و رونق يافتن كار اصحاب لهو و طرب در روزگار وى و مرگ او (يك سال پس از كسوف 557 قمرى) اشاره میكند و با ذكر خصالى از افضلالدين ابوحامد (نویسنده بدايعالازمان)، بر پايه كتاب او به دوران پادشاهى فرزندان طغرلشاه (ارسلان، تورانشاه و بهرامشاه) و ویژگیهاى آنان ميپرازد و در فصل نهم، داستان پادشاهى بهرامشاه را پى ميگيرد.
درونمايه گفتار درازدامن دهم، پيشينه و چگونگى رسيدن ملك ارسلان به تخت شاهى و گزارشهايى درباره رويدادهاى دوران اوست. وى به بَم رفت و مردم آن سامان به استقبالش آمدند. بهرامشاه و مؤيدالدين از اين رويداد ناخوشنود شدند. اتابك محمد از بردسير به بم، نزد ملك ارسلان شتافت، تورانشاه با لشكر فارس به بردسير حمله كرد و بهرامشاه به سوى خراسان كوچيد و ملك ارسلان تورانشاه و فارسیان را شكست داد.
گفتار يازدهم، گزارشهاى كوتاه و بلندى درباره جنگ و صلح اين پادشاهان و كشمكشهايشان بر سر گرفتن گوشه و كنار منطقه کرمان دربرگرفته است.
گفتار دوازدهم به ماجراى پادشاهى محمدشاه بن بهرامشاه، يازدهمين شاه قاوردى، پيوستن اتابك محمد به او، جنگ و گريز آنان و توصيف بَم و به آب بسته شدن اين شهر و غارت جيرفت و آمدن ملك ارسلان بدانجا و رفتنش به سيرجان و نبرد وى با تورانشاه و كشته شدن ملك ارسلان میپردازد و با قصيدهاى بلند در سوگ او به سرانجام ميرسد.
گزارش درباره پادشاهى تورانشاه بن طغرل، دوازدهمين شاه قاوردى و رفتن او به بردسير و ديگر روىدادهاى خرد و كلان دوران وى، در گفتار سيزدهم اين كتاب جاى گرفته است.
گفتار چهاردهم كه خود چند گفتار دارد، از آمدن لشكريان غُز[۳] به کرمان و زد و خوردها و مهاجرتهاى آنان و ماجراى آمدن قحطى به کرمان در آن روزگار و كشته شدن ملك تورانشاه بر دست ظافر محمد اميرك و پادشاهى محمدشاه بن بهرامشاه گزارش ميدهد. اين بخش با گفتارى درباره روند حاكم شدن مبارکشاه و فرجام كار او پايان مييابد. نسبنامه (شجرهنامه) سلجوقيان کرمان نيز در همين فصل جاى گرفته و پس از آن فصل دوم با عنوان «حكومت غز در کرمان» آغاز شده است.
رسيدن ملك دينار به ولايت کرمان، آمدن خواجه جمال گريدى نزد او و روى آوردن ملك دينار به گرفتن خبيص، خواستگارى او از خاتون کرمانى (دختر ملك طغرل و عمه محمدشاه)، سركشى فرزندان مجاهد و درگيرى آنان با ملك، آمدن محمدشاه از فارس به بم، موافقت سابقعلى با او براى فرستادن لشكر جنگى به خبيص، روى كردن دينار به كوبنان و جيرفت و هرمز و گرفتن قلعه منوجان، عزل شدن خواجه جمال از وزارت و گمارده شدن ناصحالدين به جاى وى، كشته شدن تاجالدين، ديدار ملك دينار با پادشاه جزيره قيس و همدستى غُز براى كشتن او، درونمايه بخش نخست اين فصل به شمار میآید.
ديگر گفتار بخش دوم، با گزارشى درباره درگذشت ملك دينار بر اثر سرسام[۴] و نشستن پسرش، علاءالدين فرخشاه در جاى او و گزارشى درباره آرامگاه ملك دينار، پناهندگى فرخشاه به خوارزم و روى آوردن ارسلان خان (نوه خوارزمشاه) به کرمان، درگذشت فرخشاه در اين شهر و آوارگى قوم غُز در بيابان آغاز میشود و به پادشاهى عجمشاه، پسر كوچك ملك دينار و رويدادهاى روزگار وى و روى كار آمدن «ملوك ايج» پايان مييابد.
