عبهر العاشقين
عبهر العاشقین | |
---|---|
پدیدآوران | کربن، هانری (محقق)
روزبهان بقلی، روزبهان بن ابینصر (نویسنده) معین، محمد (محقق) |
ناشر | منوچهری |
مکان نشر | تهران - ایران |
سال نشر | 1366 ش |
چاپ | 3 |
موضوع | عشق (عرفان) نثر فارسی - قرن 6ق. |
زبان | فارسی |
تعداد جلد | 1 |
کد کنگره | BP 286/9 /ر9ع2 |
نورلایب | مطالعه و دانلود pdf |
عبهر العاشقين، به زبان فارسى، تأليف شيخ روزبهان بقلى شيرازى، در موضوع عشق و عاشقى از ديد عرفانى است.
ساختار
كتاب، شامل يك مقدمه و 32 فصل است.
«عبهر العاشقين»، كتابى است صوفيانه، مبتنى بر عشق و به عبارت ديگر داستانى است از عشق صوفيانه. روزبهان، در حالات و مقامات خاصّ عرفانى، اين كتاب را نوشته است. وى، همانگونه كه مىانديشيده، سخن گفته و شايد موفق نشده است كه بار ديگر در آن تجديد نظر كند. در چنين حالى، آشكار است كه لفظ فداى معنى مىشود، قواعد دستور زبان و فصاحت و بلاغت مهمل مىماند؛ اين است سرّ خردههايى كه ممكن است از لحاظ فنون ادبى بر مندرجات اين كتاب گرفت.
جملهها و عبارتها تاب معانى لطيف و نغز و دلكش روزبهان نمىآورد. گفتار او همچون گلى است كه تا در دست بگيريد، پرپر مىشود و يا چون مادهاى كيمياوى است كه به مجرد رسيدن اندك حرارت بخار گردد. زبان او، زبان احساسات است؛ زيبا و زيبايى را مىستايد و به هر دو عشق مىورزد.
در عبهر العاشقين، آيات قرآن(گاه تمام آيه و گاه بخشى از آن) مكرّر به كار رفته است. احاديث قدسى و نبوى، مخصوصا احاديثى كه مورد استفاده و علاقه صوفيان است، در اين كتاب بسيار آمده است و حتى بعضى از آنها مكرّر شده است. امثال و حكم و كلمات بزرگان صوفيه (به عربى و فارسى) در اين كتاب فراوان است. اشعار عربى و فارسى نيز مكرّر، مخصوصا در پايان هر فصل، به شاهد آورده شده. به نظر مىرسد كه غالب رباعيات، در پايان هر فصل، از خود روزبهان باشد.
فصل و عنوان آن را به عربى آورده؛ مثلاًگويد: «الفصل الرابع، فى فضيلة المحبّين الذى يألفون الحسن و المستحسن و المحبوبين المستحسنين».
آوردن جملهها و عبارتهاى مسجّع، از خصايص اين كتاب است.
بنابراین، اصولا نثر عبهر العاشقين، نثرى است مرسل؛ مع هذا روزبهان، مىكوشد كه مطالب بسيار را در عبارات اندك بگنجاند و به تعبير ادبى، وى، در «ايجاز» كوشاست.
گزارش محتوا
مؤلف، در مقدمه كتاب، به زبان عربى با تعبيراتى متناسب با محتواى كتاب، به حمد و تسبيح خدا و صلوات بر اولياء و محبين او پرداخته است؛ تعبيراتى همچون «الحمد لله الذى استأثر لنفسه المحبة و العشق فى ازليته»، «فسبحان الذى استحق المجد و الثناء و الحمد و البقاء فى قدمه و دوام ديموميته فشكر نفسه بنفسه اظهار عجائب صنايعه و غرائب بدايعه فالبسها انوار جماله و جلاله لارواح عشاق حضرته و...» و «صلى الله على خليفته آدم بديع فطرته و سراج نور جماله... و على رئيس مملكته محمد المجتبى بخلته... و على عشاق امته...»
