صفوة الراسخ في علم المنسوخ و الناسخ
صفوة الراسخ في علم المنسوخ و الناسخ، اثر ابوعبدالله شعله (623 - 656ق)، با تحقيق محمدابراهيم عبدالرحمن فارس، نوشتارى است مربوط به قرن هفتم قمرى كه پيرامون ناسخ و منسوخ در قرآن و به زبان عربى نوشته شده است.
صفوه الراسخ فی علم المنسوخ و الناسخ | |
---|---|
پدیدآوران | عبدالتواب، رمضان (محقق)
فارس، محمد ابراهیم (محقق) شعله، محمد بن احمد (نويسنده) |
ناشر | مکتبة الثقافةالدينية |
مکان نشر | قاهره - مصر |
سال نشر | 1415 ق |
چاپ | 1 |
موضوع | قرآن - ناسخ و منسوخ |
زبان | عربی |
تعداد جلد | 1 |
کد کنگره | BP 85/2 /ش7ص7 |
نورلایب | مطالعه و دانلود pdf |
انگيزه نويسنده از تدوين اثر حاضر، تسهيل فهم قرآن و علم به ناسخ و منسوخ آن بوده است[۱]
ساختار
كتاب با سه مقدمه از رمضان عبدالتواب، محقق و نويسنده آغاز و مطالب دربردارنده تفسير سورههاى بقره، آل عمران، نساء، مائده، انعام، اعراف، انفال، توبه، يونس(ع)، هود(ع)، حجر، نحل، بنى اسرائيل، طه، حج، مؤمنون، نور، فرقان، نمل، قصص، عنكبوت، احزاب، سبأ، صافات، ص، زمر، شورى، زخرف، جاثيه، احقاف، محمد(ص)، ق، ذاريات، مجادله، حشر، ممتحنه، مزمل، انسان، غاشيه و كافرون مىباشد.
نثرى كه نويسنده در نگارش كتاب به كار برده، تا حدودى مسجع بوده و سعى كرده است تا حد امكان، از عبارات موجز استفاده نمايد.
گزارش محتوا
در مقدمه عبدالتواب، به اهميت موضوع ناسخ و منسوخ و جايگاه اثر حاضر، اشاره گرديده است.
مقدمه محقق بسيار مفصل بوده و تقريبا نيمى از حجم كتاب را به خود اختصاص داده است. اين مقدمه، داراى دو قسم مىباشد. در قسم اول، در ضمن چهار فصل زير، به اقداماتى كه پيرامون تحقيق كتاب صورت گرفته، اشاره شده است:
فصل اول، متضمن زندگىنامه نويسنده بوده و اطلاعاتى پيرامون نام، مولد، تاريخ وفات، شيوخ، شاگردان، گوشههايى از زندگانى علمى، آرا و نظريات علما در مورد وى، اشعار و مصنفات وى، در آن ارائه گرديده است[۲]
در فصل دوم، پيرامون نسخههاى مختلف كتاب سخن به ميان آمده و از جمله مباحث مطرحشده در آن، عبارت است از: معناى لغوى و اصطلاحى نسخ، اهميت نسخ و مطالب نوشتهشده در پيرامون آن و..[۳]
در فصل سوم، به كتب و آثارى كه پيرامون ناسخ و منسوخ نوشته شده، اشاره شده است. در اين رابطه، حدود هشتاد و هفت كتاب، به همراه نام نويسنده و خصوصيات چاپى و خطى آنها، معرفى شده است كه از جمله آنها عبارتند از:
«إرشاد الرحمن لأسباب النزول و النسخ و المتشابه من القرآن»، عطيةالله بن عطيه برهانى (1190ق)؛
«الاعتبار في بيان الناسخ و المنسوخ من الآثار»، حافظ ابوبكر محمد بن موسى بن عثمان بن حازم (584ق)؛
«الإيجاز في ناسخ القرآن و منسوخه»، مكى بن ابوطالب قيسى (237ق)؛
«الإيجاز في ناسخ القرآن و منسوخه»، محمد بن بركات بن هلال ابوعبدالله سعيدى صقلى مصرى (520ق)؛
«الإيضاح لناسخ القرآن و منسوخه و معرفة أصوله و اختلاف الناس فيه»، مكى بن ابوطالب قيسى (437ق)[۴]
فصل چهارم، به توضيح روش مؤلف در نگارش اثر حاضر و اشاره به منابع و مآخذ مورد استفاده وى، اختصاص يافته است[۵]
در قسم دوم، به بررسى و تحقيق كتاب پرداخته شده است. اين قسم، داراى دو امر مىباشد. در امر اول، نسخههاى خطى كتاب توصيف و نسبت آنها به مؤلف بررسى شده است و در امر دوم، روش علمى كه در تحقيق كتاب مد نظر بوده، مورد بحث و بررسى قرار گرفته است[۶]
نويسنده در مقدمه كتاب، ابتدا به بيان هدف خود از نگارش اين اثر پرداخته و ضمن حكايت از شاذ بودن جواز نسخ نزد متأخرين، به جواز آن اشاره نموده و سپس به اثبات جواز نسخ از طريق ادله سمعيه و عقليه پرداخته است. البته وى ادله سمعى را كه عبارتند از نص و اجماع، مقدم دانسته و بهتفصيل، به بيان آنها و رد منكرين جواز نسخ كه عمده دليلشان اجماع است پرداخته و پس از آن، به ادله عقليه اشاره نموده است[۷]
