التفسير و المفسرون في المغرب الأقصی

    از ویکی‌نور
    ‏التفسير و المفسرون في المغرب الأقصی
    التفسير و المفسرون في المغرب الأقصی
    پدیدآوراناشقر، سعاد (نويسنده)
    ناشردار السلام مؤسسة البحوث و الدراسات العلمية
    مکان نشرمصر - قاهره مغرب - فاس
    سال نشرمجلد1: 2010م , 1431ق ,
    شابک978-977-342-883-9
    زبانعربی
    تعداد جلد1
    کد کنگره


    التفسير و المفسرون في المغرب الأقصی، اثر سعاد اشقر (معاصر)، کتابی است که نویسنده در آن به ورود مباحث تفسیری به مغرب (مراکش)، اهتمام علمای آن دیار به این مباحث و تألیفاتی که در این زمینه نگاشته شده، پرداخته است.

    ساختار

    کتاب حاوی مقدمه، تمهید، دو باب و یک خاتمه است. باب اول شامل مقدمه و دو فصل و باب دوم حاوی یک مقدمه و سه فصل است. مباحث این کتاب با توجه به سیر تاریخی نگاشته شده است.

    گزارش محتوا

    نویسنده در مقدمه می‎گوید: بسیاری از علمای مسلمان نسبت به کتاب قرآن عنایت داشته و به دنبال کشف اسرار آن و درک آیاتی که نکته‎های ظریف در خود نهفته دارند، بوده‎اند؛ لذا دست به تألیف و تصنیفاتی در این‎باره زده‎اند. او معتقد است این حرکت علمی اختصاص به علمای مشرق حکومت اسلامی نداشته، بلکه عالمانی از مغرب حکومت اسلامی نیز در این حرکت علمی واردشده‎اند؛ لذا این اثر را به جهت روشن نمودن این حرکت نوشته است[۱].

    ایشان در ادامه، عللی را که باعث شد تا در این‎باره دست ‎به ‎قلم ببرد، برشمرده است[۲].

    در پایان مقدمه، به‎اختصار از محتوای کتاب سخن گفته است[۳].

    سعاد اشقر، در تمهیدیه، ابتدا یک بحث تاریخی مطرح نموده است؛ او از چگونگی ورود اسلام به مغرب (مراکش) و مراحل تغییر زبان آن‎ها سخن به میان آورده، سپس حرکت علمی دول اسلامی آن منطقه، یعنی ادریسیان (172-375ق)، مرابطین (430-541ق)، موحدین (541-668)، مرینیون (668-869ق)، سعدیون (915-1069ق) و علویون (1075-‎معاصر) را مورد بحث و بررسی قرار می‎دهد[۴].

    باب اول مشتمل بر مقدمه‎ای در باب پیدایش تفسیر در مغرب اقصی (مراکش) و دلیل کندی حرکت نگارش و تألیف در آنجاست.

    هرچند که عالمان مغرب‎زمین نسبت به علم تفسیر اهتمام ویژه‎ای داشته‎ و این علم را در مراکز علمی، طی دو قرن اول و دوم هجری جای ‎داده و به فراگیری آن توجه نموده‎اند، اما زمان ورود تفسیر و مباحث آن به مغرب از مسائلی است که کتب و منابع به آن نپرداخته‎اند؛ بنابراین با مشکلی جدی در این‎باره مواجه هستیم[۵]. نویسنده در این قسمت از کتاب با ذکر تاریخچه‎ای از ورود علم تفسیر قرآن به این بخش از جامعه اسلامی می‎گوید: پیدایش علم تفسیر در مغرب اقصی در قرن پنجم صورت گرفته و دوران رشد و بلوغ آن در خلال دو قرن ششم و هفتم هجری بوده که توسط گروهی از مفسرین با عمل به شیوه‎های مختلف، نگارش‎های خیره‎کننده‎ای خلق شده که سهم بسزایی در این‎باره در جامعه اسلامی داشته‎اند[۶]؛ لکن شکل‎گیری علم تفسیر در این منطقه با حرکتی ضعیف صورت گرفته است. نویسنده دلایل این حرکت کند را سیطره فقه و فقها و روش‎های تربیتی و آموزشی مرسوم در آنجا می‎داند[۷].