اين كتاب، مشتمل است بر سى و دو فصل كه فهرست آنها در صفحات 12 - 14 متن كتاب مندرج است.
وجه تسميه:
«عبهر» را به معنى نرگس آوردهاند، مؤلف «غياث اللغات» نوشته: «عبهر، به فتح اول و ثالث، نرگس كه در ميان آن زرد باشد؛ به خلاف شهلا كه سياه باشد.» مصنف، كتاب را به نرگسى تشبيه كرده كه مشام جان عاشقان را عطرآگين مىسازد، خود گويد: «فصنفت كتابا فى بيان العشق الانسانى و العشق الربانى... ليكون للمحبين و العاشقين نزهة الانس و الريحان من حظيرة القدس و سميته عبهر العاشقين.»
در پايان كتاب گويد: «اين بود كه گفتيم قصه عاشقان روحانى و ربانى، اى عبهر صفت چشم تو، سر افعال در روى تو، سحر غمزه جادوت عاشقان موحد را هاروت و ماروت، عشق تو مركز فلك لايزالى است، اگرچه در آن عشق عاشقان را از حدثان هزار ناله و زارى است.»
مزاياى كتاب:
«عبهر العاشقين» چند مزيت دارد:
1. يكى از متون فارسى قرن ششم است و همه متنهاى فارسى پيش از حمله مغول مغتنم و قابل توجه است؛
2. يكى از نخستين كتابهايى است كه در عشق صوفيانه و جمالپرستى به فارسى تأليف شده؛
3. در اين كتاب، شيخ روزبهان، كمتر به تتبع و اقتفاى پيشينيان پرداخته و بيشتر افكار عالى عرفانى و واردات قلبى خود را بيان كرده است؛
4. براى فهم آثار عرفايى نظير عطار، مولوى، عراقى، اوحدى کرمانى و حافظ مطالب كتاب حاضر بسيار ضرورى است.
اينك به ذكر مطالب مختلفى كه در طى كتاب مورد بحث و گفتوگوى مؤلف قرار گرفته، مىپردازيم:
1. خدا: روزبهان، عبهر العاشقين را در حمد خدا اينچنين آغاز مىكند:
«الحمد لله الذى استأثر لنفسه المحبة و العشق فى ازليته و تجلى بهما من ذات القدم لارواح المحبين و اسرار العاشقين و كشف بهما حجب الملكوت عن جمال الجبروت لقلوب المتهترين و صدور الخائفين الى ابديته، فأوله قلوب العارفين بلذة محبته، و حيّر اسرار الموحدين بحلاوة عشقه فى قفار صمديته، فالبس انوار المحبة فؤاد النبيين و صفّى بصفاء العشق ارواح المرسلين؛ عشق باهل النهايات فى الازل، فجعلهم عاشقين بجمال ذاته و احبّ اهل البدايات فى قدمه، فجعلهم محبّين بجلال صفاته...»
در جاى ديگر گويد:
«... مرا گفت:... هل يجوز اطلاق العشق على اللّه تعالى؟ و هل يجوز ان يدّعى احد عشقه؟ و هل اسم العشق عند العشّاق من الاسماء المشتركة؟ و هل يكون جواز العشق على اللّه و من اللّه و فى اللّه و باللّه؟» قلت: «اختلف شيوخنا فى ذلك؛ فمنهم من انكر و منهم(من) اجاز؛ فمن انكر اخفى هذا السّر من اهل هذا العالم غيرة على الخلق و من اجاز فمن جرأته فى العشق و الانبساط و العاشقون و المحبوبون لا يخافون فى اللّه لومة لائم، ذلك فضلللّه يؤتيه من يشاء و اللّه واسع عليم.»