فرستادگان قوم ايج (ايگ) در دوران حاجب عمر، به انگيزه تأكيد بر پيمانهاى خود، دوبار به کرمان رفتند. ناصحالدين آنان را به جنگ با غُز و گرفتن اين شهر برانگيخت. اين گفتار، گزارشى بلند درباره رويارويى اين دو گروه و كشمكشها و نبردهاى آنان است. گفتار كوتاهى نيز درباره «ساير احوال تا 619 قمرى»؛ يعنى دوران حكومت قتلق سلطان بر کرمان، در پايان اين فصل وجود دارد.
وضعيت كتاب
مصحح اين كتاب، براى بخشهاى بدون عنوان آن، عنوانهايى پيشنهاد كرده و در پايان، سياههاى از عبارتهاى عربى و فهرستى از درونمايه اين كتاب و نمايهاى از نامها (اعلام) و اصطلاحهاى آن گنجانده و بر پايه شماره صفحات كتاب، «توضيحات و اضافات» خود را درباره برخى از واژگان و جملهها يا افراد و مكانها آورده است.
پانوشتهاى افزوده مصحح درباره برخى از عبارتهاى كتاب نيز از اجمال و ابهام آنها ميكاهد و پيشگفتار بلند او براى شناختن چارچوب تاريخى، ویژگیهاى اقتباسى و پيشينه اين اثر، بسيار سودمند است. همچنين، تصوير شمارى از جاهاى مهم کرمان و نقشه راههاى آن در روزگار سلجوقيان و پادشاهان قاجار، به روشنتر شدن درونمايه تاريخى آن كمك میرساند.
مصحح محترم اين كتاب، برپايه استدلال دكتر مهدى بيانى، آن را رونوشتهاى از بدايعالزمان مىشمرد، اما به هر روى، آن را از اصالت تهى نميبيند و با آوردن دلايلى در اینباره، بر اين دعوى پاى ميفشارد. اين كتاب را نخست هوتسما، تصحيح و منتشر كرد، اما بخش نخست (تاريخ سلجوقيان) را در آن نياورد. به بخش آخر اين كتاب نيز دسترس نيست؛ زيرا نسخه اصلى آن كه در كتابخانه برلين بود، پس از جنگ جهانى دوم گم شد. انگيزه مصحح در چاپ دوباره اين اثر، نبود نسخه اصلى و پرغلط بودن نسخه تصحيح شده هوتسماست.
پانویس
- ↑ «زيك»، طايفهاى از طوايف ايران بود. ر.ک: باستانى پاريزى، «گنجعليخان»، دانشكده ادبيات و علوم انسانى دانشگاه اصفهان، دوره اول، سال 1343، شماره يكم، ص 65
- ↑ «زيك»، طايفهاى از طوايف ايران بود. ر.ک: همان، «برزكوه»، هنر و مردم، سال 1354، شماره 153 و 154، ص 172
- ↑ منابع بيزانسى تركان غز را UZ و منابع روسى آنان را Tork نوشتهاند كه از اولى، نام «آغوز» و از دومى نام «ترك» پديد آمده است. ر.ک: «آغوزها»، وحيد، دوره دهم، شماره دهم، ص 1134. نویسنده برهان قاطع در اینباره مينويسد: «غز» صنفى از تركان غارتگر بودهاند كه در زمان سلطان سنجر قوت گرفتند و خراسان را به تصرف درآوردند و او را گرفتند و در قفس كردند». به نقل از علياكبر دهخدا، لغتنامه، مدخل «غُز»
- ↑ سرسام، گونهاى از بيمارى است كه موجب باد كردن بينى و آشكار شدن سوراخهاى آن و رنج بردن سرسام گرفته از نور و روشنايى میشود. آنندراج، به نقل از علياكبر دهخدا، لغتنامه، «سرسام»
منابع مقاله
- متن كتاب.
- پيشگفتار مصحح كتاب.
- دهخدا، علیاكبر، لغتنامه، تهران، دانشگاه تهران.
- باستانى پاريزى (1343)، «گنجعليخان»، دانشكده ادبيات و علوم انسانى دانشگاه اصفهان، دوره اول، شماره يكم، ص 65.
- (1354)، «برزكوه»، هنر و مردم، شماره 153 و 154، ص 172.