    فصل اول از باب اول، به بیان مشارکت علمای مغرب (مراکش) در علم تفسیر اختصاص یافته است. نویسنده در این بخش از کتاب به دنبال نمونه‎های کتب تفسیری بوده تا ثابت کند عالمان آن دیار نسبت به این علم نه‎تنها بی‎تفاوت نبوده، بلکه مشتاقانه دست‎به‎قلم شده و آثاری را از خود برجای نهاده‎اند. کتب تفسیری که نویسنده درصدد استخراج آنهاست، شامل اقسام شش‎گانه زیر است: تفسیر تمام سوره‎ها (تفسیر کامل)؛ تفسیر بخشی از قرآن (آیه، آیات، سوره یا چند سوره)؛ تفسیر مشکلات، متشابهات و آیات غریب قرآن؛ پرسش و پاسخ‎های تفسیری؛ حاشیه و تعلیقه بر تفاسیر مشهور یا خلاصه‎ای از آن تفاسیر؛ تألیفات دیگر در موضوع تفسیر[۸].

    اشقر، اقسام تفاسیر مذکور را در دولت‎های موحدان، مرینیان، سعدیان، علویان استقصا و به عدد 203 ختم نموده است[۹]. ایشان آثار چاپ‎شده را از آثار مخطوط تفکیک نموده و گاه ترجمه یک نویسنده و یا گزارشی از محتوای یک اثر را ارائه داده است[۱۰].

    سعاد اشقر، فصل دوم این باب را به عالمانی اختصاص داده که با علم تفسیر آشنا بوده، ولی آثاری از خویش در این موضوع به رشته تحریر درنیاورده‎اند؛ عالمانی از قرن پنجم تا دوران معاصر و از دولت مرابطین (430-541ق) تا زمان معاصر. در پایان این فصل ملحقات آمده که استدراکی از مطالب باقی‎مانده فصل می‎باشد[۱۱].

    در باب دوم به این موضوع اشاره شده که هرچند بسیاری از علمای مغرب (مراکش)، در موضوع تفسیر کتابی ننوشته‎اند و اثری از خود برجای نگذاشته‎اند، لکن معتقد بودند این علم دارای اهمیت ویژه‎ای است. نویسنده در ادامه گرایش‎های تفسیری رایج در آن مکان را مورد بحث و بررسی قرار داده است[۱۲].

    سعاد اشقر در ابتدا فرق بین روش تفسیری و گرایش تفسیری را بیان کرده و در این‎باره می‎گوید: مقصود از گرایش (اتجاه) تفسیری، مجموعه آراء و افکاری است که در تفسیر دخالت دارند و در بندبند تفسیر جاری‎اند[۱۳] و مقصود از روش (منهج) تفسیری، شکل و قالب فنی‎ای است که از خلال آن، اتجاه تفسیری محقق می‎گردد[۱۴].

    نویسنده به دنبال این مقدمه، تفاسیر آن منطقه را از حیث گرایش تفسیری لغوی، صوفیانه (عرفانی) و اصلاحی سلفی، طی سه فصل مورد بررسی قرار داده است. ایشان معتقد است که مفسرین اندلسی برتری چشم‎گیری در زمینه نحو و لغت داشته‎اند؛ چنان‎که عنایت به نحو و لغت، همچون قاعده و اصلی است که روش آنها در تفسیر بر آن استوار است. در این‎باره قاضی عبدالحق بن عطیه غرناطی (متوفی 546) در تفسیر «المحرر الوجيز في تفسير الكتاب العزيز» و اثیرالدین ابوحسان غرناطی نفزی (متوفی 754ق) در تفسیر «البحر المحيط» از کسانی بوده‎اند که از نحو و لغت در تفاسیرشان بسیار استفاده نموده‎اند[۱۵].

    علمای مغرب (مراکش) نیز گرایش لغوی در تفسیر را شناخته و شهر سبته، محل تشکیل حلقات درسی در این‎باره بود. نویسنده در این‎باره تنها به «تفسير القرآن العظيم» ابن ابی‎ربیع سبتی (متوفی 688ق) اشاره می‎کند و می‎گوید: از میان مفسران مغرب اقصی، کسی را که در تفسیر با گرایش لغوی، صاحب تألیف باشد، جز ابن ابی‎ربیع نیافتیم[۱۶]. اشقر در ادامه، بخش‎هایی از کتاب ابن ابی‎ربیع را می‎آورد که ایشان اهتمام ویژه‎ای به مسائل لغوی، نحوی، شواهد شعری و بلاغت داشته است[۱۷].

    فصل دوم به گرایش صوفیانه (عارفانه) در آثار تفسیری مغرب (مراکش) اختصاص یافته است. نویسنده به نقل از ابن خلدون درباره تصوف می‎گوید: تصوف به معنای عکوف در عبادت و انقطاع الی الله تعالی و اعراض از زیبایی‎های دنیا و زهد ورزیدن از هر لذت و مال و مقامی که به شخص رو نماید و گوشه‎گیری برای درک بهتر عبادت است[۱۸].