در اينجا مؤلف، صورت اسامى عرفايى كه جواز اين عشق را دادهاند، ياد كند و در آن ضمن گويد: «و روى ان داود(ع) كان يسمّى عشيق اللّه و قال قريش: ان محمدا قد عشق ربه».
2. آدم ابوالبشر: روزبهان، در خطبه عبهر العاشقين گويد: «و صلّى اللّه على خليفته آدم بديع فطرته و سراج نور جماله، المخصوص باصطفائيته، المنقوش بنقش خاتم قدرته...»
در جاى ديگر گويد: «چون بذر فطرت از قالب قدرت به تربيت حسن قدم از شاهراه عدم به جهان حدثان درآورد، خلعت خلافت پوشيد و علم«علم آدم الأسماء كلها» در خزانه اسرار به گوش جان، از حق نيوشيد. افسر شاهى از نور كبريايى بر سر نهاد و كمر عبوديّت در مقام حرّيت در ميان بسته، به لباس صفات و انوار ذات مزيّن شده، چهره را به خلوق جمال قدم، به رشته صبغ«صبغة اللّه»، در جامه جان زده. اين چنين عروسى را حق، به خودى خود ستوده، ميان نيكوان ملكوت گفت: «صوركم فأحسن صوركم» ؛ قيل آدم(ع)، زيرا كه صفىّ مملكت بود و بديع فطرت و خزانه امانت و كارخانه حكمت و نوآمده مسافران شاهراه قدم از ولايت عدم، صلوات اللّه عليه»
و در موضع ديگر آرد: «در كتاب مجيد گفت بعد از قسم: «لقد خلقنا الإنسان فى أحسن تقويم»؛ حسن تقويم در راه خلق و خلق آدم را از آن آمد كه جوهر طينتش در قالب فعل ريخته شد و آن موضع را در تربيت صبغ قدرت داد، به حليه صفات او را بياراست.»
3. يوسف: يوسف، مثل و انموذج جمال است و سوره يوسف، به مدلول قرآن، «أحسن القصص»، بدين جهت، روزبهان، به يوسف و سوره يوسف توجه خاصى دارد. وى، گويد: «جمال يوسف، به همّت التباس از راه«هذا ربى»، خليل برداشت، گفت: «إنى رأيت أحد عشر كوكبا و الشمس و القمر رأيتهم لى ساجدين»... عشق يعقوب بر يوسف(ع) مر عاشقان را دليلى عظيم است در عشق انسانى، زيرا كه عشق او جز عشق حق نبود و جمالش جمال حق را در عشق وسيلت بود. آن همه براى آن بود كه (محمّد)(ص)، يوسف را(ع)، (گفت) كه: «اعطى نصف الحسن» و حسن او را معجزات و آيات آمد... عشق يعقوب بر آن شاهد حق از آن آمد كه هر كه در آن مجلس ديدهور بود، همچون زليخا جاى وى از چشمه حسن وى در جان ساخت. «أكرمى مثواه»، برخوان و عقل را از اين عقيلت برهان كه چون حق آن شاهد را از جمال قدم جمال پوشيد، از عاشق و معشوق عذر«و لقد همت به و هم بها» نيوشيد.»
در جاى ديگر آرد: «مگر نشنيدهاى كه يوسف(ع) هر روز زيباتر و نيكوتر بودى؛ «و ألقيت عليك محبة منى». در شيخوخت، نور حسن از روى موسى(ع)، ساطعتر بود، چنانكه ايشان را هر دو پيوسته برقع بر روى بودى و اگر نه چنان بودى، امّت در عشق از عبوديّت بازماندندى.»
4. محمد(ص): روزبهان، در خطبه عبهر العاشقين آرد: «و صلّى اللّه... على رئيس مملكته محمّد، المجتبى بخلّته، المصطفى بمحبّته...»