نويسنده پس از آن بهصورت مفصل، به بيان و توضيح شروط نسخ پرداخته است. برخى از اين شروط عبارتند از: اختلاف دو حكم، تأخر (اينكه ناسخ، متأخر از منسوخ باشد) و اينكه منسوخ حكم شرعى باشد[۸]در ادامه، مواطن نسخ بيان گرديده و توضيح داده شده كه نسخ جايز نيست، مگر در مورد احكام شرعى كه عبارتند از اوامر، نواهى و مباحات. اما در مورد اخبار محضه، نويسنده نسخ را جايز ندانسته و لذا به رد كسانى پرداخته است كه نسخ در اخبار را جايز مىدانند. وى معتقد است نسخ در اخبار محضه، جايز نيست؛ زيرا اگر كسى بگويد: «قام فلان» و سپس بگويد: «لم يقم»، اين سخن كذب يا وهم خواهد بود و هر دوى اين موارد، درباره صفات بارى تعالى، محال مىباشد. اما در مورد اخبارى كه متضمن وعيد مىباشند، اختلاف وجود دارد؛ البته نويسنده قائل به ترجيح جواز مىباشد. در مورد تخصيص و استثنا نيز معتقد است كه اصولا نسخ نيستند؛ زيرا اين دو در اصل، اخراج از عموم لفظ مىباشند[۹]
اين امر، نشاندهنده دقت نويسنده و عدم وقوع وى در اشكال خلط مفهوم نسخ با امورى از قبيل تخصيص و استثناست؛ اشكالى كه بسيارى از نويسندگان پيرامون موضوع نسخ، دچار آن شده و تخصيص، استثنا و ساير اساليب مشابه را، نسخ شمردهاند[۱۰]
شايد بتوان برخى از خصوصيات و ويژگىهاى اثر حاضر را در مؤلفههاى زير خلاصه نمود:
- تقسيم سورههايى كه در آن، ناسخ و منسوخ وجود دارد، برحسب ترتيب سور قرآن كريم؛ بدين صورت كه از بررسى و بحث پيرامون سوره بقره آغاز و تا پايان قرآن كريم، ادامه داده است. وى اين ترتيب را در مورد تمام سورهها رعايت كرده و حتى اين اصل را در مورد آيات داخل سوره نيز مد نظر داشته است. بدين شكل كه مثلاًدر سوره بقره، بيست و سه آيه را كه در مورد نسخ مىباشند، بررسى نموده و سپس سوره آل عمران، نساء و... را بحث كرده است (بدون آنكه به آيههاى ديگرى كه ارتباطى به ناسخ و منسوخ ندارند، پرداخته باشد)[۱۱]
- استشهادات و استناد به اقوال: نويسنده در مورد احاديثى كه به آنها استشهاد كرده، غالبا اسناد كامل را ذكر نكرده است، مگر بهصورت نادر؛ بهعنوان مثال، در جايى از كتاب گفته است: «قال الزهري: من لم يعرف الناسخ و المنسوخ خلط فيالدين». ويژگى ديگر در استنادات كتاب، اين است كه در مواردى كه به قول مفسرين و فقها احتجاج شده، دائما از لفظ «قال بعضهم، قال الآخرون و...» استفاده شده است. در مواردى نيز نويسنده به ذكر آرا پرداخته و به سند آنها نيز تصريح كرده است؛ بهعنوان مثال در جايى آورده است: «و هذا الذي ذكرناه مذهب ابن عباس و عطاء و الحسن و الأوزاعي و الليث و مالك و الشافعي و أحمد و الآخرين»[۱۲]
- بررسى آيات ناسخ و منسوخ: نويسنده در مورد آياتى كه در آنها ادعاى نسخ شده، به بررسى و بعضا مناقشه در اقوال مختلف بهوسيله ادله گوناگون پرداخته و در آخر، قول راجح را بيان نموده است؛ بهعنوان مثال، در مورد آيه «و لا تنكحوا المشركات حتى يؤمن» [۱۳]، نظر كسى را كه قائل است آيهاى در سوره مائده، عموم اين آيه را نسخ نموده، نپسنديده و آن را «غير جيد» دانسته است؛ به اين دليل كه معتقد است اين امر تخصيص مىباشد، نه نسخ[۱۴]
- خلاصهگويى: از ديگر ويژگىهاى اثر حاضر آن است كه نويسنده به تكرار مكررات نپرداخته و در صورتى كه رأى و نظرى را در جايى مطرح كرده باشد، در هنگام رسيدن به آن، به اشاره و تلميح بسنده كرده و آن را تكرار نكرده است[۱۵]
- ويژگى ديگر كتاب آن است اصطلاح ناسخ و منسوخ نزد نويسنده، با مفهومى كه نويسندگان و علماى سلف مد نظر داشتند، متفاوت است؛ زيرا آنها معتقد به مفهومى وسيع از اين اصطلاح بودند كه دربردارنده تخصيص عام، تقييد مطلق، تبيين مجمل، استثنا و موارد مشابه آن مىباشد[۱۶]
وضعيت كتاب
فهرست مطالب بههمراه فهارس فنى در انتهاى كتاب جاى گرفته است. اين فهارس عبارتند از: فهرست آيات؛ احاديث و آثار و اعلام مذكور در متن و نيز فهرست منابع و مصادر مورد استفاده نويسنده.
در پاورقىها علاوه بر ذكر منابع، به توضيح برخى از كلمات و عبارات متن پرداخته شده است.
پانويس
منابع مقاله
مقدمه و متن كتاب.