    آثار عرفانی را می‎توان از حیث نظری، ارشادی و فیضی مورد بحث و بررسی قرار داد. در نوع اول، آیاتی از قرآن کریم بر نظرات صوفیانه تطبیق می‎شود؛ چنان‎که ابن عربی درباره آیه من يطع الرسول فقد أطاع الله (نساء: 80)، می‎گوید: خداوند در این آیه طاعت سول را طاعت خود دانسته؛ زیرا او جز از طرف خدا سخن نمی‎گوید، بلکه جز با خدا سخن نمی‎گوید، بلکه خداوند سخن نمی‎گوید جز از زبان او؛ زیرا او صورت خداست[۱۹]. در تفاسیر ارشادی عارف به معانی باطنی آیات اکتفا نمی‎کند، بلکه به معانی ظاهری آنها نیز اقرار دارد؛ چون آن معانی، قبل از معانی دیگر مراد خداوند می‎باشد. سهل بن عبدالله (متوفی 283) از علمای پیشگام در این حوزه است[۲۰]. مفسرانی چون سعدالدین تفتارانی، ابن عطاءالله سکندری و شیخ زروق نیز بر این عمل صحه گذاشته‎اند[۲۱] و برخی دیگر برای این نوع تفسیر شروطی را در نظر گرفته‎اند[۲۲].

    افرادی همچون عبدالرحمن فاسی (متوفی 1036ق) در «تفسير الفاتحة بالإشارة» و ابن عجیبه تطوانی (متوفی 1224ق) در تفسیر «البحر المديد في تفسير القرآن المجيد»، عالمانی از سرزمین مغرب (مراکش) هستند که از شیوه عرفان ارشادی در تفاسیر خویش بهره برده‎اند. نویسنده با ذکر نمونه‎هایی از این تفاسیر به این موضوع پرداخته است[۲۳].

    فصل پایانی باب دوم به تفسیر با گرایش اصلاحی سلفی که حرکتی نو در این علم است، اختصاص یافته است. در این نوع تفسیر، مفسر معتقد است مراد از قول و حکمت تشریع در عقاید و احکام بر وجهی است که ارواح را جذب و به عمل و هدایت سوق می‎دهد و سعی می‎کند مراد را به این وجه بفهمد[۲۴]. محمد عبده (متوفی 1323ق) از مهم‎ترین اشخاصی است که در این حرکت نقش داشته؛ لذا نویسنده به درج نظرات ایشان در این‎باره اهتمام ورزیده است[۲۵]. نویسنده در پایان این اثر نمونه‎هایی از تفاسیر مغربی (مراکشی) با گرایش اصلاحی سلفی را ارائه داده که از دو تفسیر «العشر الآي الأول من سورة المومنون»، تألیف محمد بن حسن حجوی (متوفی 1376ق) و «تفسير سور المفصل من القرآن الكريم»، تألیف عبدالله گنون (متوفی 1410ق) استخراج شده است[۲۶].

    در خاتمه خلاصه‎ای از محتویات کتاب ارائه شده است[۲۷].

    وضعیت کتاب

    آدرس آیات در متن و در انتهای آنها قید شده و پاورقی‎ها به ذکر مستندات مطالب کتاب اختصاص یافته است.

    فهرست محتویات در ابتدا و فهارس فنی در انتهای کتاب آمده است.

    پانویس

    1. ر.ک: مقدمه، ص8-9
    2. ر.ک: همان، ص9-10
    3. ر.ک: همان، ص10-12
    4. ر.ک: همان، ص13-30
    5. ر.ک: متن کتاب، ص37
    6. ر.ک: همان، ص40
    7. ر.ک: همان، ص41-55
    8. ر.ک: همان، ص65
    9. ر.ک: همان، ص163
    10. ر.ک: همان، ص151، رقم 165؛ ص134، رقم 119
    11. ر.ک: متن کتاب، ص214-216
    12. ر.ک: همان، ص219
    13. ر.ک: همان
    14. ر.ک: همان
    15. ر.ک: همان، ص224
    16. ر.ک: همان، 224-225
    17. ر.ک: همان، ص225-232
    18. ر.ک: همان، ص241
    19. ر.ک: همان، 241-242
    20. ر.ک: همان، ص243
    21. ر.ک: همان، ص246-245
    22. ر.ک: همان، ص246
    23. ر.ک: همان، ص248-269
    24. ر.ک: همان، ص271
    25. ر.ک: همان، ص272
    26. ر.ک: همان، ص278-285
    27. ر.ک: همان، ص307-309

    منابع مقاله

    مقدمه و متن کتاب.

    وابسته‌ها