از پيامبر(ص) به القاب و نعوت خاص ياد كند، از آن جمله: سيّد، سيّد عاشقان، بلبل عشق ازليّات و سيمرغ آشيانه ابديّات، غواص بحر عبرات شوق، و نخّاس عرايس عشق در اشواق مشاهده تجلّى و انوار مشارق تدلّى، قمر ولايت تفريد و شمس عالم توحيد و مسافر بيابان تجريد، زبده حسن قدم و اصل سرمايه رهروان عدم، سيمرغ مشرق كان و آيت ما كان، شمع گيتى نواز، ملازم پرده راز، احسن الخلق و الخلق و شاهد الحق، خلاصه جوهر آدم، ماه بنى هاشم، شمس مطالع انوار قدم، شاهد مادر عدم، محمّد مصطفى. در جايى از او چنين ياد كند: «اى سبب عشق ربّانيان و اى سرمايه عشق روحانیان و اى تحفه حق نزد آدميان كه وارد شد از بحار رحمت و صادر شد از معدن معرفت، جان جان آدم و غرض عالم و آدم، عشيق اللّه و محبّه و صفيّه محمّد المصطفى، صلوات اللّه عليه.»
5. عارفان بزرگ: روزبهان، در عبهر العاشقين، مكرّر از عارفان بنام، مخصوصا آنان كه با عشق و جمال سر و سرّى داشتهاند، ياد كند، از آن جمله: ابوبكر شبلى، ابوبكر واسطى، ابوالحسين نورى، ابوسعيد الخراز، ابوعبداللّه محمد بن خفيف كه از او به «شيخنا و سيدنا» تعبير كند، ابوالقاسم جنيد، ابويزيد بسطامى، حسين بن منصور حلاج، حصرى، ذو النون مصرى، سمنون المحب، عبد(الواحد) بن زيد، يوسف بن حسين رازى.
گاه اقوال عارفان مذكور را نيز نقل كند و گاه مفاد گفتههاى آنان را به فارسى آرد.
روزبهان، از عارفان خراسان به «سلاطين خراسان رضوان اللّه عليهم» تعبير كند.
6. روزبهان: روزبهان، خود را در عبهر العاشقين چنين معرفى مىكند:
«چون بعد از سير عبوديت، به عالم ربوبيت رسيدم و جمال ملكوت به چشم ملكوتى بديدم، در منازل مكاشفات سير كردم و از خوان روحانیات مائده مقامات و كرامات بخوردم. با مرغان عرشى در هواء عليين پريدم و صرف تجلّى مشاهده حق - عزّ اسمه - به چشم يكتاش بنگريدم و شراب محبّت ذو الجلالى از قدح جمال صرف به مذاق جانم رسيد. حلاوت عشق قدم دلم را كسوت معارف و كواشف اصلى درپوشيد.
در بحر معرفت به حق توانگر گشتم و از لجه آن به سفينه حكمت امواج قهريات و لطفيات ببريدم و به سواحل صفات فعل رسيدم، به مدارج و معارف توحيد و تفريد و تجريد، سوى عالم ازل رفتم و لباس قدم يافتم، خطاب عظمت و كبرياء و انبساط و حسن و قرب بشنيدم، فناء توحيد عزت خود به من نمود و مرا در عين قدم از رسم حدوثيت فانى كرد و به بقا باقى كرد.
حق مرا در كنف خود برد و جامه عبوديّت از من بركشيد و لباس حريّت در من پوشانيد و گفت: صرت عاشقا وامقا محبا شائقا حرّا شطّاحا عارفا مليحا موحدا صادقا، فاصنع بصنعى و انظر بنظرى و اسمع بسمعى و انطق بنطقى و احكم بحكمى و احبّ بحبّى؛ انّك من اوليائى حقّا، انت فى كنف عصمتى، آمنا من قهرى و من عين لطفى، لكن امتحنك ببليّات العشق و اختبر فيك الحق، من يحبّك انجيه من اليم عذابى و هو من خواصّ المريدين من أحبائى...»
7. معشوق: روزبهان، در عبهر العاشقين، صورت آرزو را به شكل«جنّى لعبتى» مىبيند و او را چنين وصف مىكند:
«ازين كافرى، رعنائى، مكّارى، زرّاقى، شوخى، عيّارى كه در طرف چشمش صد هزار هاروت و ماروت بود و در حلقه زلفش هزار لشكر ابليس و قارون، رنگ رخسارش زهره را خجل كرده و با مشترى در سماء به حسن و جمال مباهات نموده، در تبختر آهوى عشقش شيران شكار كردى و به رعنائى زاهدان را از صومعه ملكوت بيزار كردى.» در اينجا مكالمه خود را با او نقل كند، هويت اين لعبت زيبا را مىپرسد:
«گفت من دستكرد لاهوتم | قايد و رهنماى ناسوتم» | |
«اول خلق در جهان ماييم | ز همه جاى چهره بنماييم» |
روزبهان، تا پايان كتاب بدين معشوق خطاب كند. فعل و ضمير راجع به او را مؤنث آورده است.
8. مسبّب تصنيف عبهر العاشقين: همين معشوق، از روزبهان پرسيد: «هل تقدر ان تشرح لى العشق الانسانى فى العشق الربانى باللسان الفارسى فى كتاب مختصر، ليكون لنا و لجميع العشّاق و المعشوقين اماما و لسلاك المحبّين مقاما؟»
روزبهان، پاسخ داد: «الامر لك...»، پس عبهر العاشقين را تصنيف كرد.
9. ترك: ايرانيان، كليه قبايل زردپوست «غز» و «قرلق» و «قفچاق» و «يغما» و غيرهم را به نام «ترك» مىخواندند.
در زمان سامانيان خريد و فروش غلامان ترك در ايران شرقى و شمالى رواج يافت و بعضى غلامان توانستند به امارت و سلطنت برسند.
دولت سامانى از سوى مشرق با تركان همسرحد بود و سلسلهاى از تركان؛ يعنى آل افراسياب در اواخر عهد سامانى به ماوراءالنهر حمله برد و حكومت سامانى را منقرض كرد.
از سوى ديگر در همان اوان، گروهى ديگر از تركان به نام غزنويان در ايران شرقى زمام حكومت را به دست گرفتند.
غلامان و كنيزكان ترك، در زيبايى نامبردار بودند. سپاهيان ترك نيز علاوه بر دليرى، از زيبايى نيز بهره داشتند.
مركز تجمّع و خريد و فروش غلامان در اين دوره، ماوراءالنهر بود و عده غلامانى كه از ممالك مختلف مىآوردند، به فراوانى غلامان ترك نمىرسيد.
تمام دربارها و خانههاى رجال را در اين دوره غلامان ترك فرا گرفته بودند.
عشق ورزيدن به مماليك(كه بعض فقيهان به جواز آن فتوا داده بودند) در نزد شاعران قرنهاى پنجم و ششم رايج بوده است.
بر اثر زيبايى غلامان و كنيزكان ترك، در ادب فارسى، «ترك» به معنى دلبر و معشوق زيبا به كار رفته است، مخصوصا از وقتى كه شاعران به سبب كثرت صلات امرا، صاحب نعمت شدند و غلامان و كنيزكانى در دستگاه برخى از آنان جمع آمدند، معاشقات شعراء فارسىزبان و حتى امراء ايرانى با آنان فزونى گرفت.
روزبهان غالباً معشوق خود را ترك خواند:
«مگر آن غارتى را نديدى كه چون به چشم شوخ، دلم را غارت كرد و نگارخانه عشقم به جمال خود عمارت كرد، خم گشت پشت همّتم در اين حرف پرغلط، زيرا ز دست عشقش بگريختم. پاسبان عشق او دلم را ملازم، از آن به نعت عشق در دست آن ترك عاجزم.
«در عشق تو خفته همچو ابروى توام | زيرا كه نه مرد دست و بازوى توام» | |
«در خشم شدى كه گفتمت ترك منى | بيزارم از اين حديث، هندوى توام». |
ويژگىها و خصايص كتاب
1. مزج جملههاى عربى در سياق عبارت فارسى:
«در مشاهده ربوبيّت قبل وصول العبودية، تكليف شريعت برخیزد، آنگاه احكام باطل شود.»
«اما العشق، فعلى خمسة انواع: نوعى الهى است و آن منتهاى مقامات است...»
«و اين عشق را شواهد شرعى است و دواعى عقلى است؛ سنذكر حقيقتها، انشاءاللّه.»
«... چون به كمال رسد، شوق است و(چون) به حقيقت استغراق رسد، يسمّى عشق.»
2. تكرار، در نظر مؤلف، به قاعده پيشينيان، عيب نيست، بلكه از محاسن كلام است:
«و نوعى روحانیّت و آن، خواصّ آدميان را باشد، چون بهغايت لطافت باشد و نوعى بهيمى است و آن رذال الناس را باشد.»
3. گاه معدود را، به قاعده قدما، جمع آورد:
«از بدايت تا نهايت؛ اعنى در عشق الهى، دوازده مقامات است.»
اسمهاى جمع عربى را، به سياق بعض پيشينيان، به فارسى جمع بسته است:
«ملوكان زمانه را پيش ايشان قدم نيست...»
4. در تركيبات وصفى(كه صفت و موصوف هر دو عربى باشد) صفت را با موصوف تطبيق داده:
«مهيّج شهوات مذمومه شود.»
5. بسيارى از اسمهاى عربى را به سياق فارسى جمع مىبندد:
«چون محبت خاص از جلال ذات... در ممكنات عقول روحانیان عباد صبغ عشق در جان جان زد...»
«در فضيلت آن بر محبّان خويش...»
6. «ى» استمرارى را بسيار استعمال مىكند:
«چو او را بديدى، بدو عاشق شدى.»
7. آنجا كه صيغه تفضيل به كار مىبرد، طبق قاعده، جمله اسميه مىآورد:
«عرفانش بر عرفان بيفزايد كه هر كه عاشقتر عارفتر و هر كه عارفتر خائفتر.»
8. «ازين»(از اين) را براى وصف جنس، بر سر اسم مختوم به «ى» نكره و وحدت آرد: «ازين كافرى، رعنائى، مكّارى، زرّاقى، شوخى، عيّارى...»
9. لغات فارسى(يا مركب از فارسى و عربى) قابل توجه، در اين كتاب بسيار است، از آن جمله:
آئينهگرى، آفتابپرست، استغفارخانه، استواركتاب، باژگونه، تاوان، جانآفرين، چال، چاله، چشمزخم، خاک در ديده، خراباتى، خردهگير، داروفروشى، دستخوش، دست فراز كردن، ديدهور، سرانداز، غارتيدن، غرچه، كاروانگاه و...
10. لغات و تركيبات و جمعهاى عربى نامأنوس در اين كتاب فراوان است:
آفل، اذيال، اصطلام، بطنان، تخريق، تدلّى، تسويت، تصفيق، تمزيق و...
وضعيت كتاب
اين كتاب گرانسنگ، به تصحيح و مقدّمه فارسى توسط استاد محمد معين و مقدمه و ترجمه فصل اول به زبان فرانسوى بهوسيله پروفسور هنرى كربن در سال 1337ش، در قسمت ايرانشناسى انستيتوى ايران و فرانسه، جزء هشتمين گنجينه نوشتههاى ايرانى در تهران به حليه طبع آراسته شده است.
در آخر كتاب، «حواشى كتاب عبهر العاشقين» از نویسندهاى ناشناس، فهرست آيات و احاديث و اقوال عارفان و بزرگان و حكم و اشعار عربى، فهرست نامها و لغات و اصطلاحات، جدول خطا و صواب و اضافات و فهرست كتاب ذكر شده است.